34.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خلاقیت با الیف شافاک
صداپیشه: حدیث انصاری زاده
https://eitaa.com/Writingskills
#تمرین
📜تمرین تصویرنویسی
🌱به تصویر خوب نگاه کنید.
این صحنه چه حسی و چه داستانی را به
ذهن شما میآورد؟!
یک ماجرا برای شخصیت داخل عکس بنویسید و برای ما روایت کنید.
🌴همیشه تصاویر بهترین انگیزه و ایده برای
نوشتن هستن، برای کسانی که تازه شروع کردن این بهترین و راحتترین تمرینه👌.
https://eitaa.com/Writingskills
🌱قَالَ علیهالسلام: إِنَّمَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ كَانَتْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَالِمٌ بِمَا يَأْمُرُ عَالِمٌ بِمَا يَنْهَى عَادِلٌ فِيمَا يَأْمُرُ عَادِلٌ فِيمَا يَنْهَى رَفِيقٌ بِمَا يَأْمُرُ رَفِيقٌ بِمَا يَنْهَى. (تحفالعقول، ص۳۵۸)
«امام صادق علیهالسلام فرمود: تنها کسى مىتواند امربهمعروف کند یا نهىازمنکر نماید که داراى سه صفت باشد: به آنچه امر مىکند و از آنچه نهى مىنماید آگاه باشد، عادلانه امر کند و نهى نماید، با مهربانى و نرمی امر و نهى کند.»
🏴«شهادت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد.»🏴
https://eitaa.com/Writingskills
سلام.
روز بخیر.
با عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، میپردازیم به بررسی آثار ارسالی.🍀
https://eitaa.com/Writingskills
#دست_نوشته
آن گاه که ریشه دواندم در خاکِ نوجوانی و مرزِ مبهمِ بلوغ را گذراندم،خود را در احاطه ی افکار متراکم و احساسات سردرگم و فلک زده دیدم.
در تمام تنم نفرت جاری بود و چون درنده ای به جانِ باورهای بی دفاعِ کودکی افتاده بودم.یک پارچه جنون می شدم و ناشیانه هر چه «باید» و «است» را می دریدم و لحظه ای بعد،شیونِ مادری بودم بر گور فرزندان ناکامش.در انزوای نقد و هفت پشت غریبه با خویش،ویران گر و بی دفاع؛بیشتر از بمب اتم و بیشتر از کودکان هیروشیما.
نمی دانم چگونه تمام شد و خاتمه به صلح یافت؛اما این را می دانم که از آن زمان تا به امروز، بارها بیشتر جان کنده ام و فرسوده شده ام.
از آن زمان که نزاع خویشی ام پایان یافت و هجوم ابتلائات گوناگون زمین گیرم کردند و به قرنطینه ی افسردگی خزیدم.
مبتلا به چشم ولگرد که بی اندازه می بیند
و اندیشه ی طمّاع که بی حد می داند
و نفس سرکش که بی شمار می خواهد.
اندوهم از تناقضِ اینگونه جسمی است که افتاده در بستر محدود و گذرای زمان.
زمانی که هر لحظه اش می گذرد به یأس از پوشاندن جامه ی آرزو به جسم نحیف این عمر کم طاقت.
زمانی که انتزاع مغزهای نفرین شده است و تکرار لحظه های بی تکرار و البته بی ثمر.زمانی که گورِ آمال و آرزو ها است و تدریج زوال دل خوشی و امید.
کاش در میان شما آشنایی بود و بر سر بالینم طبیب می آورد.
اما چه فایده؟طبیبِ درد نکشیده به چه کار این درد می آید؟
چاره ای نیست.در انتظار می مانم تا زمان به انتها برسد.شاید هم پیغمبر درونم به معجزه ای نائل شود و نجاتم دهد.
تا که تقدیر چه باشد.
مهـــارتهای نویسنــدگی
#دست_نوشته آن گاه که ریشه دواندم در خاکِ نوجوانی و مرزِ مبهمِ بلوغ را گذراندم،خود را در احاطه ی ا
📝 ارسالی دوست خوبمون
🍀ایشون بحران عاطفی و روانی دوران بلوغ و نوجوانی رو خیلی خوب در قالب کلمات به تصویر کشیدن، قبلاً هم گفتیم یک متن در هر قالبی هم که باشه، زمانی جذاب تر هست که تصویر داشته باشه.
