#دلنوشته_مهدوی
🏴 ایام فاطمیه است... دوباره صدای سوزناکی عالم را فرا میگیرد. مادری که بین در و دیوار پسرش را صدا میزند: «این ولدی المهدی؛ پسرم مهدی کجاست؟»
◽️ و پسری که در جواب هزار تکه میشود؛ چرا که مجبور به صبر است و نباید یک تنه به میدان بزند. پس با هر نفس، مدام فریاد میزند: «آیا کسی هست مرا یاری کند؟»
🔺 ولی سالهاست که سوالش بیپاسخ مانده... آیا میشنوی صدای هل من ناصر امامت را...؟!
🌱طبیب جان
🔶آدم مریض که میشود، نازش هم سنگین میشود. دیگر هر کسی نمیتواند نازش را بخرد.
🔶در این هنگام وقتی معشوق قصد خریدن ناز عاشق را میکند، عاشق در یک دوراهی متحیّر میشود: اگر معشوق بر سر بالینش حاضر شود، با صدای پای او، هر چه بیماری است، از میان میرود.
🔶آن وقت میترسد از این که معشوق بیاید و فلسفهای برای ماندنش نیابد.
🔶اگر هم عاشق بیمار بماند، معلوم میشود که از عشق، جز ادعایش بهرهای دیگر نداشته.
🔶حالا باید چه کار کند عاشق بیچاره. به معشوق بگوید برگرد یا ساکت بماند و آمدن معشوق را سنگ محکی برای عشق خویش بداند.
🔶من خودم را از این تحیر نجات دادهام و فریاد میزنم اگر مریض شدم، حتماً برای خریدن نازم بر سر بالینم بیا.
🔶یا عاشقم و خوب میشوم یا عاشق نیستم و رسوا میشوم. تو همین که قصد کنی به سویم بیایی، برای یک عمر مستی کافی است.
🌙🌱شبت بخیر طبیب جان!
✍محسن عباسی ولدی
#امام_زمان
#دلنوشته_مهدوی