🍃زائر رضا
باز هم روز مخصوص زیارت رسید؛ زیارت خورشیدی که از مشهد به مشرق و مغرب عالم میتابد، خورشیدی که غروب ندارد. خورشیدها در هر منظومهای که باشند، نورشان را از او دارند و در برابرش شمعی رو به باد را میمانند.
باز هم من ماندم و حسرت تکراری زیارت و تو هستی و زیارتی عاشقانه. وقتی که از کاروان زیارت جا میمانم، دلم را خوش میکنم به این که تو آن جایی و مگر میشود مرا فراموش کنی؟ به خودم میگویم چه سفارش کنم چه فراموش، تو از سوی من سلامی میدهی به امام رئوف.
بگذار بخندند به من کسانی که این دلخوشیها را خیالهایی میدانند که بافتۀ ذهن سادهاندیش مناند. اصلاً خیال هم که باشد، دلم خوش است به همین خیالها. مگر چه عیبی دارد آدم با این خیالها زندگی کند و با همین خیالها بمیرد.
زیارت که رفتی، سلام مرا که رساندی، بگو دلم چه قدر تنگ شده برایش!
شبت بخیر زائر رضا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
🍃رفیق شفیق
در کشاکش میان شیطان و انسان، وقتی که پای عشق تو در میان باشد، پیروزی انسان بر شیطان قطعی است. کسی که در برابر شیطان دائم شکست میخورد، در صداقت عشق به تو تردید کند. گمان میکنم دیگر تکلیف کسی که رفیق شیطان شده معلوم است.
من اگر رفیق تو نشدم؛ اما از رفاقت با شیطان هم بیزارم و چون عاشق نیستم، دائم در حال شکست خوردن از شیطانم.
رفیق همۀ عاشقهای صادق، مدد کن تا به عشق تو دست پیدا کنم.
شبت بخیر رفیق شفیق!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃معلم عاشقی
من زندگی بدون عشق تو را مرگ تدریجی میدانم. پیش از این میگفتم یا عشق یا مرگ؛ ولی دیدم همین تعیین تکلیف، با روح عاشقی نمیخواند. پس گفتم حالا که عاشق نیستم، شبیه عاشقها میشوم. عاشقها تعیین تکلیفشان را به یار میسپارند و جز التماس کار دیگری بلد نیستند. من هم از این دفعه التماست میکنم عاشقم کنی. عشق دادی سپاس میگویم و التماس میکنم که بیشتر عاشقم کنی و اگر ندادی، باز هم سپاس میگویم و التماس میکنم که عاشقم کنی.
شبت بخیر معلم عاشقی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃محبوب من
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چه سخت است وصف یار را از این و آن شنیدن. برخی تو را دیدهاند و میگویند زیبایی، مثل یوسف؛ دلبر و خورشیدچهره. برخی هم میگویند حتی زیباتر از یوسفی، یوسف هم اگر تو را ببیند محو جمالت میشود.
و میگویند شنیدن کی بود مانند دیدن ولی گویی سهم من از وصال تو باید شنیدن باشد و شنیدن. من اگر به کام وصال تو نرسم و بمیرم، وصیت کردهام بر سر مزارم مصیبت فراق را بخوانند و اشک بریزند. گفتهام کسی بر سر قبرم بگوید که تو خودت را نشانم ندادی و من وفادار بر سر راهت تا آخرین نفس نشستم. خواندن این مصیبت را نه برای گلایه از تو وصیت کردهام، میخواهم همه بدانند که زندگی یعنی بر سر راه تو منتظر نشستن، چه بیایی، چه نیایی!
شبت بخیر محبوب من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃همه سرمایه ام
تنها دل بستن به توست که پشیمانی ندارد. هر کسی از دل بستن به تو اظهار پشیمانی کند به او خواهم گفت که یا نمیداند دل بستن چیست یا تو را با کسی دیگر اشتباه گرفته. این حقیقت را من که هنوز دل به تو نبستهام میفهمم. پشیمانی از دل بستن، حس کسی است که همۀ سرمایهاش را باخته و ورشکسته شده، مگر انسان جز دلش سرمایۀ دیگری هم دارد؟ نخواه حتی یک بار دیگر ورشکستگی را تجربه کنم.
