eitaa logo
•| مَلْجَأ |•
206 دنبال‌کننده
801 عکس
92 ویدیو
2 فایل
﷽ • . دراندرونِ من، رزمندھ ا؎ برکلاشینکف‌ش تکیه داده وخیرۀ اࢪوند می‌بارد. . https://harfeto.timefriend.net/17333338630020 . - 4/2/99 - چرادلم نمیادبهت پایان بدم دفتریادداشتم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
قدم بعدی را برداشتم و همان موزائیکِ نامتعادل زیر کفشم جابه جا شد. به دفعات قبل و قبل‌تر اندیشیدم. که ساعت های متفاوتی از روز، در احوالات متفاوتی از من، با آدم های متفاوتی نزدم، قدم می‌زدم و بارها و بارها و بارها شاید اتفاقی از روی همان موزائک‌ لَق رد می‌شدم. عجیب بود؟ نمی‌دانم؛ فقط می‌دانم به تعداد موزائیک‌های کفِ حیاط دلتنگ هستم . . .
1/4 بر صندلی ردیف دومِ سمتِ چپِ کلاس ۱۱۱ نشسته بودم‌. می‌اندیشیدم، به فلان‌ صفحه‌ی ورق‌ خورده‌ی کتابی که فرصت نکردم تمامش کنم‌. به تدریس استاد، به تماسی که باید می‌گرفتم، به سلف و اینکه ناهار امروز دوغ دارد یا دلستر؟ استاد تدریس می‌کرد، تضارب آراء‌ در گرفت، دانشجویی از انتهای کلاس کف دستش را بالا برد. استاد دفاعیه صادر کرد، سوال پرسیدم، دانشجویی دیگر ادامه داد، استاد نتیجه گرفت.
2/4 پله های دانشکده را پایین آمدم. در مسیر رفتن به محوطه با آشنایان و شاید قریب به آشنایان احوال پرسی کردم. کتاب‌های در دستم سنگینی می‌کرد. فکرم حوالی مطالب پیش‌ مطالعه‌ نکرده‌ی ساعت بعد بود، حوالیِ از خیرِ سلف گذشتن و به جان خریدن تشرِ لطیفِ مامان. حوالی رفتن به سالن مطالعه و نت برداری از کتاب امنیت بین الملل، شاید هم بری‌بوزان
3/4 از کلاس خارج شدیم، باد خنکی می‌وزید. برگ‌های سبز، شبنم‌نشان شده بودند. عکس سیدحسن نصرالله بر ستون‌ها بود هنوز‌. آسمانِ غروب بود؟ شبیه آسمانِ نارنجی وعده صادق۲ بود‌. مؤلفه‌های قدرت در سرم می‌چرخید. کیفم بر شانه سنگینی می‌کرد و میل به هات‌چاکلتِ ۱۸ تومنیِ بوفه داشتم.
4/4 سرم را به پنجره اتوبوس تکیه دادم و با هر دست انداز شقیقه‌ام شیشه را لمس می‌کرد. می‌اندیشیدم‌، به امروز به برآیند امروز، به سکانس های متمایزی که مجموعا نتیجه‌ای واحد دارند‌، که چگونه بود امروز؟ چه رنگی بود امروز؟ در چه کلمه‌ای خلاصه می‌شد امروز؟
گرم است به هم پشتِ رقیبان پیِ قتلم ای عشقِ دل افروز دل من به تو گرم است ای عشقِ دل افروز دل من به تو گرم است
تَرکِ تو نگویم ، اگرم بهر تو سوزم چون شمع سرم تا دمِ مردن به تو گرم است !
شخصی تصاویر حضور سردار قاانی در مراسم استقبال از پیکر شهید نیلفروشان را در گروه فرستاد. کاربری نوشت : شاید حقیقتا خودش باشه، به دلایلی که نمی دونیم دو هفته رونمایی نکردن. شاید بدل سازی دو هفته زمان برده باشه. شاید جاسوس بوده و بعد همون بازجوییه اگه که واقعیت داشته باشه واسه حفظ آبرو گفتن بیا بشین پیشمون کسی جواب داد : آره به نظرم گزینه سوم درست تره؛ چون درحال گریه کردن هم هستند. و دیگری جواب داد : با توجه به ارتباط سران نظام با لشکر اجنه میشه فرضیه احضار روح رو هم مطرح کرد. حالا اینا که شوخی بود ولی روی صحبتم با دیالوگ اوله‌. باورم نمیشه همچین دیدگاهی وجود داره که معتقده یک سردار سپاه جمهوری اسلامی که ماموریت برون مرزی داره باید لوکیشن‌ دقیقشو‌ اعلام کنه تا احدی دو هفته ازش بی‌اطلاع نمونه‌. ولی کار سختی نیاز نیست بکنیم آ؛ فقط فکر کنیم .
استاد می‌گفت : بسیج شالوده‌ی شکل گیری‌ش از اینجا بود که تو جبهه هرکاری رو سپاه و ارتش نتونست انجام بده، بسیج انجام داد. بسیج دانشجویی هم باید همین باشه. دانشجوی بسیجی بگه این پروژه مونده؟ سخته؟ کسی برنمی‌داره؟ من انجامش میدم‌. باید وقتی تو دانشکده از دانشجوهای برتر تقدیر می‌کنیم، پیش‌فرض سه تا بسیجی وایستاده باشند‌. [ اندر احوالات ]
هدایت شده از |مَکروبِهـ|
هرکه به خـــدا ایمان دارد، ممکن نیست حس کند محاصــره است حتی اگر تمام جغرافیایی که در آن قرار دارد، بر او تنــگ آید.. -شهید سیدحسـن‌ نصرالله @Makrobe_135
•| مَلْجَأ |•
مُدام تو ذهنم می‌پیچه صدای سیدحسن نصرالله :