مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین «نیمجملههای داستانی» رنگش زردتر از آفتاب بود و نگاهش خسته تر از درختچه هایی که خانه را اح
اینجا با توصیف یک صحنهی داستانی روبرو هستیم.
تا حدودی از پیشینه شخصیت(برادر) و ماجرای داستان از زبان شخصیت اصلی صحبت شده و ما تا حدودی میفهمیم که ماجرا سر چی بوده.
منتها خیلی زود تموم میشه و انگار نویسنده از روی اتفاق اصلی با یک اشاره پریده!
اما تمرین بسیار خوبی بود همین نوشتن های ساده و روان خیلی در تمرین داستان نویسی کمک می کنه...حتما ادامه بدید👌
🖤کاظمین منتظر است با آغوشی گشوده تا جوانترین ستاره دنبال دار امامت را از خاک تا افلاک دنبال کند.
و این حالت محزون خاک است که ملائک را به زاری نشانده است.🖤
شهادت مظلومانه امام محمد تقی «ع» تسلیت باد.
https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهار رو به پایان است...
آخر این جـاده، آفتـاب
داغ تابسـتان است و
هوس آبتنـی و بادبزن
های عصـرگــاهی...
بهار را نفس بکش تا
دمی دیگر باقیست..
https://eitaa.com/Writingskills
27.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢چگونه نویسنده شدم؟
🌸از زبان نویسنده بشنویم.
🎥مارگارت اتوود
#معرفی_نویسنده
#آموزش
#نویسندگی
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/Writingskills
هدایت شده از نویسندگان جریان
آیه مرج البحرین وصل دو دریای پر نور است... .
افقی به نام علی علیه السلام و وسعتی به نام فاطمه سلام الله علیها است.
آری خدای حق تعالی این دو آینه را روبروی هم گذاشت که از نور آن، تمام عالم روشن شد.
اصل عشق و وصل اینجاست! نویسندگان در نگارش این وصال کم گذاشته اند و گرنه لیلی و مجنون پرتویی از وصل مهر و ماه رسول به حساب نمی آیند... .
✍️ خانم افشار
@jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از عرش فرشتهها اگر میآیند
به جشنِ دلِ پیامبر میآیند
زهراست عروس و شاه داماد علی
این دو چقدر به یکدیگر میآیند!
🎉🎊🍀«سالروز پیوند مظهر احسان وجود با دردانه زیور عالم، یاس آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد.»🎉🎊🍀
https://eitaa.com/Writingskills
#موقعیت_داستانی
«هوای اتاق غلیظ بود. معجونی از گرما و رطوبت نیمه شب، با دود اسپند ترکیب شده و فضا را سنگین میکرد. پنکه از ماه ها قبل خراب بود برای همین با یک حرکت، پرده را کشید و پنجره را باز کرد. هجوم هوای تازه به اتاق، نه تنها اوضاع را بهتر نکرد که حتی باعث شد برای چند صدم ثانیه ریتم نفس کشیدنش مختل بشود.
صدای مادربزرگ را میشنید که مابین گریه هایش، بریده بریده صلوات میفرستاد.
تجربه چند لحظه قبل چیزی را یادش انداخته بود.
چیزی از جنس خاطرات مبهمی که از فکر میگذرند و معلوم نیست به کجا و یا چه داستانی تعلق دارند.
چند لحظه دیگر فکر کرد. و وقتی مطمئن شد میخواهد با افکارش روبه رو شود، در کمد را باز کرد.
از داخل یکی جوراب ها، جعبه قرصی بیرون کشید و بدون فوت وقت سه تای آنرا بالا انداخت.
کم کم جلوی چشمانش سفید شد. و بعد تصویر بی جان یک خانه قدیمی ظاهر شد. از داخل خانه صداهای درهمی می آمد. اما او به وضوح تمامشان را میشنید...»
✍ز.هاشمی
https://eitaa.com/Writingskills
20.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن کوتاه و خلاقانه "روز و شب"
■ دنیا از دید دو شخصیت کارتونی، یکی روز و دیگری شب، به بیننده نشان داده میشود...🌝🌚
#فیلم_کوتاه
#خلاقیت
https://eitaa.com/Writingskills