هدایت شده از Normal..!
@Greencheckered_shirt
چهارشنبه_18 فوریه 1970
از طرف: تئودور کمبل (؟)
به: آقا و خانم آرچر
آقا و خانم آرچر عزیز.
میدونم که الان چه احساسی دارید؛ بابتش متاسفم. اما برای تسلی کوچکی از سمت خودم، میتونم بهتون اطمینان بدم که اون حتی تا آخرین لحظه هم با یاد شما بود.
وقتی که با چشمانی اشکبار و از سربیچارگی و وحشت تمام اسمتون رو ضجه میزد...اوه پسرک شیرینم! اون واقعا شیرین و خوشطعم بود، به عنوان کسی که نه روز تموم از پسرتون تغذیه کرده این رو میگم. میدونید اممم...طعمش با همه بچههایی که تاحالا خوردمشون فرق داشت. واقعا منحصر به فرد بود. به خاطر این نیست که احتمالا شما رژیم غذایی خاصی داشتید؟ اگه اینطور بود خوشحال میشدم که اون رو بدونم. اما متاسفانه ما دیگه هیچوقت قرار نیست باهم در ارتباط باشیم...
ازتون بابت تمام بعد ازظهر هایی که به صرف عصرونه و شبهایی که برای خوردن شام من رو به خونتون دعوت کردید و تا قدردان بودنتون نسبت هدایا و ساعتهایی که من صرف بازی با پسرتون میکردم تا اعتمادتون رو بدست بیارم، تشکر میکنم. در پناه خدا باشید.
پینوشت: امیدوارم بیخیال تئودور کمبل بشید. پیرمرد بیچاره اگه بفهمه که من از هویتش سو استفاده کردم واقعا ناراحت میشه. پس شما میتونید با هر اسم دیگهای دنبال من بگردید. ممنونم.
امضا: e-y
موزیک: https://eitaa.com/This_is_normal/1093
توضیحات تکمیلی: https://eitaa.com/MARSH_BERGER/11
×this is normal×
هدایت شده از 𝖥𝖺𝖼𝗍 𝖳𝗁𝖾𝗈𝗋𝗒 ¦ فـکتتئوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شــیـ٫٫ـاطینهرکشور🩸.
@fact_teori ✨🪓.
هدایت شده از Normal..!
مـغتنم ــ
- کارن کیه؟
- نمیدونم.
- دیگه واقعا دارم خسته میشم!
پوزخند صدا داری زد :
- شماها به عنوان یه سازمان زیادی احمقید که هنوز اولین اصول رو نمیدونید. برای چندمین بار میگم! سرشبکه مکانی رو از قبل مشخص میکنه وبه طرفین دو ساعت متفاوت میده. طرف اول اطلاعات رو سر ساعت مشخص توی موقعیت میذاره و طرف دوم هم وقت خودش به اون مکان میره و اطلاعات رو بر میداره. جاسوس و رابط سرشبکه هیچوقت باهم دیگه رو به رو نمیشن.
زن نفس کلافهاش را محکم فوت کرد و با لپها باد کرده گفت:
- ای بابا..پس کارمون به همین زودی تمومه عزیزم؟!
مرد نیمهجان چیزی نگفت و صورت خونآلودش به سمتی کج شد.
زن با حرص و عصبانیت غرید:
- ولی من دلم میخواست این بازی رو بیشتر ادامه بدیم! گابریل احمق! نباید همون اول کاری چشمهات رو در میآورد.
مکثی کرد و سپس با حسرتی تصنعی لب زد:
- دلم میخواست ببینمشون...وحشت و تقلا رو وقتی که داری به شنیعترین روشهای ممکن شکنجه میشی تو چشمهات میدیدم.
حیف...
الان دیگه لطفی نداره. بنابراین یه مرگ آروم رو بهت هدیه میدم. اوممم...دلم نمیخواد کلکسیون چاقوی نازنینم با خون حیوون ذلیلی مثل تو آلوده بشه پس...
با یه تیکه شیشه یا حلب چطوری؟ از پشت گردنت.
اول قطع نخاع میشی و حتی دیگه نمیتونی دست و پا بزنی، کار من هم راحت میشه.
هی..ازم تشکر کن! میتونست خیلی بدتر از این حرفا باشه...
موزیک: https://eitaa.com/This_is_normal/1091
توضیحات تکمیلی: https://eitaa.com/MARSH_BERGER/8
×this is normal×
هدایت شده از 𝖥𝖺𝖼𝗍 𝖳𝗁𝖾𝗈𝗋𝗒 ¦ فـکتتئوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستاناهنگِمرموز؟(؛
@fact_teori 🕸🐍.
ساعت سه شب از بیمارستان به خونه میرفتم. تو آسانسور یکی از بیمارا با من همراه شد. اون رو میشناختم
بیمار اتاق 205 بود. پیرمردی لاغر و اخمو با لباس بیمارستان توی آسانسور کنار من ایستاده بود
_آقای پارکر این موقع شب باید توی تختتون باشید
با سکوت عجیبی به روبه رو خیره شده بود
اسانسور ایستاد
دیدم که آقای پارکر وارد دسشویی شد
ازونجا رد شدم
از یک پرستار پرسیدم
_بیمار اتاق 205 چرا این موقع شب توی سالن راه میره؟
با جوابی که پرستار داد من شوکه شدم
:منطورتون چیه؟اون بیمار امروز صبح از دنیا رفت!
#داستانهایمنطقیومثلاترسناک
مردی با همسرش درگیر شد و به طور تصادفی او را کشت. او در حالی که پسرش خواب بود جسد را به سمت جنگل در پشت حیاط خلوت حمل کرده و او را رها کرد...
حالا تنها فکر مرد ترس از سوال های پسرش بود ... می ترسید پسرش بپرسد مادرش کجاست ؟؟؟
اما در کمال تعجب پسر هیچ سوالی اما او نپرسید...
سه هفته گذشت و پسرش حتی یک کلمه هم حرف نزد. یک شب پس از صرف شام، پسرش به او خیره شده بود. با تردید از او پرسید: پسرم، میخواهی چیزی بگویی؟ بالاخره پسرش با چهره ای عجیب صحبت کرد. "بابا، چرا هر روز مامان را پشت سرت حمل میکنی؟"
#داستانهایمنطقیومثلاترسناک
ستاد مبارزه با آمیگدال
• شعر جهنم تومینو یک شعر نفرین شده است • جهنم تومینو شعری ژاپنی است که بر اساس افسانه ها اگر این شعر
بچه ها بیاید امشب همه شعر تومینو رو بخونیم
و هروقت خوندیم اگه مثلا این چیزا که این میگه رو شنیدیم و حس کردیم و اینا بیاید بگید دور هم خوش باشیم یکم😞
داداچ،از پشت گوشی اگه یه اتفاقی واسم افتاد تو مثلا میخوای چیکار کنی؟‼️‼️