#دست_نوشته
حالا که رژیم صهیونیستی رو به اضمحلال است و آخرین نفس هایش را می کشد، در خیال دیدار شمایم. روزی که مجاهدان فلسطینی خانه به خانه پیش می روند و گروه گروه جنایت کاران پا به فرار می گذارند. آن لحظه ای که زندان های رژیم غاصب را فتح می کنند، سلول به سلول درها را می گشایند، مستند ساز دوربین را روی دوشش گذاشته و همراه برادرها می دود، تمام شبکه های تلویزیونی این صحنه ها را زنده پخش می کنند. اسیران در بند یکی یکی با چشم های گریان، با فریاد الله اکبر از دخمه های تنگ و نمور خارج می شوند. درِ یکی از تاریک ترین و مخوف ترین سلول ها باز می شود، دوربین تاریکی را می کاود، بوی بهشت تمام فضا را پر کرده، ناگهان چهره ی نورانی تان از انتهای تاریکی ظاهر می شود، فریاد شادی مجاهدان بلند می شود، تصویر بردار نمی تواند خودش را کنترل کند، دوربین با صدای هق هق، روی شانه اش تکان می خورد، مجاهدان به استقبال تان می آیند و شما را با اشک و صلوات در آغوش می گیرند و بر صورت و دستان تان بوسه می زنند. مدت طولانی زندان و شکنجه هایش چهره تان را نشکسته، فقط مو و محاسن سپید کرده اید در این سال های دوری. جمعیت پشت در جمع شده اند و فریاد الله اکبر سر می دهند. رو به جمع و دوربین لبخند می زنید، از آن لبخندهای زیبای همیشگی. با همان اقتدار و صلابت آشنای تان و می گویید: "سلام خواهران و برادران من، مبارک باد صبح پیروزی..."
من عاشق این خیال شیرینم، امام موسی صدر من.
#امام_موسی_صدر
#خیال_شیرین