eitaa logo
تنهامسیری های تهران
3.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
6هزار ویدیو
94 فایل
سلام به کانال تنها مسیر آرامش تهران خوش آمدید💐 ما برای رسیدن به لذت های عمیق ازعلاقه های سطحی خود عبور خواهیم کرد 🫡 جهت ارائه نظرات و پیشنهادات و انتقادات @Faraju
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سرود بسیار زیباهم مثل. سلام فرمانده. داره جهانی میشه. دنیای بدونِ تو اصلا نمی ارزه‍ 💚 . 🌿 ✌️🏼 @TehranTanhamasiri
• با تو، آسمان همین حوالی است! | فَمعَکُم مَعَکُم لا معَ غَیرکُم  | ※ اثر فاطمه رضوی‌نژاد نفر اول گرایش تصویرسازی @TehranTanhamasiri
@Ostad_Shojae1_3684579832.mp3
زمان: حجم: 14.82M
🌙مجموعه ویژه ۱ ※ مهمترین سؤال روز قیامت چیست؟ ※ پاسخ به این سؤال، از چه جنسی است؟ ※ من چگونه برای پاسخ به این سؤال آماده شوم؟ @TehranTanhamasiri
مجید دهبان1_2747014498.mp3
زمان: حجم: 28.39M
📌 موج کره ای 🇰🇷 💠 جلسه سوم 🎧 📎 🎧 بی تی اس (BTS) ، اکسو (EXO) ، بلک پینک ( BLACKPINK) 🔴 نفوذ موسیقی کره ای میان دانش آموزان خصوصا دختران ، تدریس شده توسط استاد مجید دهبان 🔺ادامه دارد... @TehranTanhamasiri
این عکس پارسال آرمان علی‌وردی، در جشن عمامه‌گذاری نیمه شعبان مدرسه حاج آقا مجتهدیه... امسال هم این برنامه باشکوه‌تر از قبل برقراره و حضور برای همه آزاده، پیشنهاد میکنم شرکت کنید 🔰 سربازان تازه نفس در راه اند... 💠جشن نیمه شعبان 💠 مراسم بزرگ عمامه گذاری سربازان امام زمان (عج) 🔰با سخنرانی استاد میرهاشم حسینی ⏰سه شنبه ۱۶ اسفند ماه /ساعت ۲۰:۳۰ الی ۲۲ مکان :حوزه علمیه آیت الله مجتهدی (ره) ◀️ جلسه مشترک دو حوزه علمیه آیت‌الله‌مجتهدی(ره) و آیت‌الله‌حق‌شناس(ره) 🔴مجلس برای خواهران هم برقرار است @TehranTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃❤️ ✅داستان عجیب یکی از بچه هایی که برای جشن تکلیف مهمان حضرت آقا بودن 🦋داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋 ✍عبد المهدی قبل رفتنش بهم گفت وقتی من شهید شدم اگه رفتی دیدن رهبرم به ایشون بگو عبد المهدی گفت آقا جون یه جان نا قابل بیشتر نداشتم اینم دادم در راه از شما .... 🦋همش تو ذهنم بود و منتظر که کی نوبت ما میشه و مشرف به دیدار اقا میشیم.... چند سال گذشت و خبری نشد،ولی این خواسته عبد المهدی از ذهنم پاک نمیشد .. یه روز یکی از دوستام زنگ زد گفت عازم حرم اربابم ،عازم نینوا...🕌 دلم پر کشید سمت حرم ،،بغضی گلو گیر داشتم اشکم جاری بود همونجا گفتم اقا جان خودت کمک کن من بتونم خواسته عبد المهدی رو انجام بدم.... 🦋یه نامه نوشتم کتبا از اقا امام حسین ع طلب کمک کردم و لیاقت حضور محضر آقا رو ازشون خواستم تا بگم حرف شهیدمو ... نامه رو دادم دوستم و گفتم بندازش تو شیش گوشه ی ارباب💔 دوستم رفت و نامه رو انداخت و برگشت خیلی از اون ماجرا نگذشته بود که باهامون تماس گرفتن و گفتن اماده بشین برای دیدار با رهبر انقلاب👌 شوکه شده بودم،،خوشحال ،،متعجب ،،راضی ولی استرس داشتم ،، ذوق داشتم لحظه شماری میکردم واسه اونروز... به بچه هام گفتم و اماده شده بودیم واسه رفتن دل تو دل هیچ کدوممون نبود ،،اخه بچه ها همیشه حسرت این رو داشتن ... آرزوشون بود و الان اون ارزو براورده شده بود حس غریبی بود سر از پا نمیشناختیم مخصوصا ولی شب رفتنمون به دیدار ... 🦋 دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد قرمز شد ،،چرک کرد،،آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود ... همونجا تو مسیر بردمنون بیمارستان پانسمان و دارو .. ولی افاقه نکرد ،،هیچ دارویی اثر نداشت چشمش بد تر و بد تر شد و به شدت باد کرده بود حتی دل نگاه کردن به چشمشم نداشتم مونده بودم چرا...چرا امشب...چرا اینجا..چرا اینجوری شد‌.... 🦋خلاصه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاق مخصوص دیدار با نشستیم تشریف اوردن نشستن بچه ها همشون رفتن نزدیک با اقا حرف زدن ایشون بغلشون کرد... همه رفتن جز 😓 هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو نرفت... گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو جلو بقیه😭❤️ نرفت تا اینکه ..... ✅ادامه دارد..... @TehranTanhamasiri
💚قسمت دوم 🦋تا اینکه جلسه تمام شد و رفتیم خونه... از فردای اونروز اخلاقش عوص شد بد اخلاقی میکرد،لج میکرد،مدرسه نرفت همش گریه و گریه و گریه.... که چرا من نرفتم تو بغل آقا 😔 چرا من نرفتم جلو و دست آقا رو ببوسم چرا من محروم شدم😭 🦋منم حرفشو قبول داشتم بدای همین چیزی نمیگفتم فقط غصه میخوردم ک چرا اینطوری شد چند وقتی گذشت و طول کشید تا آروم بشه یه روز تو خونه نشستته بودیم ک تلفن خونه زنگ زد.... +الو بفرمایید: -سلام از دفتر حضرت آقا هستم +بله،چی ؟ -از دفتر حصرت آقا مزاحم شدم با زهرا خانوم کار دارم 😳 🍃باورم نمیشد ،گیج شده بودم ،یعنی چی ... گفتم بله بفرمایید 🍃گفتن گوشی رو بدین به زهرا خانوم حضرت آقا باهاش کاردارن‼️‼️ 🔹من هاج و واج و بهت زده یه نگاه به تلفن یه نگاه به زهرا گفتم باهات کار دارن ،حضرت آقان اشک از چشمام بی اراده جاری بود ،خود‌خودشون😭 ❤️الو جان ،آقاجون سلام ..... با زهرا صحبت کردن و بهش گفتن به زودی به دیدن من میای آماده سفر شو😍 سر از پا نمیشناخت،،اشک شوق تو چشماش حلقه زده بود از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه ..😇 🔹ولی خب کی ،کجا ،چه طوری،برام هنوز باورکردنی نبود‼️ 🍃تا اینکه ..... ✅ادامه دارد.... @TehranTanhamasiri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا