eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
602 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥این فیلم کوتاه رو با دقت ببینید. یکی از بهترین تمرینات نویسندگی، دیدن فیلم کوتاه هست. کسانی که تازه شروع کردن و در ابتدا با این چالش روبرو هستن که 👈 چی بنویسیم؟ نوشتن از روی فیلم کمک بزرگی بهشون می‌کنه. 📝سعی کنید داستان فیلم رو بنویسید و برای اتفاقی که می‌افته، دلیل بیارید. https://eitaa.com/Writingskills
📜تمرین تصویرنویسی 🌱به تصویر خوب نگاه کنید. این صحنه چه حسی و چه داستانی را به ذهن شما می‌آورد؟! یک ماجرا برای شخصیت داخل عکس بنویسید و برای ما روایت کنید. 🌴همیشه تصاویر بهترین انگیزه و ایده برای نوشتن هستن، برای کسانی که تازه شروع کردن این بهترین و راحت‌ترین تمرینه👌. https://eitaa.com/Writingskills
📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید برای ادمین کانال بفرستید تا در کانال منتشر بشه🍀 https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید
ارسالی 🎉 «موزیک ملایمی پلی شده بود؛ و سکوت، تنها چیزی بود که بینمون ردو بدل میشد. سرم رو به شیشه‌ی ماشین تکیه داده بودم و توی رویاها سیر میکردم، که با خاموش شدن ماشین به خودم اومدم. وسط ِجنگل و دریا بودیم. سمت چپ یه تیکه سبز بود و سمت راست هم، موج های دریارو میشد به چشم دید. بوی بلال های کنار جاده‌ هوش از سرم برده بود؛ و با بال زدن مرغابی های کنار دریا، خیال نازک و خوش‌بافت من، روانه‌ی ابر های وسط آسمون شد...» 🍀با اینکه من و محاوره نویسی، مثل کارد و پنیریم😁 ولی خیلی قشنگ و دیدنی بود👌 مرحبا https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید
ارسالی 🎉 «می دانم تا چند لحظه ی دیگر زیباترین قاب را می بینم. سبزی های دو طرفه جاده کم کم زیاد می شوند. علف های کوتاه تبدیل به بوته های بلند تر می شوند، بوته ها به درختچه ها و درختچه ها به درختان. بلند شدن قامت درختان همان و دیدن قاب رویاییم همان. تونلی در میان سبزی کوه و دامنه اش.» 👌 آفرین این هم دیدنی بود https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید
ارسالی🎉 «پاکت سیگارش را از جیبش بیرون آورد و تکیه‌اش را به ماشین داد، یک نخ را گوشه لبش گذاشت و به دریا خیره شد، انگار موج های دریا اجازه نمیداد که سبزی جنگل پشت سر را ببیند. نزدیکش رفتم میدانستم در آن امواج چه میبیند که یادش میرود مرحله بعدی روشن کردن سیگار است. دستم را روی شانه اش گذاشتم، زیر چشم مرا نگاه کرد و دوباره به دریا خیره شد و گفت: این دریا دیگر مال ما نیست _ و اشک در چشمانش حلقه زد گفتم: تا سربازان روس نرسیدند راهی شویم چشمانش را پاک کرد و سوار جیپ شد و دریا را به همراه جنگلش رها کردیم و برگشتیم.» 👌مرحبا این یک صحنه است. یک صحنه داستانی! خوب دقت کنید: گفتگو داره، شخصیت داره، مکان مشخصه، طرح داستانی داره و تعلیق داستانی هم ایجاد می‌کنه. اینجوری بنویسین 😊 https://eitaa.com/Writingskills
«نکته اول درباره روزهای بررسی متن مون هست» . از این به بعد فقط یکشنبه‌ها به بررسی متن‌ها می‌پردازیم البته با شروط زیر: 📌فقط نوشته‌های برتر و شاخص از نظر تکنیـکی یا آمـوزشـی داخـل گذاشته میشه که برای مخاطب هم از نظر آموزشی فایده داشته باشه. چرا؟؟ به این دلیل که متن‌ها اغلب در سبک های دلنوشته و متن ادبی به دستم می‌رسه و اینها رو بارها بررسی کردیم و اکثرا حرف جدیدی ندارن ضمن اینکه از حوصله کانال هم خارجه... 📌دوم اینکه، بررسی متن‌هایی در الویت قرار می‌گیره که، از تمرینات کانال باشه. چرا که تمرینات کانال، هدفمند و در جهت تقویت قلم نویسندگی شما طراحی شده پس بررسی اون هم آموزش به حساب میاد. 📌 تمرینات کانال رو با هشتگ می‌تونید ببینید. https://eitaa.com/Writingskills
