eitaa logo
خانم ِآقایــــِ مــــــــیــــــم : )
2.1هزار دنبال‌کننده
738 عکس
66 ویدیو
0 فایل
به وقتِ؛¹⁴⁰³,²,¹⁷ به سرپناه ما خوش آمدید🛖🪵 قسمتی از زندگی تازه تشکیل شده‌ی من و جناب🫀_ همینجا روی🪑بشین و روزمرگی های من وَ آقایــــِ مـــــــیــم رو ببین :)🎀 تبلیغات 🪧 @Tablighat_Tired128 گالری شمع‌هامون📸 @Candle_Tabasom128
مشاهده در ایتا
دانلود
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم. . ؟! یعنی تو باور میکنی؟ شمرده‌ای؟ کی مرده ست؟ دیده‌ای کسی آدم بشمرد؟ باور نکن! همهٔ ی دنیا فقط تویی…
_ منم آن شیخِ سیَه روز که که در آخرِ عمر رویِ موهایِ تو گُم کرده خداوندش را . _
. موسیقی بی‌شک یکی از دلنشین‌ترین و تاثیر گذارترین هنر هاست. وقتی موسیقی رو با تموم وجود درک می‌کنی، وارد عرصه‌ی جدیدی از کشف زیبایی‌های دنیای هنر می‌شی و می‌فهمی هرچیزی توی طبیعت آهنگ و موسیقی خاص خودش رو داره؛ حتی داستان‌ها .
تمام هنر برای ابر بود اما‌ ؛ همه برای ِ‌باران شعر میگفتند‌ .
 پروانه صفت چشم به او دوخته بودم؛ 
وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم 
پروانه‌ی جسمم زِ سر شمع فرو ریخت!
این بود وفایی که من آموخته بودم:))))) . 
من دوست دارمت چون شب كه ماه را.. من می سُرایمت چون دل که آه را،،،❤️
_ گرما یعنی نفس‌های تو دست‌های تو، آغوش تو من به خورشید ایمان ندارم… !
نوشته بود؛ سلام! من تبسم هستم و در بدترین حالت ممکنِ روحی این نامه را می‌نویسم . باشد زمانی که نبودم . ساعت ۲۰:۵۲ _ ۱۲فروردینِ ۱۴۰۳ از اول زندگیم همیشه به این موضوع فکر می‌کردم که در چند سالگی به آخرین روز زندگی‌ام نزدیک می‌شوم! یا اگه فقط یک روز فرصت زندگی داشتم چه کارهایی رو انجام می‌دادم. تا این‌که در سن ۱۸ سالگی دچار بیماری قلبی شدم، بیماری که در اثر یک عشق یک طرفه بر من غلبه کرده بود. عشقی که با وجود این همه درد هنوز هم در من جریان داشت. دروانِ درمانیِ یکساله‌ی من شروع شد و مصرف انواع و اقسام داروهایی که بر سن من فرمانروایی می‌کردند و بدن من روز به روز ضعیف‌تر می‌شد ولی تحمل می‌کردم چون امید داشتم به بودن، به زندگی کردن، از اول استارت زدن و به اومدنش، به خنده‌های یواشکی هنگام نگاه کردن به پدر و مادرم و.. اما هیچ یک از این‌ها به من کمک نمی‌کرد. یک سال از درمان می‌گذرد! _ نه، من خوب نشدم بلکه دیگر هیچ کسی امید به بهبودی من ندارد و به گفته‌ی دکترها ظرف سه الی چهار روز دیگر رفتنی هستم. اوایل باورم نمی‌شد و از گفته‌ی آنها، دو روزی از آن چهار روز می‌گذرد. روحم تحت فشار است، قلبم بیشتر از همیشه درد می‌کند، جسمم به رعشه فِتاده است و.. یاد گریه کردنم افتادم زمانی که برای اولین بار زیر تیغ عملِ جراحی رفته بودم. قبلش پدرم بغلم کرد و بهم گفت:(( خدا همیشه هست و خودش بغلت می‌کنه، تو همیشه در آغوش آن هستی! بگذریم. من تنها یک روز دیگر فقط یک روز دیگر فرصتی برای زیستن، عاشقی کردن و دوست داشته شدن و .. امروز آخرین روز من است! برایت می‌نویسم، که بدانی هرزمانی بدون تو گذرانده شد هیچ لذتی در آن برایم نبود . بی‌یاد و نام تو زندگی‌ام را گرد و غبار گرفته است. من همیشه تنها بودم و تو همیشه از دور هوایم را داشتی بدون آنکه من مطلع شوم. سرم گیج می‌رود، نفس کشیدن برایم سخت شده است، چشمانم سیاهی میرود، ضربان قلبم کندتر شده است خیلی کند، حال دیگر احساس هیچ دردی ندارم . حضورت را احساس می‌کنم ای بهترینِ بهترین‌ها ! _ تو پدر حقیقی من هستی حال می‌شناسمت، تو مرا به آغوش کشیدی زمان دردهایم؛ و همیشه کنارم بودی _ ''به امید بهترین‌ها برای بازماندگان'' یاحق'! [ ] [ ] [ ] @Tired128
پا گذاشتم رو قلبم که له شم؛ ما کوچیکا خدامون بزرگه!