همانا بهسوی تو گریختم و درحال
درماندگی و زاری در برابرت ایستادم
[واگویه : من همون بنده ی هزارباره
خطاکار و هزار و یک باره پشیمونم.
همون که روش نمیشه سرشو بلند کنه
و می ترسه از اینکه چشماش گریزانه]
معبودم! اگر محرومم کنی پس کیست
آنکه به من روزی دهد؟ و اگر خوارم
سازی پس کیست آنکه به من یاری
رساند؟
خدایا به تو پناه میآورم از خشمت
و از فرود آمدن غضبت.
خدایا . . .
اگرشایستهرحمتتنیستم،توسزاواری
ڪه بر من با فراوانی فضلت بخشش
کنی . . .
[واگویه : انقدر بهم نیکی میکنی که
دلم میخواد بمیرم برات اللهِ من.
قدرت این حرفا روهم خودت بهم
دادی. خودت! ]
معبودم !
گویی من با همه هستیام در برابرت ایستادهام، درحالیکه حسن اعتمادم
به تو، بر وجودم سایه افکنده است
و آنچه را تو شایستهآنی برمن جاری
کردهای و مرا با عفوت پوشاندهای
[واگویه : با همه ی بدکردنام ولی تو
بخشیدیم و نجاتم دادی تصدقت :') ]
خدایا . . .
گناهانیرا در دنیا برمن پوشاندی که
بر پوشاندن آنها در آخرت
نیازمندترم،
[واگویه : گناهمو پوشیدی از بندههات
و آبرومو حفظ کردی. شرمگینم اما
جایی ندارم جز درگاهت که پناه من
تنها تویی. امیدم تنها تویی ]
معبودم، حاجتم را برمگردان
[واگویه : حسرتزدۀ کربلاییم ما
بفرست بریم و آدم شده برگردیم :'))) ]
معبودم . . .
این گمان را به تو ندارم که مرا در
حاجتی که عمرم را در پیگیریاش
سپری کردهام، از درگاهت بازگردانی !
خدایا . . .
اگر مرا بر جرمم بگیری، من نیز تو را
به عفوت بگیرم
و اگر به گناهانم بنگری، جز به
آمرزشت ننگرم
و اگر مرا وارد دوزخ کنی،
به اهل آن آگاهی دهم که تو را
دوست دارم
معبودم عمرم را در آزمندی بیخبری
از تو نابود کردم
و جوانیام را در مستی دوری از تو
فرسوده نمودم.
معبودم در روزگار غرور نسبت به تو،
بیدار نشدم و هنگام اعتماد کردنم
به لذتهای دنیا،
به خشم تو آگاه نگشتم . . .
[واگویه : انقدر گناه کردم که نفهمیدم
ممکنه گریه تو بین الحرمین رو ازم
بگیری خدا غلط کردم :')))]