❌ اینکه یه دختر توی محوطه دانشگاه علوم تحقیقات برهنه شد،مثل بمب تو اخبار ترکید...
👉 B2n.ir/e63586
ولی آیا کسی فهمید علوم تحقیقات همین چند روز پیش یه دانشجو شهیده داشت؟
#سیده_عمرو دانشجو دکتری رشته روانشناسی دانشگاه علوم تحقیقات
امپراطوری رسانه یعنی همین !!!!
#شهیده
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
#شهیده
#داستانک
بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول
بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی براقی داشت و عاشق بازی با عروسک هایش بود. پدر بتول خلبان بود. آنها در شهر زیبای دزفول زندگی می کردند، شهری پر از مزارع سرسبز با رودخانه همیشه خروشان و عطر بهار نارنج و بوی عطرآگین گلهای مریم و نرگس و رز، با مردم خونگرم و مهمان نواز.
بتول عاشق بازی در کنار رودخانه بود و با برادر بزرگترش خلیل و خواهر کوچکترش فائزه برای بازی کنار رودخانه می رفت.
یک روز، آسمان دزفول پر از دود و صدای مهیب شد و هواپیماهای بزرگ با صدای بلند از بالای شهر رد می شدند. بتول ترسید و به بغل مادرش چسبید. مادرش او را محکم بغل کرد و گفت: نترس عزیزم، همه چیز آروم میشه. اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد و یکی از موشک های هواپیمای بزرگ روی خانه آن ها افتاد و بتول به همراه مادر، خواهر و برادرش به جایی که پر از نور و رنگ بود پر کشیدند.
بتول آنجا، دوباره عروسک هایش را دید و با آن ها بازی کرد. باغ های نارنج آنجا بوی خوبی می داد و رودخانه آنقدر زلال بود که انگار آینه بود. بتول فهمید که آن باغ ها و رودخانه مثل همان باغ ها و رودخانه ای هستند که در دزفول دوست داشت. در آن مکان زیبا بتول شاد و خوشحال بود و به همه بچه های دنیا لبخند می زد.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک بتول رمضانپور و باغ آسمان دزفول بتول دختر کوچولوی چهار ساله ای بود که موهای مشکی ب
#شهیده
#داستانک
زهرا رضائی نیری و ستاره های دریایی
زهرا دختر کوچولوی دو ساله ای بود که موهای فرفری و چشمان درشت و براقی داشت. او عاشق بازی با آب و شن های ساحل بود. هر وقت که پدر و مادرش او را به کنار خلیج فارس می بردند، زهرا با شادی فریاد میزد و به دنبال پرندگان دریایی میدوید. او عاشق ستاره های دریایی هم بود. هر وقت که یک ستاره دریایی پیدا میکرد، با دقت آن را نگاه می کرد و بعد با احتیاط دوباره در آب رها می کرد.
یک روز، وقتی زهرا با پدر و مادر و برادرش سوار هواپیما شدند، هواپیما شروع به تکان خوردن کرد. زهرا ترسیده بود و به بغل مادرش چسبید. مادر زهرا به او لبخند زد و گفت نترس دختر نازم اما ناگهان، اتفاق بدی افتاد.
توی دریا یک ناو آمریکایی به هواپیمایی که زهرا و خانواده ش و بقیه آدم ها توی اون بودند شلیک کرد و هواپیما آتش گرفت و توی آب افتاد.
همه ی آدم هایی که توی هواپیما بودند با هواپیما توی آب افتادند. لحظه ای بعد یه عالمه عروسک روی آب بودند حالا همه ی مسافران، کوچکترها بزرگترها جایی بهتر و بالاتر بودند، پیش خدا و زهرا به جایی بسیار زیبا رفت. جایی که پر از آب های نیلگون و ماهی های رنگارنگ بود. زهرا آنجا، دوباره ستاره های دریایی را دید. آن ها آنقدر بزرگ و درخشان بودند که انگار ماه بودند. زهرا با شادی به سمت آن ها شنا کرد و با آن ها بازی میکرد. حالا ما بچه ها با شنیدن و گفتن قصه ی زهرا همیشه یاد اون هستیم.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک زهرا رضائی نیری و ستاره های دریایی زهرا دختر کوچولوی دو ساله ای بود که موهای فر
#شهیده
#داستانک
زینب پورحسن فلاحیه و عروسک ها
بعضی شهرها در کشور ما خیلی گرم هستند. مثل اهواز، کرمان، یزد، بوشهر، خرمشهر و آبادان. گفتم آبادان، آبادان هواش خیلی گرمه باید خیلی خوش شانس باشی که در زمستان به دنیا بیایی که هوا کمی خنک تره. زینب این شانس را داشت و در زمستان در شهر فوتبال به دنیا آمد. اصلا برزیل کشور ما خیلی فوتبالیست های خوبی داره، دیگه چی داره؟ بله بله فلافل های خوشمزه.
