-تهذیب نفس یک کانال شیک و مذهبی با برنامه‌ریزیِ مشخص!🗞😎 هم توجه داریم به دین و معنویاتش هم دنیا و خوشی‌هاش!🍯😌 اینجا↶ #کلیپ📹‌" #راههای_ترک_شهوت👿 #ازدواج❤️ #تلنگر🤩" #خودسازی💪" #ترک_رابطه_حرام🙀 ‌و. . . کافیه فقط بری پیام سنجاق رو بزنی و با یه کلیک به اون چیزی که میخوای برسی هرچی که دنبالشی برای حال خوب حکـــم‌فرمــــاست!✨ خواستم دعوتت کنم که بیای اینجا⇣🌸 باترک گناه لذت ببریم کنارِهم⇣😻 https://eitaa.com/joinchat/370343997Cf8ebe4c279 #ساده‌_از_این‌_دعوت‌_رَد‌_نشو‌‌‌‌‌😉!+.+

-تهذیب نفس یک کانال شیک و مذهبی با برنامه‌ریزیِ مشخص!🗞😎 هم توجه داریم به دین و معنویاتش هم دنیا و خوشی‌هاش!🍯😌 اینجا↶ #کلیپ📹‌" #راههای_ترک_شهوت👿 #ازدواج❤️ #تلنگر🤩" #خودسازی💪" #ترک_رابطه_حرام🙀 ‌و. . . کافیه فقط بری پیام سنجاق رو بزنی و با یه کلیک به اون چیزی که میخوای برسی هرچی که دنبالشی برای حال خوب حکـــم‌فرمــــاست!✨ خواستم دعوتت کنم که بیای اینجا⇣🌸 باترک گناه لذت ببریم کنارِهم⇣😻 https://eitaa.com/joinchat/370343997Cf8ebe4c279 #ساده‌_از_این‌_دعوت‌_رَد‌_نشو‌‌‌‌‌😉!+.+

💍♥️ 🔶️ اَفْضَلُ الشَّفاعاتِ اَنْ تَشْفَعَ بَيْنَ اثْنَينِ فى نِكاحٍ حَتّى يَجْمَعَ اللّه ُ بَيْنَهُما. ♥️ ‌ 🔶️ بهترين #وساطت، وساطت ميان دو نفر براى #ازدواج است تا اين كه خداوند آن دو را به يكديگر برساند. 💕 ‌ 🌸 امیرالمومنین علی (ع) 🌸 ‌ 📕 وسائل الشيعه، ج ۲۰، ص ۴۵ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

بعد از اینکه مطمئن شدم عشقم #گم شده و نتونستیم پیداش کنیم😪 با ناامیدی تمام بخاطر فشار خونواده ام راضی به #ازدواج با مردی به شدم ک همسن پدرم بود اما وقتی رفتم پای سفره #عقد ،در کمال ناباوری پیرمرد، پسر جوان و خوشتیپ رو صدا زد و اون اومد کنارم برای #ازدواج نشست😳 پسری ک در ظاهر همه #آرزوی داشتنش رو داشتن.اما ... 👇سرنوشت #ازدواج من ..👇 https://eitaa.com/joinchat/2792555401C0ca8eebfd1

🔴‍ دعای فوق العاده برای حاجت روایی ❇️⇦اگر مجرد بخواند #ازدواج کند ❇️⇦اگر مستاجر خواند #خانه‌دار شود ❇️⇦اگر فقیر بخواند #ثروتمند شود... دریافت دعا👇🙏🙏👇 https://eitaa.com/joinchat/1324220859C26ee51546a ☝️با یقین خوانده شود 😱محشره

بعد از فوت عموم، مامانم شد عین یه مار زخمی! چون مطمئن بود طبق رسم، پدرم باید با زن‌عمو #ازدواج کنه...و تا چهلم عمو باید صبر میکردیم واسه همین تا اونموقع، هرشب مامان یا داداش کوچیکمو میفرستادیم پیش زن عمو و بچه ش باشن. شب چهلم، یه ساعت بعد از رفتن داداشم، در زدن. زن عمو همونطور که دست داداشمو گرفته بود اومد. رنگ به رو نداشت و دستاش میلرزید. رفت سمت پدرم و با صدای لرزون گفت:پسرت.....https://eitaa.com/joinchat/3556245875C0db195ffbf