eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 علیه السلام فرمودند: 🍀 إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. 🥀 هرگاه عالمی بمیرد رخنه ای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد می شود كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را فرو نمى ‏پوشد. 📖 محاسن، ج1، ص233 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 آیت الله @VESAL_180
بسم‌حق..🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ موسسه ای در نجف بود به نام اسلام اصیل. که مشغول کارچاپ وتکثیر جزوات و کتاب بود. من بااین‌که متولدقم بودم اما ساکن نجف شده و در این موسسه کار می کردم. اولین بار هادی ذوالفقاری را در این موسسه دیدم. پسر بسیار با ادب و شوخ و خنده رویی بود. اودر موسسه کار می کرد و همان جازندگی واستراحت می‌کرد. طلبه بود و در مدرسه کاشف الغطا درس می خواند. من ماشین داشتم.یک روز پنجشنبه راهی کربلا بودم که هادی گفت: _داری میری کربلا؟ گفتم:آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفیق ها می ریم، راستی جا داریم تو نمی خوای بیای ؟ گفت: جدی می گی؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم کربلا. ساعتی بعد باهم راهی شدیم. ما توی راه با رفقا می گفتیم و می خندیدیم، شوخی می کردیم، سر به سر هم می گذاشتیم اما هادی ساکت بود. بعد اعتراض کرد و گفت: ما داریم برای زیارت کربلا می ریم. بسه،اینقدر شوخی نکنید. او می‌گفت، اما ما گوش نمی کردیم. برای همین رویش را از ما برگرداند و بیرون جاده را نگاه می کرد. به کربلا که رسیدیم، ما با هم به زیارت رفتیم. اما هادی می‌گفت: _اینجاجای زیارت دسته جمعی نیست. هر کی باید تنها بره و تو حال خودش باشه،ما هم به او محل نمی گذاشتیم و کار خودمان را میکردیم! در مسیر برگشت، باز همان روال را داشتیم. شوخی میکردیم ومی خندیدیم. هادی می گفت: _من دیگر با شما نمی آیم، شما قدر زیارت امام حسین(ع) آن هم شب جمعه را نمی دانید. اما دوباره هفته ی بعد که به جمعه می رسید از من می پرسید؟ کی میری کربلا؟ هادی گذرنامه معتبر نداشت، برای همین،تنها رفتن برایش‌خطرناک بود.دوباره با ما می آمد و بر می گشت. اما بعد از چند هفته ی دیگر به شوخی های ما توجهی نداشت. او برای خودش مشغول ذکر و دعا بود. توی کربلا هم از ما جدا میشد . خودش بود و آقا ابا عبدالله(ع). بعد هم سر ساعتی که معین می کردیم می آمد کنار ماشین. روزهای خوبی بود. هادی غیر مستقیم خیلی چیزها به ما یاد داد. یادم هست هادی خیلی آدم ساده و خاکی بود.در آن ایام با دوچرخه از محل موسسه به حوزه ی علمیه می رفت.برای همین از او ایراد گرفته بودند. می گفت: برای من مهم نیست که چه می گویند.مهم درس خواندن و حضور در کنار مولا علی(ع)است. مدتی که گذشت از کار در موسسه بیرون آمد! حسابی مشغول درس شد. عصر ها هم برای مردم مستحق به صورت رایگان کار می کرد. به من می‌گفت: می خوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از مردم نجف به آب لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند. رفت پیش یکی از دوستان و کار لوله کشی های جدید و با دستگاه حرارتی را یاد گرفت. آنچه را که برای لوله کشی احتیاج بود از ایران تهیه کرد.