یکروز اتفاق ترسناک و تلخی افتاد. زینب ۷ساله بود که به کشور ما حمله و بمباران های دشمن بدجنس شروع شد.
به شهرها و خانه ها رحم نمیکرد. اصلا کاری نداشت که کودک و زن و پیر و جوان داخل خانه ها هستند یا نه؟
زینب سراغ عروسک هاش رفت تا همه رو جمع کنه پدرش گفت: بجنب زینب دشمن داره همه جا رو بمباران می کنه باید بریم. زینب به پدرش جرات میداد که نگران نباش پدر من و عروسکهام یک لشکریم مقابل دشمن می ایستیم و نمیزاریم شهرمون رو خراب کنند.
در همین حین یکی از بمب های بدجنس زینب و پدرش را بدجوری زخمی کرد. در اون شلوغی ها که هر کی هر کی بود خانواده همدیگر را گم کردند و زینب و پدرش را برای مداوا به بیمارستانی در تهران بردند.
زینب قبل از رفتن به اتاق عمل حال عروسک هاش را میپرسه و پدر به زینب میگه: مگر تو و عروسکهات یک لشکر نبودید نگران نباش عروسکهایت سر و مر و گنده منتظرند فرمانده شون خوب بشه بیاد سراغشون. اما زینب قصه ما در اتاق عمل به خاطر شدت زخم هاش پرکشید و به آسمان ها رفت.
پدر در برنامه تلویزیون خودش را معرفی میکنه و اینطوری بعد از دو سه ماه، خانواده پدر را پیدا میکنند.
✍نویسنده: محمود خرقانی
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک زینب پورحسن فلاحیه و عروسک ها بعضی شهرها در کشور ما خیلی گرم هستند. مثل اهواز، کرم
#شهیده
#داستانک
طاهره ذبیحی و ستاره ها
یکی بود یکی نبود اون دور دورا توی یک شهر قشنگ که بهش تبریز می گفتند یه دختر کوچولو زندگی میکرد به اسم طاهره. دختر کوچولوی قصه ما آسمون ستاره ها رو خیلی دوست داشت. ستاره هم طاهره رو خیلی دوست داشتند. همیشه هر وقت طاهره با مامانش از مسجد برمی گشت، وقتی هوا تاریک تاریک بود، طاهره کوچولو می ایستاد و به آسمون پر ستاره نگاه میکرد و ستاره ها از اون بالا به طاهره مهربون چشمک می زدند.
یک شبی از شب ها که همه ی مردم تبریز خواب بودند یه صدای بلند اومد همه ترسیدند و از خواب بیدار شدند. طاهره فردا از مامانش کلمات جدید شنید: جنگ، بمباران و شهید.
طاهره حرف هایی که مامانش زده بود رو آروم توی دلش برا خودش تکرار کرد. از اون شب به بعد مامان نمی گذاشت طاهره توی خیابون بایسته و ستاره ها رو نگاه کنه. تازه دیگه اصلا اصلا طاهره رو روی پشت بوم نمی بردند.
یک شبی از شب ها که طاهره خواب بود دوباره آسمون لرزید و صدای های بلندی اومد. بمب ها به خونه طاهره رسیده بودند و یکی از بمب ها توی خونه طاهره افتاد. طاهره صدا رو شنید و چند ثانیه بعد طاهره توی آسمون کنار ستاره ها بود. حالا طاهره با مادر، پدر و خواهراش زهرا و فاطمه ستاره شده بودند و طاهره از اون بالا از آسمون به بچه های تبریز و ایران نگاه می کرد.
هر وقت شب به آسمون نگاه کردید یه ستاره پر نور دیدید براش دست تکون بدین و بهش لبخند بزنید تا طاهره از اون بالا براتون نور و لبخند بفرسته. حالا به آسمون نگاه کنید و برای همه بچه هایی که توی آسمون ستاره شدند دست بزنید.
✍نویسنده : سارا امیدوار
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک طاهره ذبیحی و ستاره ها یکی بود یکی نبود اون دور دورا توی یک شهر قشنگ که بهش تبریز
#شهیده
#داستانک
درنای کاغذی و آرزوها
اون دور دورا یه شهری بود، یه شهری با ساختمانهای بزرگ وکوچیک و درختهای سرسبز و پارکهایی که بچه ها توش بازی میکردند و صدای شادی شون تا آسمون میرفت. اما الان در شهر تنهاصدایی که می آید صدای تیر و خمپاره و موشکه و شهر از صدای بچه ها خالی شده
سلیم و عبدالله بچه ها را هر روز در مدرسه که فقط یک کلاسش سقف داشت دورهم جمع میکردن. عبدالله از همه بزرگتر بود همه چی میدونست. یکروز زینب به عبدالله گفت دانشمند و از اون موقع بچه ها دانشمند صداش میزدند.