شبت بخیر همۀ سرمایهام!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃راز رهایی
به من بگو شرح حال عاشقانت را بخوانم یا نه؟ وقتی که میخوانم، از بودنم شرمگین میشوم. وقتی که نمیخوانم، فلسفۀ بودنم را فراموش میکنم. آن شرم و این فراموشی، هر دو عذابم میدهند. راه رهایی از این عذاب، جز عاشق شدن،چیست؟ خودت راه رهایی را در برابرم باز کن.
شبت بخیر راز رهایی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃پدر مهربان
شب هوا که تاریک میشود، تنها در بسترها آرام میگیرند و چشمها به خواب میروند؛ ولی تو دنیا را با نور چشمان بیدارت روشن نگه میداری و با بسترت زیاد انس نمیگیری. بیدار میمانی که در دل شب برای ما دعا میکنی تا آرام زندگی کنیم. ما خودمان مثل بچههای لجوج، حرفت را زیر پا میگذاریم و چوبش را هم میخوریم؛ ولی تو مثل آن پدرهایی نیستی که تازیانۀ سرزنش را برداری و بر روحمان فرود آوری. تو پَرِ دعایت را بر همۀ وجودمان میکشی تا لطافت زندگی را بچشیم. کار ما خراب کردن است و کار تو آباد کردن.
شبت بخیر پدر مهربان!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امام غریب
چشمهایت را بده به من. میخواهم لحظههای تنهایی حسین را ببینم. باورم نمیشود حسین باشد و دشمن داشته باشد و کسی به یاری اش نرود. حسین یار و یاور طلبید و کسی به یاری اش برنخاست؟ باید ببینم لحظه ای را که حسین با تن زخم دیده فریاد میکشید «هل من ناصر ینصرنی» و کسی به او جواب نمیداد. سالهاست که از غربت و تنهایی حسین شنیده ام اما باید ببینم این همه تنهایی را تا باور کنم که میشود تو باشی و یار بخواهی ولی من تنهایت بگذارم. مگر همین حالا تو ندای هل من ناصرت بلند نیست؟ چرا نمیشنوم؟ مگر نباید به یاری ات برخیزم؟ چرا نشسته ام؟ مگر دلت زخم خورده بی وفاییهای ما نیست؟ پس چرا هنوز هم لبخند میزنم؟ معلوم است باور نکرده ام تنهایی حسین را.
به فریادم برس من از عاقبتی مثل عاقبت مردم کوفه میترسم
شبت بخیر امام غریب.
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃 معتکف کوی حسین
چشم هایت را بده به من می خواهم یک بار با چشم های تو ضریح شش گوشه را طواف کنم. مزار حسین چشم بر هم زدنی از فرشته ها خالی نمی شود. طواف مزار او به همراه فرشته ها لطف دیگری دارد. می خواهم دست در بال فرشته ها شش گوشه را زیارت کنم و برایشان روضه بخوانم و صدای ناله شان را بشنوم. ضجه فرشته هایی که در مصیبت حسین از خود بیخود می شوند، حکومت غم حسین در آسمان را نشانم می دهد. غم حسین بیداد کرده. زندگی در زمین و آسمان به برکت غم حسین جاری است. من در این تردید ندارم اما دوست دارم آن را ببینم. چشم هایت را دریغ نکن از من.
شبت بخیر معتکف کوی حسین
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃مرد عاشورایی
چشم هایت را بده به من. بگذار من هم طعم خوب دیدن را بچشم. کسی اگر کربلا را خوب ببیند، دنیا برای او می شود کربلا و اگر عاشورا را خوب تماشا کند، لحظه هایش همه می شود عاشورا. من به کربلا شدن دنیا و به عاشورا شدن لحظه هایم سخت محتاجم. کربلا راز زندگی است. یک وجب از زمین اگر برایم کربلا نباشد، پایم به آنجا که برسد، می میرم و اگر لحظه ای را بدون حس عاشورا طی کنم، لحظهٔ بعد، مرگم رقم می خورد.
چشم هایت را به من بده تا زندگی با من قهر نکند.
شبت بخیر مرد عاشورایی!
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امام صبورم
کسی به من گفت: «تو مایۀ خجالتم هستی». همۀ وجودم شکست. در دلم طوفان غم به پا شد. کاری ندارم که درست گفت یا اشتباه؛ اما تصور این که شاید مایۀ خجالتش باشم، آرام و قرار را از کفَم ربود.
