eitaa logo
یا مهـــ🌼ــدی...🍃
1.6هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
7.7هزار ویدیو
50 فایل
عاشقانہ هایم فقط برای توست #مهـدی_جان💚 ولله که با یک نظرت میشوم آدم ای آن که دلم در پی یک دم نظر توست🌱 ✍️حرفی اگر بود https://harfeto.timefriend.net/17053229840990 ✅️ #کپی_حلال ❌تبادل نداریم کانالهای دیگرمان👇 😎 @Sar_be_gooni @salambarmahdy
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➕هرگز همه مسیر به تو نشان داده نخواهدشد! با برداشتن یک قدم، گام بعدی ظاهر میشود و همانطور که پیش میروی مسیر برایت آشکار می شود .
4_5861581038400046863.mp3
4.19M
📲 فایل سلسله ای ۶ 🎙واعظ: حاج آقا 🎙 حیا در گفتار 🔖 سلسله مباحث تقوی و گناه شناسی 🦋 @Ya_mahdya
فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعائِى، وَبَلِّغْنِى مُناىَ ، وَلَا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجائِى تو را به عزّتت می دهـــم که دعایـــم را اجابت کنی ومرا به آرزویم برسانی و امیـدم را از فضلت ناامید نکنی
In Love.mp3
5.68M
موسیقی بدون کلام زیبا 🦋 @Ya_mahdya
گاه گاهی با نگاهی حال ما را خوب کن... خلوت این قلب تنها را کمی آشوب کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠•°🔸◎🔷◎🔸°•💠 ﷽ حاج آقا قرائتی تعریف می‏كرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها،  دخترخانمها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید.یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت...  نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است كه: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم به بابا یم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است  و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده كه بخاطر یک دختربچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفتم كه نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من  تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو... شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/96 یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که  ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را  در دلها می‌گذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم. شاگرد شوفر نگاه کرد و دید كه دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید:  دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به كف اتوبوس نچکد.  بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک كمی نگاهش کرد و  چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد ... راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر كن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین. چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یكی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم.شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم. 💟أللَّـھُـمَــ ؏َـجـّلْ لِوَلیِـڪْ ألــْفــَرَج💟
💕"احتـرام بـه همســر" 💟⇐فرزند آیت‌الله فاطمی‌نیا نقل می‌کند: روزی با پدر می‌خواستيم برويم به یک مجلس مهم؛ وقتی آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند.....! 💟⇐گفتم عبايتان کجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیده‌ام؛ گفتم بدون عبا رفتن آبروريزی است.... 💟⇐جواب دادند: اگر آبروی من در گروی اين عباست و اين عبا هم به بهای از خواب پريدن مادرتان است؛ نه آن عبا را می‌خواهم نه آن آبرو را......! 💟⇐در خانه‌ای که آدم‌ها یکدیگر را دوست ندارند؛ بچه‌ها نمی‌توانند بزرگ شوند. شاید قد بکشند؛ اما بال و پر نخواهند گرفت.....!