📝 متن خاکریز خاطرات ۱۵۹
✍ شهيد کلاهدوز از خرید چه چیزی برآشفته شد؟
#متن_خاطره
شهید کلاهدوز توی مصرف بیت المال خیلی دقیق بود. در آن روزها سرکوبیِ ضد انقلاب، که در گوشه و کنار قد علم کرده بودند، باعث میشد خریدها با شتاب انجام شود. در یکی از جلسات وقتی آقا یوسف لیست اقلام خریداری شده رو نگاه کرد، با دیدن بعضی از اقلام که خریدش ضرورت نداشت، برآشفته شد و گفت: چه ضرورتی داره، این چیزها از خارج خریداری بشه و ارزِ مملکت صرفِ تهیهی آنها شود؟
📌خاطرهای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
📚منبع: کتاب هاله ای از نور ، صفحه ۴۴
#شهیدکلاهدوز #بیت_المال #تقوا #اقتصادمقاومتی #مدیریت_جهادی #انقلابیگری
📗 @khameneiilabbaik
🌹ازدواجِ دائمِ مُوفق🌹
#لحظه_های_ناب_شهدائی 5 🔵 شهید مصطفی احمدی روشن @khameneiilabbaik
#لحظه_های_ناب_شهدائی 5
#متن_خاطره 5
یکی از ارگانهای نظامی دنبال نیروهای فنی مهندسی بود. مصطفی داوطلب شد و رفت. روی سوخت موشک کار می کردند. بعضی از آنهایی که آنجا بودند، غیر علمی بود. مصطفی باهاشان بحث میکرد. کوتاه نمی آمد. رئیس و مسئول نمیشناخت. بهشان میگفت مثل زمان جنگ جهانی دوم کار می کنید.
میدید که بیت المال را هدر می دهند. جلویشان می ایستاد. به یک سال نکشید زد بیرون.
@khameneiilabbaik
🌹ازدواجِ دائمِ مُوفق🌹
#لحظه_های_ناب_شهدائی 6 #خاطرات_شهدا 🔵شهید دکتر مصطفی چمران @khameneiilabbaik
#لحظه_های_ناب_شهدائی 6
#متن_خاطره 6
... دکتر نیست. همه پادگان را گشتیم، نبود. شایعه شد دکتر را دزدیده اند. نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم شهر. سرظهر توی مسجد پیدایش کردیم. تک و تنها وسط صف نماز جماعت سنی ها. فرمانده پادگان از عصبانیت نمی توانست چیزی بگوید. پنج ماه می شد که ارتش درهای پادگان را روی خودش قفل کرده بود، برای حفظ امنیت.
خاطره ای از شهید دکتر مصطفی چمران
@khameneiilabbaik
#متن_خاطره
#لحظه_های_ناب_شهدائی 7
در عملیات بازی دراز هلی کوپتر های عراقی
به صورت مستقیم به سنگر های بچه ها شلیک می کردند. در همان وضع یکی از نیروها به سمت محسن رفت و با ناراحتی گفت : « پس آنهایی که قرار بود مارا پشتیبانی کنند کجایند ؟ چرا نمی آیند !؟ چرا بچه ها را به کشتن می دهی !؟ وزوایی سرش را برگرداند ، نگاهی به آسمان انداخت و همه را صدا زد صدایش در فضا پیچید که می گفت : « الم تر کیف فعل ربک با صحاب الفیل ...»بچه ها با او شروع به خواندن کردند در همین لحظه یکی از هلی کوپتر ها به اشتباه تانک عراقی را به آتش کشید و دو هلی کوپتر دیگر با هم برخورد کردند .
🌹شهید محسن وزوایی
🙏حداقل برای یک نفر ارسال کنید
@khameneiilabbaik
#لحظه_های_ناب_شهدائی 8
#متن_خاطره
ترکشي به سينه اش نشسته بود.
برده بودنش برای اخرين عمل جراحي.قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت مي کنن ،اينجوري خطرناکه.
گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمي خوام...
🔵شهید خلبان احمد کشوری
@khameneiilabbaik
#لحظه_های_ناب_شهدائی 9
#متن_خاطره
💡شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم، جواد گفت: بچهها امشب کمتر شوخـی کنید . تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیـکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظهای سکوت کردند. یکی از بچهها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قـبول کـرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد.
🌹 شهید مدافع حرم جواد اللهکرم
🌸یاد شهیدان با صلوات
☑️نشر دهید
@khameneiilabbaik