حتماً از مهربانی توست که تا کنون به من نگفتهای که مایۀ خجالت هستم. او امامم نبود و این را گفت و این گونه تکه تکهام کرد، تو اگر به من بگویی، هیچ چیز نمیماند از من.
من تلاش میکنم، دست و پا میزنم، زمین و زمان را به هم میزنم تا یک روز خیالم راحت شود که مایۀ خجالتت نیستم، ولی التماس میکنم تا آن روز حتی به اشاره هم نگو به من که مایۀ خجالتت هستم. روزی اگر این جمله را از تو بشنوم، حتی اگر بعدها مایۀ افتخارت شوم، دیگر زندگی برایم طعمی نخواهد داشت. به گمانم شیرینی بهشت هم نمیتواند تلخی این جمله را از کامم بزداید. ممنونم از لحظه لحظه صبوریات.
شبت بخیر امام صبورم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃چاره بیچاره ها
وقتی وارد میدان مبارزه با نفس شدم، فهمیدم که این دشمنترین، به این راحتی از نفَس نمیافتد. خودم را که نگاه کردم، دیدم کمی که با نفس دست و پنجه نرم میکنم، خیلی زود از نفَس میافتم. برای همین هم بود که زود به این نتیجه رسیدم: جنگیدن با نفس کار من بیچاره نیست.
مبارزه را رها کردم و با نفسم دوست شدم؛ ولی باز هم زندگی به کامم نشد که نشد. حالا تو را پیدا کردهام و فهمیدهام بدون تو مبارزه با نفس، جز دست و پا زدنهای بیهوده، هیچ چیز دیگری نیست. چقدر خوبی که مرا در میانۀ این میدان پر هیاهو، تنها رها نمیکنی. با تو که باشم، احساس قوت میکنم و بی تو بیچارۀ ضعیفی هستم که جز قبول شکست، راه دیگری ندارم. ممنونم که هستی!
شبت بخیر چارۀ بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃حضرت مشکل گشا
ما برای خودمان و برای دوستانمان نذر میکنیم. گرهی به کارمان میافتد، ختم میگیریم، به خدا قول میدهیم اگر گره گشوده شد، فقیر یا مؤمنی را اطعام کنیم. به اندازۀ کوری گره یا محبّتی که به دوستانمان داریم، نذرمان سنگین میشود. همین که گره از کارمان گشوده میشود یا لبخند بر لب دوستمان مینشیند، الساعه نذرمان را ادا میکنیم.
دارم در خاطراتم میگردم به دنبال آخرین نذری که برای تو کردم. برای باز شدن دل گرفتهات، برای گشودن گرهی که به آمدنت افتاده و برای نشستن یک لبخند از ته دل روی لبت، خاطرهای پیدا نمیکنم.
من از همۀنذرهایی کردم، همین امشب توبه میکنم و برای همۀ گرههایی که با این نذرها گشوده شد پیش تو ابراز شرمندگی میکنم.
یک روز برای تو سفرۀ حضرت رقیه میاندازم و با اطعامی که میکنم، از خدا میخواهم که گره وا کند از مشکل آمدن تو و جانم را نذر تو میکنم، نذر میکنم وقتی که آمدی، اوّلین جایی که تو بخواهی، جانم را فدایت کنم.
یک روز روضۀ باب الحوائج علی اصغر را میخوانم و خدا را به اشکهای رباب قسم میدهم که لبخندی روی لب تو بنشاند و نذر میکنم وقتی که آمدی، هر هفته روضه بگیرم به شکرانۀ باز شدن گره از کارت.
مرا ببخش که برای مشکلات خودم به تو التماس کردم؛ ولی برای حل شدن مشکل تو به خدا التماس نکردم.
شبت بخیر حضرت مشکل گشا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃 مهربان من
در مسیر پیاده روی شتری دیدم که حالم را دگرگون کرد. روی آن نوشته بودند: وقف حسین.
خوش به حالش که او را وقف امامش کرده اند. همین روزها هم نوبت فدا شدنش می رسد، فدای حسین برای زائران حسین.
کاش یک روز تو هم روی پیشانی ام بنویسی: وقف امام.