🕊با تمرین خلاقیت چطورید؟! حال من رو که خیلی خوب می‌کنه👌 خصوصا اگر نوشتنی باشه... پس دست بکار بشید🎉 🍀دو خط درباره مکانی بنویسید که در اون بیش از هرجای دیگه، احساس خلاقیت می‌کنید. اگر این مکان وجود نداره با قوه تخیل تون بسازید و اینجا 👇برای ما تعریف کنید. https://eitaa.com/Writingskills
📜نیم جمله‌های داستانی 🪄یکی از این نیم جملات را انتخاب کرده و هر طور دوست دارید بنویسید. 👈تلاش کنید نوشته تان را به یک صفحه برسانید. 📗رنگش زردتر از آفتاب بود و نگاهش... 📕بیشتر به این دلیل کتاب می‌خوانم که... 📙همه چیز را از او گرفته بودند و او منتظر... https://eitaa.com/Writingskills
«نیم‌جمله‌های داستانی» رنگش زرد تر از آفتاب و نگاهش خمار آلود بود اما چشمانش برق میزد همه بدنش نبض شده بود گردن، مچ پاها، دست ها، لاله گوش اما گوش هایش انگار نمی شنید با صدای بلند میگویم سعی کن سرفه کنی، نفس عمیق بکش یا به پلک هایت التماس کن که بسته نشوند نمی شنید حالا نمی بیند هم ... St✍
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📜نیم جمله‌های داستانی 🪄یکی از این نیم جملات را انتخاب کرده و هر طور دوست دارید بنویسید. 👈ت
«نیم‌جمله‌های داستانی» رنگش زردتر از آفتاب بود و نگاهش خسته تر از درختچه هایی که خانه را احاطه کرده بودند نگاهم را از چشمانش گرفتم و سعی کردم به صداهایی گوش بدهم که شنیده میشد: صدای پرندگانی که از دور دست ها مینواختند، صدای زنی که در همین حوالی چیزی زمزمه میکرد ، صدای خرناس کشیدن گربه ای که با سر و صدای ماشین ها از خواب زده شده بود و ناگهان صدایی، صداهای اطراف را از ذهنم دور کرد. مجددا نگاهش کردم که اینبار به لیوان قهوه‌اش نگاه میکرد و شروع به حرف زدن کرده بود، حرفهایش درباره کاری بود که در این اواخر پیدا کرده بود و انجام میداد ؛ روزنامه نگاری میکرد و کمی از رئیسش ناراضی بود اما حقوقش او را در آنجا نگه میداشت. سرم را ناخودآگاه کمی کج کرده بودم تا با دقت بیشتری به حرفهایش گوش دهم که سر بلند کرد و با پلک زدنی به خود آمدم. اینبار من بودم که سرم را کمی پایین انداخته بودم تا به دستانم نگاه کنم که کمی چروک هایش بخاطر کارهایم بیشتر از قبل به چشم میخورد و از آن پوست ِ شفاف صاف چیزی جز تجربه نمانده بود‌. بغض گلویم را فشرد و نگاهم را از دستانم گرفتم و به صدای برادرم گوش دادم که آرام حرف میزد و میدانستم چه در افکارش می گذشت. سر بلند کردم و با نگاهم وسط حرفهایش سکوت کرد و متعجبانه به من نگاه کرد. با صدای لرزان گفتم: بگرد خونه! تعجبش را از آن طرف میز که پشت آن نشسته بودیم حس میکردم، بدون محل گذاشتن به تعجبش ادامه دادم: بعد از این همه سال که گفتی برای تحصیل میری، لطفا برگرد همه منتظر و دلتنگتیم. نگاهش تغییر کرد و بغضی که به سختی پسش میزدم، رهایم کرد. دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما سرش را پایین انداخت و من مشتاق شنیدن چیزی به او نگاه میکرد که ناگهان بلند شد. زیرلب چیزی زمزمه کرد اما نگاهش برایم گویا بود. او برگشته بود.. لبخندی زدم و بلند شدم تا باهم به خانه برگردیم و در مسیر خانه او رنگش زردتر از آفتاب بود و نگاهش شاداب‌تر از درختچه های اطراف خانه. ✍liku
تصویر... نگاه... خلاقیت... برای این تصویر یک جمله بنویسید. https://eitaa.com/Writingskills/973