🍀بنظر میرسه سبک این نوشته، بیشتر متن ادبی هست که قرابتی هم با دلنوشته داره.
🍀 نویسنده از نظر تکنیک توصیف هم قلم قویای داره.
🍀نکته مهم که... از جملات کوتاه تری استفاده بشه چون انتقال مفاهیم دقیقتر و خواندن برای خواندن راحتتر هست
🍀بنظرم نویسنده توانایی داستان نوشتن رو داره که بهتر اینه از داستانک شروع کنه مطمئنم که در شروع، با داستانک بسیار موفقتر خواهد بود.
موفق باشی 💐
#دست_نوشته
شب
تاریک است؛ ترکیبی از هزاران رنگ زیبا که درنهایت مات بودن و کدر بودن و سیاهی را به تصویر میکشد.سیاهی ای که برای من رنگ عشق نیست،حداقل اینجا نیست!
سیاهی ای که یادآور بغض های پر آه و خنده های پردرد است؛ خنده هایی که رنگ ابهام به خود دارد و فقط خود باآن آشنا هستم.
خیالی نیست،همانطور که سیاه ترین شب ها با غم فراق عزیز ترین های در خاک خفته گذشت،بقیه شب ها هم به سرعت میگذرد و دردهایش میرود و تنها یادش ماندگار است!
وقتی شبِ تنهایی و اسارتِ آفتابِ زندانی در هجرانِ برادر گذشت؛ شبهای سخت و آسانِ من و ماهم میگذرد.
اما امان از شب هایی که لحظه شماری میکنم برای سپیده ی صبحش.
انگار روشنایی داروی مسکن است! گاهی تا طلوع با خود زمزمه میکنم "آسمان تاریک و شب تاریک و من تاریکِ تاریکم!ازخودم دورم ولی خیلی به رویای تو نزدیکم..تو ولی دور از من و دور از تمام دورتر هایی:)تو کجایی تو کجایی توکجایی تو کجایی..!"
آری! گاهی من و ما تاریک تر و سیاه تریم از هرچیز و هرکس؛ نه سیاهیِ خباثت..دردم سیاه است.
اما خیالی نیست،امید هست،خداهست.
امید یعنی شبِ من،روشن تر از روز؛ پرِ امید و شور و شوق برای فردای مثبت
فردایی که من،آن را خواهم ساخت.
من اگر خود راه درست را در پیش بگیرم،قسمتی از روشنایی وجودم و وجود دیگران تضمین میشود! ما از یکدیگر تاثیر میگیریم و واکنش زنجیره ای داریم!
و ماهِ شب!سنبل آرامش من است؛ اگر با نگاه اورا دنبال کنی و بی قراریِ اورا در میان ابرها ببینی ممکن است امید بگیری.
انگار که آسمان دریاست و ماه چون قایق،سیاهیِ امواجِ آسمان را کنار میزند و با آرامش میرود؛ و من وقتی وجود خدارا درک میکنم،خودرا سوار بر قایقِ ماه میبینم که از خروش سختی ها میگذرم.
به هنگام ِ بیدادِ بارانیِ آسمان و رعد های خوفناک،ماه با شجاعت ایستاده تا آرامبخشِ دل هایِ هراسان باشد.
گاهی هم میرود تا پس از باران آرامش را باخود به ارمغان بیاورد.
شب،عالمی دگر از دنیای ماست و قصه های غصه دار،اما پر امیدِ شبهای ما گفتنی نیست...
باید شمع بود تا سوختن و امید دادن و امید داشتن را درک کرد و باید شب بود تا ماجرای فرشتگانی در جسم انسان را دید!
📝ارسالی دوست خوبمون 👌
🍀ایشون بحران عاطفی و روانی دوران بلوغ رو خیلی خوب در قالب کلمات نشون دادن.
🍀 کوتاهی جملات مهمه که باید رعایت بشه
اینجا بعضی جملات طولانی شدن
🍀عبارت «به هنگام بیداد بارانی آسمان » عبارت قشنگ و خیال انگیز هست اما باید مراقب باشیم که استفاده بیش از اندازه از مضاف و مضاف الیه باعث سنگین شدن جملات و سخت شدن(از جهت خواندن) اون میشه. شاید در حد یک یا دو بار کافی باشه.
🍀در کل متن زیبا و خیالانگیزی بود در عین حال که از لحاظ بار عاطفی، غمانگیز بود .
داغ از دست دادن عزیز، بسیار سخت و طاقتفرساست.
موفق باشی 💐