مهـــارتهای نویسنــدگی
🍀نوجوان نویسنده و هنرمند من، سلام. حتی شما که نمی نویسی اما به مطالعه و داستان علاقهمند هستی.. اینج
این هم پوستر تبلیغاتی کانال هست. لطفاً برای دوستان و اطرافیان تون بفرستید.🙏
«برای آخرین بار نگاهی به عمارت انداخت. چشمانش با ولع منظره روبه رو را را در خود حل میکردند. گویی تمام همتشان را به کار بسته بودند تا تصویری واضح از تمام خاطرات گذشته در ذهنش نقش ببندد.
چمدان را به راننده تحویل داد. و بدون انکه نگاه دیگری به داخل بیندازد، در را به آرامی بست.
اینبار نه از آش پشت پا خبری بود نه از قرآن. در عوض هر چه زمان میگذشت باران بیشتر شدت میگرفت. سرش را به شیشه ماشین چسباند و ترجیح داد این را به فال نیک بگیرد...»
✍ز.هاشمی
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
ناشناس حرفتو بزن👇 https://harfeto.timefriend.net/16792528711634
دوست داشتی باز هم بگو 😊
شروع به خانهتکانی که میکنیم انگار دنیای جدیدی از زندگی به رویم باز میشود.احساس نو شدن ،روشن شدن، آفتابی شدن و دیدن شکوفه ها به من احساس شروع میدهد.
اصلا برای من معنای عید در "آغاز" خلاصه میشود.
همه رنگ عید را در عید دیدنی،عیدی و خانه تکانی میبینند اما من عید را در شروع تصمیماتی جدید،عادت هایی جدید و شکوفه هایی جدید در درون میبینم.
وقتی شکوفه زدن درخت هارا میبینم احساس میکنم همراه با آنها نیز غنچه های دل من باز شده و تازه شدهام.
حسِ بهار،حسِ شکوفایی و ساطع شدن عشق است.
اصلا نمیشود بهار شود و دل ما بهار نشود.
دلیل وجود بهار، دلیل وجود عید و دلیل "آغاز" سال جدید، آغاز ماست.
اگرما شروع نکنیم و شکوفا نشویم، پس دلیل شکوفایی غنچه ها چیست؟
آنها برای یادآوری شکوفایی در ما باز شدهاند و زیبایی را در شهر پخش میکنند.
بعد از تحویل سال نو و یک شروع دیگر وقتی لبخند را بر لبان اطرافیانم میبینم در تفکراتم میاندیشم که آنها برای چه خوشحالند؟
و بعد جواب را مییابم:
برای فرصتِجدیدِ زندگی، که خداوند دوباره به آنها هدیه کرده.
برای گل های رنگارنگی که که دوباره در قلبشان نقاشی کرده است.
برای سرسبزی که به روحشان اضافه کرده است.
برای یک زندگی جدید که میتوانند رشد کنند و شکوفا شوند.
شاید آنها دلایلشان برای لبخند هایشان این نباشد اما من که به لبخند های آنها خیره میشوم با این برداشت ها لبخندم بیشتر شده میشود و چال گونهام عمیق تر میشود.
بیایید در این عید باهم پیمان ببندیم که در سال جدید تمام تلاش خودمان را برای شکوفایی خویش و دیگران خواهیم کرد.
بیایید هنگام پرواز پرستوها بر فراز آسمان، ماهم پر بدهیم این بال های خاک خورده روح را بر فراز آسمان محبت🌱🌸
م.ج
مهـــارتهای نویسنــدگی
شروع به خانهتکانی که میکنیم انگار دنیای جدیدی از زندگی به رویم باز میشود.احساس نو شدن ،روشن شدن، آف
ایشون از نوجوان های خوش ذوق مون هستن که برای خودشون کانال هم دارن...این نکته خیلی مهمی هست که شما جرٱت انتشار و اشتراک مطالب تون با دیگران رو داشته باشید و همینطور کمک تون میکنه تا از نظرات شون هم استفاده کنید.
این نوشته قالب یک متن ادبی رو داره که البته حاوی پیام هم هست.
در بند اول بهتر میشه اگر جملات کوتاه تر بشه یا ترکیب بشه.
تکرار فعل و کلمه احساس و عشق هم زیاد دیده میشه خوبه که جایگزین براش انتخاب کنیم.
در کل این دختر عزیزم بسیار خوب مینویسه. از قدرت کلمات در کنارهم به نحو احسن استفاده میکنه. 👏
موفق باشی👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_کتاب
#اعترافات_غلامان
نویسنده : حمیدرضا شاه آبادی
♨️داستان دوران ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام)
تدوین: نجمه سادات اصغری
https://eitaa.com/Writingskills
«گاهی فکر میکنم تنها عضو ثابت بهارچند سال اخیرمان، همان هفت تا سین وسط سفره است.
غیر از آن هر سال خیلی چیزها نسبت به سال قبل تغییر میکند. این را حتی میشود از باریکه نور پنجره که هر سال باریک تر از سال قبل میشود هم فهمید.
گمانم بهار برایم تبدیل به واژه ای انتزاعی شده. از آن واژه هایی که در ذهنم هزار و یک تعبیر شاعرانه برایش دست و پا میکنم و در واقعیت اما، خبری از هیچکدامشان نیست.
سفره را میچینم..مثل همیشه..دقیقه نودی و هول هولکی...سبزه میگذارم به نیابت از جنگل های گیلان ...سکه میگذارم به امید پیدا شدن گنج در بساط زباله گرد ها، سیب میگذارم، به یاد نفس تنگی دختران دانش آموز، سنجد میگذارم به امید سلامت عقل فلانی و فلانی و فلانی ها. دست نگه میدارم. امسال سفره چیدن برایم بی معناست. دیگر حتی شکایتی از جنگ و زلزله و سیل ندارم. گمانم حقمان است. آرام غبار روی قرآن را میزدایم و آنقدر منتطر میمانم تا در دل شب بهار پاورچین پاورچین از راه برسد. به خیالم او هم خجالت زده است.
بماند به یادگار، از سالی که چهار فصلش پاییز بود.»
✍ز. هاشمی
#تحویل_سال
#عید_نوروز
https://eitaa.com/Writingskills
«به دنبال سکه کل اتاقم را زیر و رو میکنم، چه کسی میتوانست باور کند همین چند سال پیش همه در کیف پول هایشان حداقل چند عددی سکه یافت میشد چقدر زمان گذشته بود... حتی همین حالا که من در حال نوشتن هستم و خودم را برای سال تحویل آماده میکنم او در همه چیز دخیل است.
زمان چیزی غیر منتظره و شگفت انگیز است میتواند تو را با خود همراه کند یا تو را درون سیاه چاله ای گیر بیندازد اما این بار انگار زمان برایم متوقف شده بود تمام اعضای خانواده که به دنبال چیدن سفره ی هفت سین بودند سر جاهایشان بی حرکت شده بودند و ساعت در دقیقه ی اخر سکوت کرد!
شاید او هم از ورود به سالی جدید میترسید یا شاید هم هراس از "تحول" کلمه ی مناسب تری باشد.
به هر حال هر چه که بود هر دو به خوبی میدانستیم که باید دست از این سکون برداریم من باید در این ثانیه های آخر سکه ها را برمیداشتم و در ظرف سنتی میان سفره میگذاشتم و او هم باید سالی جدید را فریاد میکشید.»
✍ مهرانا کاتب
#تحویل_سال
#عید_نوروز
#جوانه_جریان
https://eitaa.com/Writingskills