eitaa logo
طـاووس بهشتی
97 دنبال‌کننده
160 عکس
134 ویدیو
2 فایل
لرزد از،اعجاز نامش آسماݩ‌ها تا زمیݩ کوه‌ایمان‌است‌و بحر علم‌و ارکان‌یقیݩ نام اورا اینچنین بگذاشت‌آن پرودگار: "عٰالےِ اَعلاٰ عَلےٖ، مَـوْلاٰ اَمـیرَ الْمُومِنیݩ" @TavouseBeheshti @Ehsan_100
مشاهده در ایتا
دانلود
●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ... وسط محکمه ی ظهر؛ می زد آن حاکمِ خورشید ز خشم؛ ضرب شلاق به پشت هر سنگ؛ جاده چون مار سیاهی می پیچید؛ بین آن بادیه ی صد رنگ... روی آن جاده ی پرپیچ و فریب؛ اتوبوسی به گذر بود و مسافر می برد؛ خودرویی هم بغل جاده ولی خالی؛ راستی در وسط جاده ی ظهر؛ آن سیه خودروی مشکوک چه می کرد آنجا !؟ انعکاس غضب شعله ی خورشید ز آن خودرو؛ بس که بر دیده ی هر خسته مسافر می خورد؛ مردمان در دل چشمان همه بیدار شدند؛ از قضا چون اتوبوس از بغلش رد می شد؛ ناگهان مرد و زنی از طرف دامنه ی کوه؛ آمدند و به سر جاده پدیدار شدند ! هیجان در اتوبوس افتاد؛ همه دیدند که زن چادر خود را می تکاند؛ مرد هم پشت سرش، آن کت خود را می پوشید ... آن میان در اتوبوس؛ خانمی چشم خود از شرم فرو می بست؛ یک جوان در شرر خشم ز غیرت می جوشید؛ پیرمردی ز فریب و ستم دهر؛ زیر لب آیه ی نفرین می خواند؛ شاید او مرگ خودش را ز خدا می خواست ... و در آن صندلی آخر مردی؛ خیره بر آن دو، هوسناک ز جایش برخاست؛ آندم از هر نگهی صاعقه ی خشم و هوس می بارید؛ روزگاران سپری شد/ اسب کم طاقت گردون می تاخت/ داستان هرچه بٌد آن روز فقط قصه ی کوتاهی بود/ لیکن از حاشیه اش هرکه رُمانی می ساخت/ مردم از مکر زمان/ می گذشتند ز مارِ سیهِ جاده چو هربار/ حیله گر بادیه را شعبده بازی خواندند/ غافل از اینکه زن و مرد در آن پایین/ فقط از بهر خداوند نمازی خواندند ...! ✍🏻 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