eitaa logo
تنها مسیری های آذربایجان غربی
386 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
76 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمینها ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @rahim_faraji @Hurarad1 💡 ان شاءالله در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟 باماهمراه باشید👇👇👇
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر می‌خواهید فرزندتان از تاریکی نترسد این ویدیو را با دقت ببینید و این بازی را انجام دهید. https://eitaa.com/Khanehtma
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
لیست دوره های آموزشی موسسه تنهامسیرآرامش: 1- دوره همسرداری مومنانه مخصوص همه بانوان کشور با بیش از 40 هزار دانشجو و با بیش از یک سال آموزش مداوم ادمین ثبت نام: @admin_hamsardari لینک رایگان تجربه های کلاس همسرداری: 👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/892535157Cc6bb3bfaec 💕🌹🟢💕🌹 2- دوره همسرداری آقایان ادمین ثبت نام: @admin165 🌷❤️🌹✅❤️🌷 3- دوره تخصصی تربیت فرزند زیر 7 سال در طول 6 ماه ادمین ثبت نام: @admin_tarbiatfarzand 🌹🔶❇️🌹❇️🔶 4- دوره تخصصی تربیت فرزند 7 تا 14 سال در طول 6 ماه ادمین ثبت نام: @Admin_raising_child_2 5- تربیت فرزند بالای 14 سال در طول 6 ماه ادمین ثبت نام: @admintma3 🔶🌺🔶🌺🔶 6- دوره تربیت مربی و مدرس:👇🏼 @admin13698 7- دوره بسیار عالی و کاربردی "مزاج زندگی" در مورد مسائل طبی و سبک زندگی اسلامی 💥💥💥👇🏼 ادمین ثبت نام @admin_mezaj_zendegi تجربه های مزاج شناسی 👇🏼👇🏼🎁 https://eitaa.com/joinchat/1953170230Ca03c27ccdc 8- 💥 دوره بسیار کاربردی "درمان بیماری ها" ادمین ثبت نام:👇 @admin_darmanbimari 🔸 هزینه هر کلاسی 300 هزار تومان میباشد و هر دوره حدود 6 ماه طول میکشه ❇️ تدریس همه این دوره ها توسط حجت الاسلام سید محمد باقر حسینی انجام خواهد شد
تنها مسیری های آذربایجان غربی
#رمان_شینا #قسمت_سی_و_دو یک روز با خدیجه رفتیم حمام. از حمام که برگشتیم، حالم بد شد. گرمازده شده بو
روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یک پایه ثابت همه راه پیمایی ها. یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی. این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک. دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها. عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند. روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند حجت قنبری یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند. مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. خانوادة حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه می‌کردند، شعار می دادند. تشییع جنازة باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری. شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم. شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.» خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود. گفتم: «چرا؟!» خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.» اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.» آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.» نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.» مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.» اخم کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت، یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟!» بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد، سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: «پتو یادت نرود؛ پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده. خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر.» وقتی از سر کوچه پیچید، داد زدم: «دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد. ما چشم انتظاریم.» برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم. دو روز از رفتن صمد می گذشت، برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می کرد. با خودم گفتم: «باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی آید.» هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن ها را شستم. ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه ما. از درد هوار می کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می کرد و زعفران دم کرده به خوردم می داد. کمی بعد، شیرین جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد.
🌿 مردی که کنده بود در قلعه را ز جا بعد از تو می‌بندد در خانه را به زور...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 یَا مَنْ یَحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ.... هوامو داشته‌ باش ! حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔷واقعا همه مسئولین فرهنگی باید تمام تلاششون رو روی بحث ادب بذارن. ☢قبل از اینکه بخواید به یه نفر دین یاد بدید سعی کنید ادب یاد بدید. مطمئن باشید نتیجه بهتری میگیرید 🌷 @west_tanhamasir
🌹 بله رساله ادب امام سجاد علیه السلام که واقعا عالیه. ما فعلا همین اوایل راهیم. شاید بعدها به معرفی کامل این رساله ارزشمند برسیم. ✅ ولی خب هرکسی احساس میکنه میخواد در مورد ادب بیشتر و عمیق تر بدونه حتما این رساله رو مطالعه کنه. 🌷 @west_tanhamasir
تنها مسیری های آذربایجان غربی
#آداب_زندگی 15 🔸🔶 یکی از ادب های خیلی ساده ولی اثر گذار اینه که سعی کنیم در مواقع مختلف به جای گفتن
16 🔶 از آداب دیدارهای مومنین با همدیگه اینه که هر وقت جلسه ای تموم شد توصیه شده که همگی "سوره مبارکه العصر" رو بخونند. ✅ این ادب رو میتونیم در مهمانی ها و هر گونه جلسه ای که داشتیم رعایت کنیم. 🔹 آیه آخر این سوره خیلی جالبه. خداوند متعال میفرماید مومنین باید همدیگه رو توصیه به "حق" و توصیه به "صبر" کنند در واقع هرچقدر آدم اهل حق و دین و مذهب بشه باید به همون اندازه هم اهل صبر بشه و روحیه صبور تری پیدا کنه. 🌷 @west_tanhamasir
تنها مسیری های آذربایجان غربی
#آداب_زندگی 16 🔶 از آداب دیدارهای مومنین با همدیگه اینه که هر وقت جلسه ای تموم شد توصیه شده که همگی
👆🏼رهبر انقلاب به همین موضوع اشاره کردند و تاکید داشتن که مومنین همدیگه رو به طور مداوم دعوت به کنند... ما توی موضوع صبر خییییلی کمبود داریم. اول از خود حقیر تا سایر عزیزان مذهبی. همه باید عمیقا اهل صبر بشیم... ✔️ همه باید در زندگی روزمره خودمون بارها همدیگه رو دعوت به صبر کنیم. این اصلا باید بخشی از سبک زندگی ما بشه.
🌹معلمین و مربیان عزیز و همه کسانی که میخوان در فضای مجازی فعالیت فرهنگی موثر داشته باشند وارد کانال زیر بشن:👇🏼👇🏼👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/716767249Cbd3ed1b6ac 👆🏼 ما دوره تربیتی تنهامسیر رو در قالب بحث "افزایش ظرفیت روحی" در آوردیم. 🔹 کسانی که میخوان این بحث رو در کانال ها و گروه های تلگرامی و واتس آپی منتشر کنند میتونن در کانال بالا عضو بشن و از اول مطالب روزی دو تا پیام رو قرار بدن ✅ شاید بتونم بگم بهترین راه تربیت انسان ها میتونه ارسال همین مباحث باشه. ان شالله که مورد استفاده تون قرار بگیره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا