🌸🌿🌸🌿🌸🌿 ؛
🌿🌸🌿؛
🌸🌿؛
🌿؛
در شبیکوهیکه پر آژنگبود
قله اش بر آدمی آهنگ بود
سوز آن سرما و تاریکی شب
با شرار جان او در جنگ بود
ناگهان پایش بلغزید و فتاد
شاخهای او را ولی در چنگبود
نغمهو آهنگیاش آمد بهگوش
از سپهر آن نغمه و آهنگ بود
نغمهگفت از شاخهدستت کنرها
نقشِ ایمانش ولی کم رنگ بود
شاخه را بگرفت و آویزان بماند
مرگ او نزدیک و روزش تنگبود
آری آن آئینهی قلبشز جرم
تیره و آلوده و پر زنگ بود
لاشه ی یخ بسته اش دیدند صبح،
کهکمی پائینترش #یکسنگ بود!
قصه ی بی اعتمادی به خدا
پیش اهلآسمان پر ننگ بود...
#خدایا_حرفی_نیست_جز_استغفار...
احسان قنبری (فقط سرایش شعر)
🌿
🌸🌿
🌿🌸🌿
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