مهـــارتهای نویسنــدگی
#دست_نوشته سه دو یک را نگفته عکسش راگرفت دخترک مستطیل صورتی رنگی را درون کوله اش انداخت و با صدا
دیبانو از اعضای کانال هستند...
تنها چیزی که میتونم بگم...
مرحباااا
احسنت به این قلم
هیچ ایرادی نمیتونم بگیرم
👏👏👏👏بسیار عالی بود
یک متن داستانی از زبان پنکه داخل تصویر.
انشاالله موفق باشی
حتما مسیر نویسندگی رو در زمینه داستان ادامه بده.😊🙏💐
#دست_نوشته
«میگویم نکند زندگی همین بود؟»
هیسس!
خوب که گوش کنی میشنوی، مادربزرگ روی صندلی چوبی اش نشسته...
صندلی با هر تکانش انگار لالایی میخواند! چه نوای غم انگیزیست؛ مادر بزرگ دانه های فکر را در سرش می پروراند؛ می اندیشد به گذشته ها، از صبح کارش همین بوده...
آن روزها که تا قبل آمدن حاج علی باید چایش دم می بود، خانه اش تر و تمیز و حیاطش آب و جارو شده.
آن روز ها که نوای خواب بعد از ظهرش چرخش سر پنکه بود و همان اندک آرامشش با دعوای کودکان ناخلفش سر یار کشی تیم شان بهم می خورد. آن زمان ها که بقول خودش اعصاب داشت، می نشست پای گلدان ها و نوازششان میکرد و برایشان نام میگذاشت.
براستی مادربزرگ چه قدر عاشق بود! معشوقه اش زود رفت وگرنه...
ساکت اگر باشی و گوش جان بسپاری ناله های افکار مادر بزرگ را می شنوی... آخر حالا که ته مانده حافظه اش را مرور می کرد و آلبوم روزگارش را ورق می زد، غم بختک می شد می افتاد به جانش! شاید غصه میخورد چون دیگر نه حاج علی بود که بخاطرش بجنبد و حیاط را آب و جارو کند و چای دم کند،
و نه ریحانه و زهرا و مهدی و رضا بودند که سر آفساید و پنالتی بازی شان با بچه های همسایه دعوا کنند. مادربزرگ فکر می کرد و غصه میخورد که نکند برایش زندگی همین باشد؟ نشستن روی صندلی چوبی و گوش دادن به نوای نابهنجار قیژ و قیژش و به جان هم انداختن دانه های کاموا که یکی زیر و یکی رو...
حالا نگرانی هایش فرق میکرد، قدیم شاید نگران پسرانش بود که لباس شان را موقع بازی گلی نکنند و حالا باید نگران این می بود که پسرانش وسوسه نشوند و بی خانمانش نکنند. حالا باید نگران آب مروارید چشمش می بود نگران لرزش دستانش که همان اندک بافته هایش را خراب نکند...
نگران سرمای هوا بود که درد زانوانش را... نه ببخشید!
نگران سرمای تنهایی اش بود نگران سوز فراق که بند بند وجودش را می درید و شمع وجودش که حالا کم سو تر از همیشه شده بود را به خاموشی مبدل می نمود..
مادر بزرگ هنوز هم همان گل گیس خانم چهل و اندی سال پیش خودمان بود پس چه شد؟میگویم نکند زندگی همین بود؟
امشب نوشته ها خیلی خوب بود
کیف کردیم... 😍👌
موفقیت در زمینه نویسندگی، فقط با نوشتن میسر میشه، پس سعی کنید و خسته نشید، ناامید هم نشید.
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام صبح بهاری تون بخیر 🎊
حس خوبِ این گلهای پاییزی تقدیم نگاه بهاری شما.
دخترای نوجوان و دانشآموز ، خوبین؟!
روز اول چطور بود؟ بذارید حدس بزنم...😁
بیشتر معلم هاتون تاریخ و محتوای امتحان های پیش رو رو اعلام کردن، درسته؟
و حتما که از همین هفته آینده هم شروع میشه🙃
خدارو شکر که انشانگارش امتحان نداره😋
🌸🌺🌼
بریم یک برنامه خوب بهتون معرفی کنم...👇
https://eitaa.com/Writingskills
اولین #بخش برنامه یک نویسنده
🍀این برنامه رو آقای شاهین کلانتری، از اساتید نویسندگی خلاق در سایت شون معرفی کردند.
چندین سال پیش اولین دوره آموزشی که شرکت کردم، نویسندگی خلاق ایشون بود.
هر روز یک بخشی از این برنامه رو که بطور عمومی معرفی کردن، با توضیحاتی براتون میذارم.
#اقتباسی
https://eitaa.com/Writingskills
📝📝📝
این مدل نوشتن خروجی خاصی نداره، یعنی شما نباید انتظار متن قابل توجهی رو داشته باشید.
اما....
از بهترین و موثرترین تمرینات نویسندگی خلاق به حساب میاد و کاری که میکنه اینه که ذهن خلاق شما رو تقویت میکنه و باعث پرورش تفکر خلاق شما میشه.
البته اوایل تمرین سختی هست چرا که به محض اینکه از خواب بیدار میشید باید شروع به نوشتن کنید.
📚من مدت زیادی این تمرین رو انجام دادم اوایل هیچی به ذهنم نمیرسید اون هم طوری که هنوز چشم هام درست باز نشده چای نخورده و در اصطلاح مغزم هنوز خوابه...
دقیقا هدف همینه👌
هنوز که ذهن یخزدهاس و ویندوز بالا نیومده 😁 باید نوشت.
اما بعدها نتایج فرق میکنه و شما شاهد این هستید که همون دقایق اولیه ذهن شما میباره و میباره...😇
توصیه میکنم حتما امتحان کنید و از نتایج اون شگفت زده بشید.
https://eitaa.com/Writingskills