حالا شده بود یک طلبه ی لوله کش! یادم هست دیگر شهریه ی طلبگی نمی گرفت. او زندگی زاهدانه ای را آغاز کرده بود. یک بار از او پرسیدم: تو که شهریه نمی گیری، برای کار هم مُزد نمی گیری ، پس برای غذا چه می کنی؟ گفت: بیشتر روز های خودم را با چای و بيسکوئيت می گذرانم! با این حال ، روز به روز حالات معنوی او بهتر میشد.از آن طلبه هایی بود که به فکر تهذیب نفس و عمل به دستورات دین هستند. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
هر‌موقع‌به‌بهشت‌زهرا‌میرفت.. آبۍ‌‌بر‌میداشت‌‌وقبور‌شهدا‌رومۍ‌شست‌! میگفت‌:با‌شهدا‌قرار‌گذاشتم‌‌که‌من‌‌غبار‌رو از‌روۍِقبر‌هاۍآنها‌بشورم‌وآنهاهم‌غبار‌ِ گناه‌‌رواز‌روۍ‌ِ‌دل‌‌من‌‌بشورند!- . شهیدرسول‌خلیلی| ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
🕊✨ اللَّهُ‌يُنَجِّيكُمْ‌مِنْهَاوَمِنْ‌كُلِّ‌كَرْبٍ خداشماراازاين‌ظلمت‌‌هاوازهرناگوارىِ‌ديگر نجات‌میدهد،بازشمابه‌جاىِ‌سپاس، شرک‌مى‌ورزيد.💔 انعام/۶۴ 🤲خدایافرمون‌ِ‌زندگیمون‌‌روبه‌‌سمتی‌‌که‌‌خِیر و‌صَلاحِمونه‌بِچَرخون💫 🌻 💌 @VESAL_180
💠حاج آقا زعفری زاده؛ 🔸اگر به شما بگویند دانشگاه قبول شدید تا صبح خوابتان نمی برد... 🔸 خدای مهربان می‌گوید بیا نماز شب بخوان!! با من انس بگیر راحت می‌خوابید اینجاست که هدف را خوب نشناخته ای.... @VESAL_180
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امتحانات الهی | ✨ 🔻نگاهت رو طوری تنظیم که خدارو اینگونه در لحظه لحظه زندگی ببینی :)🍃 💯 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ ؟ اگـه‌میبینی‌رفیقت‌داره‌‌به‌راه‌ڪج‌میره ‌بایدراهنـماش‌بشی؛به‌عنـوان‌رفیقش‌ مسئولی وگرنه‌روزمحشـرپات‌گـیره😣 اگه‌‌سڪوت‌ڪنی‌وکمکش‌نڪنی.. همیـن‌آدم‌ڪه‌داره‌خطامیـره روزحسـابرسی‌میادجلوتـومیگیره میگه:‌توڪه‌میدونستی‌‌من‌دارم‌اشتباه‌میڪنم چــرا‌بهـم‌گوشزد‌نڪردی؟!🙁 چرادستمـونگرفتی‌؟؟ ‼️ •┈┈••|@VESAL_180|••┈┈•
ࢪوح‌الله‌میگفت : چشمے‌ڪھ‌براے‌امام‌حسیـــــن‌{؏} گریہ‌ ڪرده‌ نباید‌براے‌چیزاے‌ الڪے‌و‌ دنیایے‌خیس‌بشھ...🌿' 🕊شهید روح‌الله قربانی ⚠️ ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
مداحی آنلاین - اقرار - حسن عطایی.mp3
7.6M
واسه‌ات بمیره نوکرت واسه ات بمیره کی میشه اون ضریحت بغل بگیره @VESAL_180
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ‌‌✌️🏼💚ꜛꜜ به بار نشستن هر طرحی زمان نیاز داره،اصلاح نظام یارانه ای سالهاست که قرار بوده اجرایی بشه اما در آخر این بود که ارادهٔ اجراش رو کرد. به بار نشستن اصلاح یه رویهٔ غلط قطعا زمان زیادی نیاز داره پس اندکی صبر :) @VESAL_180
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق..🍂 #پارت41 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#اسلام‌اصیل _._._._._ موسسه ای در نجف بود به نام اسلام اص
