- سوار ماشین بودم و در حال خوشگذرانی با دوستانم که در بین راه مادربزرگم را دیدم که در کنار مرد قد بلند و خوش چهره در حال پیاده روی کنار خیابان است . اعتنایی نکردم که مبادا دوستان مرا بچه ننه صدا کنند .
وقتی چند ساعت بعد به خانه رسیدم ، چهره ماتم زده خانواده مرا سخت پریشان کرد
مادربزرگم فوت کرده بود و عجیب است که تمام روز را در خانه بوده
#جذابیت_با_الهام
در دهه 1920 ؛ یه عروسک ساز از پوست دخترهاش برای عروسک سازی استفاده میکرده تا عروسکهاش واقعی تر به نظر بیان
#جذابیت_با_الهام
رفیقم هفته پیش به بدتدین شکل ممکن کشته شد . امروز جسد اون رو تیکه پاره وسط جنگل پیدا کردن ...
اصلا نمیفهمم من که اون رو خوب مخفیش کرده بودم
#جذابیت_با_الهام
#زارت
ستاد مبارزه با آمیگدال
رفیقم هفته پیش به بدتدین شکل ممکن کشته شد . امروز جسد اون رو تیکه پاره وسط جنگل پیدا کردن ... اصلا ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز وقتی میرفتم سرکار ، توی راه اون دختر کوچولو رو میدیدم که تاب بازی میکنه .دیدن اون صحنه همیشه جذاب بود تا اینکه یبار که تماشاش میکردم ، گردنش ۱۸۰ درجه چرخید و بهم خیره شد
#جذابیت_با_الهام
#یاخدا
#مثلا_بگو_ترسیدم
دیروز به خواهرش گفت :"نمیدونم چرا شبا احساس میکنم همه ی عروسکا به من زل میزنن"؟؟
احمق نمیدونست ما عروسکای معمولی نیستیم
#جذابیت_با_الهام
#مثلا_بگو_ترسیدم
خواهرم وارد اتاق شد و من از زیر تخت بیرون اومدم و داد کشیدم و اون ترسید ،جیغ زد و فرار کرد ...
درسته که حسابی ترسوندمش امّا این بازی وقتی زنده بودم بیشتر کِیف میداد
#جذابیت_با_الهام
#مثلا_بگو_ترسیدم
از پشت در پریدم بیرون و داد زدم و داداشم ترسید
گفتم من مردم و اون فرار کرد
فکرکنم فکر میکرد دارم شوخی میکنم
تا اینکه رفت تو پذیرایی و جنازمو دید
#جذابیت_با_الهام
#مثلا_بگو_ترسیدم