آقا! همهٔ آرزویم این است هر چه دارم را وقف تو کنم، مال، جان و آبرویم را.
مرا وقف خودت کن
شبت بخیر مهربان من!
#شب_بخیر
#اربعین
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃 شیرینی زندگی
عاشقان صادق تو در لحظه لحظهٔ جمعه انتظار را چنان معنا می کنند که اگر کسی هم نشین آنها شود، بی قراری را با همه وجود می چشد. جمعه برای ما روز خوشگذرانی است. هم نشینی با عاشقان تو، این روز را برایمان تلخ مي کند. برای همین هم در این روز از عاشقان تو فرار می کنیم. کاش به ما می فهماندی تلخی بی قراری جمعه ها راز شیرین شدن زندگی است.
شبت بخیر شیرینی زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امان ایمان ها
در عالمی که تو در آن غایبی
چه گردبادهای وحشتناکی میوزد!
زوزۀ این گردبادها
برای مردن از ترس، کافی است.
این گردبادها رحم ندارند
سر راهشان هر چه و هر که باشد
معلّق میان زمین و آسمان
به ناکجاآباد پرتاب میشود.
رنگ این گردبادها سیاه است.
سیاهی را با خودشان میبرند به هر جا که میوزند.
هر چراغی سر راهشان باشد
خاموش میکنند و شیشههایش را میشکنند.
قُطر این گردبادها یکی دو قدم نیست.
از طول یک روستا هم فراتر است.
یک شهر بزرگ در گوشهای از این گردباد
مثل ریگ کوچکی است در بیابان.
اصلاً سخن درست بگویم
قطر این گردباد به اندازۀ طول همۀ دنیاست.
این گردباد، نه به روز و نه هفته و نه ماهی محدود میشود
و نه فصل از فصل را میشناسد.
همیشه در حال وزیدن است.
پس هیچ کسی در هیچ کجای این دنیا و هیچ زمانی
از این گردباد در امان نیست
و قسمت ترسناک قصۀ این گرباد آن است
که کارش غارت ایمان است.
فقط یک دستهاند که هر جا که باشند، ایمانشان در امان است
آن هم دستۀ کسانی است که تو دوستشان هستی.
آقا! با من دوست میشوی؟
من از این گردباد میترسم.
شبت بخیر امان ایمانها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃چارهٔ بیچارهها
کمی از دغدغههایت برایم بگو و بگو در طول شبانه روز به چه چیزهایی فکر میکنی؟ میخواهم تلاش کنم ذهنم را به همان چیزی که تو فکر میکنی مشغول کنم.
آقا! از فکرهای بیهوده خستهام. این فکرها چقدر عالمم را تنگ و کوچک کردهاند. در زندان این عالم، نفس کم آوردهام، کمکم کن و من بیچاره را آزاد از کن از این زندان.
شبت بخیر چارهٔ بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃راز مدارا
وقتی کسی پیش انسان محترمی به من اهانت میکند، چه خوب احساس میکنم که توانم برای خویشتنداری، بسیار است. حالا که زندگی را در مقابل نگاه تو میبینم، تحمل رفتارهای ناشایست برایم آسان شده. محترمتر از تو روی زمین، کدام انسان است؟ تو صبر و مدارای مرا میبینی و لبخند میزنی و من لبخند تو را در خیالم ترسیم میکنم و بیشتر مدارا میکنم. همین برای دریا شدن سینهام کافی است.
شبت بخیر راز مدارا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃یار بیچارهها
برگهای برداشته و قلمی به دست گرفتهام. میخواهم فهرست کنم دغدغهها و آرزوهایم را و به صف کنم هر آنچه را که خوشحال و هر چه را که ناراحتم میکند؛ اما از روبهرو شدن با عالم کوچکم میترسم. میخواهم با خیال داشتن عالمی بزرگ، زندگی را طی کنم؛ اما میدانم این خیال، وسوسۀ شیطان برای نرسیدنم به توست.
آقا! کمکم کن تا خودم را بهتر بشناسم و عالمم را واقعا بزرگ کنم. من بیچاره به کمکت محتاجم.