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ با اینکه هادی از موسسه‌ی اسلام اصیل بیرون آمده بود، اما برای زیارت کربلا در شب های جمعه به سراغ ما می آمد و با هم بودیم. در آنجا درباره‌ی مسائل روز و... صحبت داشتیم و او هم نظراتش را می گفت. با شروع بحران داعش موسسه به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. هادی را چند بار در موسسه دیدم.می‌خواست برای نبرد به مناطق درگیر اعزام شود.اما با اعزام او مخالفت شد. یکبار به او گفتم:باید سید را ببینی،او همه کاره است.اگر تایید کند،برای تو کارت صادر می کنند و اعزام می‌شوی. البته هادی سال قبل هم سراغ سید رفته بود‌.آن موقع می‌خواست به سوریه اعزام شود اما نشد. سید به او گفته بود:تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. اما این بار خیلی به سید اصرار کرد. او به جهت فعالیت های هنری در زمینه عکس و فیلم،از سید خواست تا به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی،فقط حماسه‌ی رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. قرار شد یک بار با سید به منطقه برود.البته منطقه ای که درگیری مستقیم در آنجا وجود نداشت. هادی سر از پا نمی‌شناخت.کارت ویژه‌ی رزمندگان حشدالشعبی را دریافت کرد و با سید به منطقه اعزام شد. همان طور که حدس میزدم هادی با یکبار حضور در میان رزمندگان،حسابی در دل همه نفوذ کرد. از همه بیشتر سید او را شناخت.ایشان احساس کرده بود که هادی مثل بسیجی های زمان جنگ بسیار شجاع و بسیار معنوی است،و این همان چیزی بود که باعث تاثیر گذاری بر رزمندگان عراقی می‌شد. بعد از آن برای اعزام به سامرا انتخاب شد.هادی به همراه چند تن از دوستان ما راهی شد. من هم می‌خواستم با آنها بروم اما استخاره کردم و خوب نیامد! یادم هست یک بار به او زنگ زدم و گفتم:فلان شخص که همراه شما آمده یک نیروی ساده است ، تا حالا با کسی دعوا نکرده چه رسد به جنگیدن، مواظب او باش. هادی هم گفت: اتفاقا این شخصی که از او صحبت می‌کنی دل شیر دارد. او راننده است و کمتر درگیر کار نظامی می‌شود،اما در کار عملیاتی خیلی مهارت دارد. بعد از یک ماه هادی و دوستان رزمنده به نجف برگشتند. از دوستانم درباه‌ی هادی سوال کردم.پرسیدم: هادی چطور بود؟ همه‌ی دوستان من از او تعریف می کردند؛ از شجاعت، از افتادگی، از زرنگی ، از ایمان و تقوا و... همه از او تعریف می‌کردند.هر کس به نوعی او را الگوی خودش قرار داده بود. نماز شب ها و عبادت های هادی حال و هوای جبهه‌های نبرد رزمندگان ایران با صدامیان بعثی را برای بقیه‌ی رزمندگان تداعی می‌کرد. هادی دوباره راهی مناطق عملیاتی شد.دیگر او را کمتر می‌دیدم.چند بار هم تماس گرفتم که جواب نداد. مدتی گذشت و من با چند تن از دوستان برای زیارت راهی ایران و شهر قم شدیم. یادم هست توی قم بودم که یکی از دوستانم گفت: خبر داری رفیقت، همون هادی که با ما می‌آمد کربلا شهید شده؟ گفتم:چی می‌گی؟سریع رفتم سراغ اینترنت.بعد از کمی جست‌و‌جو متوجه شدم که هادی به آنچه لایقش بود رسید. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
