📚#بریده_کتاب
📗 روباه گفت: «آدم فقط از چیزهایی که اهلی کند، میتواند سر درآرد. انسانها دیگر برای سر درآوردن از چیزها وقت ندارند. همهچیز را همینجور حاضر آماده از دکانها میخرند. اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند، آدمها ماندهاند بیدوست. تو اگر دوست میخواهی، خب مرا اهلی کن!»
📗 شهریار کوچولو پرسید: «راهش چیست؟» روباه جواب داد: «باید خیلیخیلی حوصله کنی. اوّلش یک خرده دورتر از من میگیری اینجوری میان علفها مینشینی. من زیرچشمی نگاه می کنم و تو لام تا کام هیچی نمیگویی، چون تقصیر همۀ سوءتفاهمها زیر سر زبان است. عوضش میتوانی هر روز یک خرده نزدیکتر بنشینی».
📗 فردای آن روز دوباره شهریار کوچولو آمد. روباه گفت: «کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی. اگر مثلاً سر ساعت چهار بعدازظهر بیایی، من از ساعت سه تو دلم قند آب میشود و هر چه ساعت جلوتر برود، بیشتر احساس شادی و خوشبختی میکنم».
کتاب: شازده کوچولو
اثر: آنتوان دوسنت اگزوپری
ترجمه: احمد شاملو
@Tasnimelorestan
📚#بریده_کتاب
📗گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاهکردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق میجوشد، بیآنکه ردش را بشناسی. بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی.
📗 عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دستهای به گلآلودهٔ تو که دیواری را سفید میکنند. عشق، خود مرگان است؛ پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق میجنباند. و گاه به درد در چاهیات فرو میکشد.
📗 گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آنچه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس میشود. میشوراند. منقلب میکند. به رقص و شلنگاندازی وا میدارد. میگریاند. میچزاند. میکوباند و میدواند.
کتاب: جای خالی سلوچ
اثر: محمود دولتآبادی
@Tasnimelorestan
📚#بریده_کتاب
📗 بابا گفت:«وقتی دروغ میگويی، حق کسی را از دانستن حقيقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟» فهميدم.
📗 صورت علی فلج مادرزاد بود، طوریکه حتّی نمیتوانست لبخند بزند و همين باعث میشد قيافهاش هميشه عبوس باشد.
📗 چيز عجيبی بود که کسی قيافه خشک و بیروح علی را خوشحال يا غمگين ببيند، چون فقط چشمهای بادامی قهوهای او بود که از خوشحالی برق میزد يا از غصه پر از اشک میشد.
📗 میگويند چشم دريچه روح است. مصداق بارز اين گفته علی بود که احساساتش را فقط از طريق چشمهايش بروز میداد.
کتاب: بادبادکباز
نویسنده: خالد حسینی
ترجمه: زیبا گنجی، پریسا سلیمانزاده
@Tasnimelorestan
📚 #بریده_کتاب
📗 زندگانی یکبار است و بیش از یکبار هم نیست؛ و ما یکبار زندگانی کردهایم. یکبار است زندگانی. یکبار.
📗 همان یکبار که نسیم صبح را به سینه فرو میدهیم، همان یکبار که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو مینشانیم، همان یکبار که سیبی را گاز میزنیم و همان یکبار که تن در آب میشوییم و همان یک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت میکنیم؛ یکبار.
📗 یکبار و نه بیشتر. بعد از آن دیگر تمام عمر را ما دنبال همان چیزها میدویم، بعد از آن دیگر تمام مدت را بهدنبال همان طعم اولینِ زندگانی هستیم. در پی لذت اول...
کتاب: کلیدر
اثر: محمود دولتآبادی
@Tasnimelorestan
📚#بریده_کتاب
📗زخمی اگر بر قلب بنشیند؛ تو نه میتوانی زخم را از قلبت وا بکنی، و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی.
📗زخم تکهای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلب هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟
📗 زخم و قلبت یکی هستند.
کتاب: جای خالی سلوچ
اثر: محمود دولتآبادی
@Tasnimelorestan
📖 #بریده_کتاب
📚 گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاهکردنش عشق است. دست و قلبش عشق است.
📚 در تو عشق میجوشد، بیآنکه ردش را بشناسی.
📚 بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.
📚 شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📘 کتاب: جای خالی سلوچ
✍️ نویسنده: محمود دولتآبادی
🌿✨ کانال تسنیم لرستان
📲 @Tasnimelorestan