هروقت چندتا تا از بچه ها نمی آمدند، زینب میگفت بچه ها رفتن تو آسمون که با ابرها بازی کنن. یکروز که صدای تیر و تانک ها می آمد دانشمند گفت من یه کتاب خوندم درمورد دختری که اسمش ساداکو بود و در بمباران هیروشیما سرطان گرفته بود. یکی از دوستهاش میگه که اگر هزار تا درنای کاغذی درست کنن خوب میشه و با دوستهاش هزارتا درنا درست میکنه.
زینب گفت چه خوب پس ما هم درنا درست کنیم. بچه ها قول دادند و هرچقدر کاغذ رنگی داشتن برای درست کردن درنا آوردند کلاس. علی هر روز درناها را میشمارد و با یه زغال رو عدد قبلی خط میکشید.
درناها ۵۸۷ تا شده بود و تعداد بچه ها هر روز کمتر میشد و به آسمون میرفتن. یکروز دانشمند هرچی منتطرشد هیچکی نیومد. دانشمند آخرین درنایی که زینب با دستهای کوچولوش درست کرده بود را برد پیش عمو یونس که موبایل داشت وفیلم گرفت و از بچه های دنیا خواست که برای برآورده شدن آرزوی بچه های غزه وتمام شدن جنگ درنا درست کنند.
حالا ماهم باهم قرارمیگذاریم برای برآورده شدن آرزوی عبدالله و دوستهاش درنا درست کنیم.
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
مسابقه_یادواره شهیده های کودک و نوجوان .pdf
355.7K
🌷 یادواره شهیده های کوچک 🌷
📣 فراخوان ارسال آثار چند رسانهای
ویژه دختران دانش آموز مقطع متوسطه
✍ موضوع : شهیده های کودک و نوجوان (کنگره هجده هزار شهید استان خراسان رضوی)
🔖 محورهای آثار 👇🏼
👧🏻 دخترانه های دفاع مقدس و زندگی نامه و نقش آفرینی دختران شهیده کودک و نوجوان دوران دفاع مقدس 🧕🏻
📽 قالب آثار: موشن گرافی، فیلم کوتاه، انیمیشن
⏰ مهلت ارسال آثار:
تا ۳۰ آذر ماه ۱۴۰۳
🆔 آیدی ارسال آثار فقط در پیامرسان
👈 شاد و ایتا
👉 @yafatemes
🎁 همراه با جوایز ارزنده به برگزیدگان و انتشار آثار منتخب در کانال ماهدخت رضوی آموزش و پرورش استان خراسان رضوی
زندگینامه شهیده ها را با هشتک #داستانک و #شهیده از کانال 👇
🧕 @WomenAndFamily
دریافت کنید.
شناسنامه اثر شامل:
نام و نام خانوادگی
شهرستان/ناحیه /منطقه/ مقطع/رشته /آموزشگاه/ شماره تماس / نام و شماره تماس مدیر
🌷
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
اعلام اسامی برندگان 🤩🥳 «یادواره شهیده های کوچک» ضمن سپاس و تقدیر بابت مشارکت و ارسال آثار، اعلام اس
29.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنده «یادواره #شهیده های کوچک»
نیوشا کرمی
مشهد/ناحیه ۷
پایه هشتم/ دبیرستان آرمیتا مصلی نژاد
نام مدیر: خانم فریده رفائی
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک ناهید اسدی خورشیدی در آسمان ناهید دختری مهربان و باهوش بود. از ۹ سالگی شروع به حف
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنده «یادواره #شهیده های کوچک»
نویسنده و کارگردان :
فاطمه کاتبی / بهاره دلربا
پایه یازدهم / رشته تربیت کودک
دبیر راهنما : یگانه تقوی
هنرستان الزهرا ناحیه دو مشهد
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
#شهیده #داستانک طاهره ذبیحی و ستاره ها یکی بود یکی نبود اون دور دورا توی یک شهر قشنگ که بهش تبریز
18.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنده «یادواره #شهیده های کوچک»
مبینا قنبرزاده / پایه نهم
دبیرستان شاهد شهید حمامی
ناحیه ۶ مشهد مقدس
🧕 @WomenAndFamily
کانال ارتقای زنان و خانواده🧕🏻
اعلام اسامی برندگان 🤩🥳 «یادواره شهیده های کوچک» ضمن سپاس و تقدیر بابت مشارکت و ارسال آثار، اعلام اس
23.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنده «یادواره #شهیده های کوچک»
الینا غلامی
پایه: هفتم / ناحیه ۷
دبیرستان آرمیتا مصلی نژاد
🧕 @WomenAndFamily