eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
559 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
«خیال بافی های بی پروا و افسانه سرایی ها زمانی که در طبیعت راه می رفتم خیلی بهتر از زمانی که در خانه روی مبلی نشسته بودم ، به فکرم می رسید...» https://eitaa.com/Writingskills
🍉 «آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می‌شود بالغ می‌شود و پای اشتباهاتش می‌ایستد آنها را به گردن دیگران نمی‌اندازد و دنبال مقصر نمی‌گردد گذشته‌اش را قبول می‌کند، نادیده‌اش نمی‌گیرد و اجازه می‌دهد هر چیزی که بوده در همان گذشته بماند. آدمی از یک جایی به بعد می ‌فهمد که از حالا باید آینده‌‌اش را از نو بسازد اما به نوعی دیگر می‌فهمد که زندگی یک موهبت است، یک غنیمت است، یک نعمت است و نباید آن را فدای آدم‌های بی‌مقدار کرد! اصلا از یک جایی به بعد حال آدم خودش خوب می‌شود...» 📕 جای خالی سلوچ ✍🏻 https://eitaa.com/Writingskills
🍉 📚اتاق شما برای نوشتن باید ساکت و آرام باشد و نور کافی از پنجره یا دریچه ای دریافت کند. همچنین میتوانید روی میز تحریر خود از گلدان جامدادی ... استفاده کنید. اینها باعث می‌شوند شما انگیزه نوشتن بگیرید و در آن جدیت پیدا کنید. پس این شما هستید که باید فضا و محیط را برای نوشتن خود مهیا سازید. به پس همین الان دست به کار شوید دنبال متنی باشید که شب را به خاطر آن بیدار بمانید. وقتی یک متن آن قدر هیجان انگیز باشد که خواب را از چشم نویسنده بگیرد؛ قاعدتاً میتواند مخاطب را دیرتر به خوابیدن وسوسه کند هدف ما از نوشتن همین است.👌 📗نویسنده شو انتشارات بیکران دانش https://eitaa.com/Writingskills
🍉 «...آسمان برفی بر زمین گذاشته بود که سالها بعد مردم بگویند همان سال سیاه! نیمی از مردم به سرپناه ها خزیده بودند، نیمی دیگر ناچار با برف و سرما پنجه در پنجه زندگی را پیش می بردند. برف همه را واگذاشته بود. سکوتی غریب کوچه و خیابان را گرفته بود لوله های آب یخ زده بود ماشین‌ها کار نمی کردند، در خیابان‌ها کپه های برف روی هم تلنبار شده بود کاسب ها پیاده رو را روفته ،بودند اما هنوز نیم متری از بارش شب پیش روی زمین خوابیده بود. در کوچه های باریک برف از سردر خانه ها میزد بالا و مردم از زیر تونل کنده بودند و با امنیت خاطر در کانال های به هم پیوسته رفت و آمد می‌کردند بلا نازل شده بود؟ شاید...» 📚 سمفونی مردگان عباس معروفی https://eitaa.com/Writingskills
🍉 «احساس می‌کنم یک جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی این‌قدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم. خواهش می‌کنم این یادت بمونه مارتین، اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ‌وقت برای برگشتن دیر نیست. حتی اگه برگشتن ده سال طول بکشه باید برگردی... نگو راه برگشت طولانی و تاریکه. نترس از اینکه هیچی به دست نیاری...» 📚 جزء از کل استیو تولتز https://eitaa.com/Writingskills