ونیز، پُر از توریستهاییست که به
کبوتر های ایتالیایی غذا می دهند،
ولی به ڪبوتر های شهرِ خـودشان
محل نمیگذارند!
جزء از کل | استیو تولتز
#یکفنجانواژه
خواهرش میگفت:
_ هر وقت از حسن میپرسیدم کجا کار میکنی؟ اون جواب میداد : دیگه چه خبر؟! :) هیچ وقت نمیگفت کجا کار میکنه تا اینکه یه روز تو خبرها دیدم عکس داداشمو زدند روش تیتر زدن 'سربازگمنامامامزمانبهشهادترسید'
پ.ن : شهید حسن عشوری
همانا بهسوی تو گریختم و درحال
درماندگی و زاری در برابرت ایستادم
[واگویه : من همون بنده ی هزارباره
خطاکار و هزار و یک باره پشیمونم.
همون که روش نمیشه سرشو بلند کنه
و می ترسه از اینکه چشماش گریزانه]
معبودم! اگر محرومم کنی پس کیست
آنکه به من روزی دهد؟ و اگر خوارم
سازی پس کیست آنکه به من یاری
رساند؟
خدایا به تو پناه میآورم از خشمت
و از فرود آمدن غضبت.
خدایا . . .
اگرشایستهرحمتتنیستم،توسزاواری
ڪه بر من با فراوانی فضلت بخشش
کنی . . .
[واگویه : انقدر بهم نیکی میکنی که
دلم میخواد بمیرم برات اللهِ من.
قدرت این حرفا روهم خودت بهم
دادی. خودت! ]
معبودم !
گویی من با همه هستیام در برابرت ایستادهام، درحالیکه حسن اعتمادم
به تو، بر وجودم سایه افکنده است
و آنچه را تو شایستهآنی برمن جاری
کردهای و مرا با عفوت پوشاندهای
[واگویه : با همه ی بدکردنام ولی تو
بخشیدیم و نجاتم دادی تصدقت :') ]
خدایا . . .
گناهانیرا در دنیا برمن پوشاندی که
بر پوشاندن آنها در آخرت
نیازمندترم،
[واگویه : گناهمو پوشیدی از بندههات
و آبرومو حفظ کردی. شرمگینم اما
جایی ندارم جز درگاهت که پناه من
تنها تویی. امیدم تنها تویی ]