حس میکنم مغزم پر از کتاب های نخونده و ننوشتهست و از خطوط دایره وار اطراف لیمبیک، پیچکِ سبزِ معطری روییدن گرفته
حس خوشِ وصف نشدنیایه تکرارِ ناخودآگاهِ مولودیی که اسم مولا رو داره : دردت به جونُم مَهدی'عج
میگفت :
_ اشغال نریز زمین. به این فکر کن که امام زمان'عج از این کوچه ها رد میشند :)
[اندر احوالات]
از قدیم الایام چهارمرد بودند که یک خیابون رو در قم به مناسبت نیمه شعبان چراغانی میکردند. سال ها گذشت و این رسمشون نسل به نسل ادامه داره و به خاطرشون اسم خیابون رو گذاشتند چهارمردان. نیمه شعبان از هرجای کشور میاند چراغانیِ اینجا رو میبینند.
روز نیمه شعبان تو راه جمکران که قدم برمیداری، از هر ملیتی می بینی یه عاشقِ مهدوی رو
ایرانی / عراقی / لبنانی / پاکستانی / افغانستانی / هندی / ترکیه ای / و . . .
اینجا مرزی وجود نداره . . .
ولی میدونم همچنان نیم ساعت مونده به تحویل سال عزیز بهم میگه سفره رو من بندازم. صرف نظر از سن بنده و ذوقِ کوچیک ترای فامیل (با لبخند پلک میزند)