⚠️ دوست‌دارم‌نماز‌بخونم🧎🍀 اما‌رفیقام‌مسخره‌مےکنن🙁 دوست‌دارم‌حجاب🧕🏻داشتھ‌باشم‌؛ اما‌اطرافیان‌نمےپسندن... امام‌کاظم(علیه السلام)‌مےفرمایند: اگھ‌تودستت‌یھ‌تیکھ‌طلا⭐️باشه، همھ‌مردم‌بگن‌این‌سنگھ‌باورمیکنے؟ اگہ‌یھ‌تیکہ‌سنگ‌دستت‌باشہ ‌همه‌مردم‌بگن‌طلاست‌باور‌میکنی؟نه❌ پس‌حرف‌مردم‌رو‌بزار‌کنار،هیچ‌وقت‌ نمیتونی‌همه‌روراضےکنی😉💯 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃@VESAL_180
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فکره گناه و عواقب فکر کردن به گناه ⭕️حتما گوش بدین⭕️ 💡 🎙 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
75 روز تا محرم💔 کربلا رفته ها برای کربلا نرفته ها دعا کنید:)💔
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
حال خوب | ج ۷ قسمت اول خدا از ما نارحت میشه اگه حالمون بد باشه‼️ ما مال خودمون نیستیم👀 "انا لله"
حال خوب_ج۷ قسمت دوم_۲۰۲۲_۰۵_۱۷_۲۳_۱۴_۳۸_۶۱۰.mp3
7.45M
حال خوب | ج۷ قسمت دوم حالِ آدم ، نشون دهنده وضعیت معنویش هست...🤨❗️ یعنی حالِ خوب، ملاک ارزیابی ماست ... مومن واقعی باید دلش برای خدا تنگ بشه😇🎁 💯 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20211103-WA0017.mp3
6.01M
.•♫•♬• - •♫•♬••♫•♬• - •♫•♬• پنجره فولادتودواےهرچےدرده🌱 کسے ندیدم اینجاکہ ناامید برگرده💚 ✶⊶⊷⊶⊷❍@VESAL_180❍⊶⊷⊶⊷✶
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
به نقل از همسر شهید مهدی حسینی از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یک‌دیگر باشیم. 💍🕊 بال پروا
روایتی از همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی حمید مثل خیلی از مردم، از آخر کارش فراری نبود. وقتی مراسم عقد تمام شد، 💍با پیکان مدل هفتاد برادرش سعید، به سمت امام زاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم. بعد از زیارت و نماز، آمدیم حیاط امام زاده. حمید راهش را کج کرد سوی قبرستان، بعد از گلزار شهدا. همه جا تاریک بود و سطح قبرستان بالا و بلندی داشت. چند بار کم مانده بود بخورم زمین. خیلی تعجب کرده بودم. در اولین ساعات محرمیت، در دل شب به جای رستوران و کافی شاپ، سر از قبرستان در آورده بودیم. اتفاقا آن شب کسی را هم آورده بودند برای تدفین. حمید گفت:*فرزانه! روز اول خوشی زندگی آمدیم اینجا یادمان باشد ته ماجرا همین جاست. ولی من مطمئنم جایم توی گلزار شهداست.*🕊 باهم قرار گذاشته بودیم، هر کدام از ما زودتر از دنیا رفت، آن دیگری، شب اول قبر تنهایش نگذارد. حالا آمده بودم به عهدم وفا کنم. 💔 هر چه مادرم اصرار کرد که حداقل چند دقیقه ای بیا داخل ماشین گرم شو. قبول نکردم. به حمید قول داده بودم.♥️ بعضی ها تعجب می کردند و می گفتند: مگر شما چند سال باهم زندگی کردید که چنین قول هایی به هم داده بودید.🥀 آن شب بقیه می رفتند و می آمدند؛ اما من تا صبح سر مزار حمید برایش قرآن خواندم.💔 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"مسألہ والدین شوخے نیسٺ! خدا مےداند یڪ پرخاش به مادر،صد سال انسان را عقب مےاندازد! اگر کوتاهے کرده اید تا دیر نشده جبران کنید..!" -آیت‌الله‌فاطمےنیا- ‌ 🌱 ▶️@VESAL_180