همسفر حج(۵)
مردی از سفر حج برگشته سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق (ع) تعریف میکرد، مخصوصاً یکی از همسفران خویش را بسیار میستود که، چه مرد بزرگواری بود، ما به معیت همچو مرد شریفی مفتخر بودیم. یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلی فرود می آمدیم او فوراً گوشهای میرفت و سجادهی خویش را پهن میکرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول میشد.
امام: پس چه کسی کارهای او را انجام میداد؟ و که حیوان او را تیمار میکرد؟
_البته افتخار این کار ها با ما بود. او فقط به کار های مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.
_ بنابراین همهی شما از او برتر بوده اید.
#ادامه_دارد...
داستان راستان📚
✅ @VALASR14
خواهش دعا (۳)
شخصی با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت:
«درباره ی من دعایی بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، که خیلی فقیر و تنگدستم.»
امام:«هرگز دعا نمیکنم.»
_«چرا دعا نمی کنید؟!»
+«برای اینکه خداوند راهی برای این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزی را پی جویی کرده و طلب نمایید. اما تو می خواهی در خانه بنشینی و با دعا روزی را به خانه ی خود بکشانی!»
📚 داستان راستان، شهید مطهری
#ادامه_دارد
✅ @VALASR14
ابن سینا و ابن مسکویه(۲۰)
ابوعلی سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فراگرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردویی را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت: «مساحت سطح این را تعیین کن.»
ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق)، به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتری از من به تعیین مساحت سطح این گردو»
بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همۂ عمر قرارگرفت.
📚 داستان راستان، شهید مطهری
#ادامه_دارد #تلنگرانه #ماه_رجب
✅ @VALASR14