شبت بخیر یار بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃دلگشای دل گرفته ها
دلم عجیب گرفته. فاصلۀ عالم من تا عالم تو، دارد قاتل جانم میشود. من تحمل این همه دلگرفتگی را ندارم. خودت به فریادم برس آقا! یا باید دلم بزرگ شود تا تحمل این همه فاصله را پیدا کند یا باید به عالم تو نزدیکتر شوم تا تاب بیاورم دنیا را؛ ولی من به چیزی جز نزدیکتر شدن به تو فکر نمیکنم. بگذار دلم کوچک بماند تا برای نزدیک شدن به تو دست و پای بیشتری بزنم. تو هم نگاه مرحمتی کن تا زودتر به تو نزدیک شوم.
شبت بخیر دلگشای دلگرفتهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃یار شیرین سخن
باید گوشم را وقف کنم، وقف حرفهای مفید و میدانم مفیدتر از حرفهای نورانی خدا و شما، حرف دیگری نیست.
آقا! عیبی دارد اگر آرزو کنم آرزو کنم روزی دو زانو بنشینم در برابرت، دست ادب بگذارم روی پایم و چشم بدوزم به لبهای شیرینت و گوش جان بسپارم به کلامت؟! بشنوم و بشنوم و در دلم قربان صدقهات کنم و بگویم: تو با این لب شیرینت، چطور این قدر بانمک حرف میزنی محبوبم؟!
آرزو بر پیر و جوان عیب نیست. من در سایۀ این آرزوهاست که دنیا را تاب میآورم.
شبت بخیر یار شیرین سخن!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
🍃جان و جهان من
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
کسی اگر ادعای عشق کرد و تو همه چیزش نبودی، باید از هر واژهای که عشق را با آن فریاد زده، توبه کند. تو همه چیز و همه کس عاشقی. او وقتی تو را دارد نه جان میخواهد و نه مال. سود و زیان او تنها یک ملاک دارد: کم داشتن یا زیاد داشتن تو، همین.
یک روز میآید که از صمیم دل فریاد میزنم تو دار و ندارم هستی و جز تو هیچ چیز از خدا نمیخواهم.
شبت بخیر جان و جهان من!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃روشنایی زندگی
شبی که بی یاد تو طی شود، روز روشنی را به دنبال نخواهد داشت. میزان روشنی و تاریکی روزهای ما به اندازۀ یادی بستگی دارد که شبها از تو میکنیم. ما به فکر خودمان هم که باشیم، لحظهای نباید تو را فراموش کنیم.
شبت بخیر روشنایی زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃ذکر خدا
داشتم با خودم فکر میکردم چرا هر گاه میخواهم به یاد خدا باشم، کمی که از قرارم با خویشتن میگذرد، ارادهام سست میشود و باز هم سایۀ سیاه غفلت روی سرم میافتد.
خیلی زود به جواب رسیدم: راه رسیدن به خدا، جز از در خانۀ شما از هیچ جای دیگری عبور نمیکند. من باید دائم در حال التماس به تو باشم تا مرا در مسیر اهل ذکر شدن، مدد کنی. خدا دوست دارد التماس کردن ما به تو را. من به کاری که خدا دوست دارد ادامه میدهم.
آقا! به پایت میافتم و التماس میکنم که مرا مدد کن. وقتی نیست، باید زودتر اهل ذکر شوم.
شبت بخیر ذکر خدا!
اللهم عجل لولیک الفرج
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
زندگی وقتی معنا مییابد که خرج راه عشق شود و عشق وقتی معنا مییابد که تو معشوق باشی. ما وقتی که عاشق نیستیم، در اوج بیهودگی نفس میکشیم و توهم عاشقی داریم اگر معشوقی جز تو را برای خویش انتخاب کرده باشیم.
ما از زندگی فاصلۀ زیادی داریم و برای رسیدن به آن راهی جز عشق تو نداریم. برای عاشق شدن باید خودمان را کنار بگذاریم و فقط به تو و دلخواه تو فکر کنیم؛ اما عجیب نفسپرور شدهایم و در مقابل خواستههای نفسانی خویش ضعیف و تسلیمیم.
تا بردۀ نفسیم خبری از عشق نیست و از زندگی محرومیم. آقا! ما را از بند نفس نجات بده تا طعم زندگی را بچشیم.
شبت بخیر حقیقت زندگی!
#شب_بخیر #بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی