#ادامه_قسمت_هفتم
-درهرحال اتفاقیه ک افتاده
تا وقتی اسم شما توی شناسنامه ی منه
من در قبال شما مسئولم
درسته هیچ احساسی نسبت به شما ندارم ولی نمیتونم بزارم با همچین پدری تو یک خونه تنها باشید
ازاد اشک هایش را پاک کرد و از اینکه ضعف خودش را به راحتی جلوی همه نشان میداد به خودش تشر زد
با امدن صدای سرفه ای ازاده با ترس گفت:من باید برم
-نگران نباش
وسایلاتو جمع کن بریم
پدرازاده با همان هیکل خمیده سمت انان امد و گفت:به به شازده پسر
را گم کردی
عوض اینکه دست زنتو بگیری ببری خونت
به امون خدا ولش کردی تو پاسگاه
به توهم میگن مرد
ازاده با حرص گفت:برو تو بابا
اینقدر ابروی منو نبر
بسه دیگه
بخدا بسه
-تو یکی رو مخ من نرو ک مثل دیشب میزنم شتت میکنما
کمیل عصبی وارد حیاط شد وگفت: به تو میگن مرد!
این چه کاری بود ک با من و دخترت کردی!
-اگه پول خوبی بزاری کف دستم بهت میگم چرا
کمیل یک اسکناس پنجاه تومنی جلوی پایش انداخت وگفت:
همینم زیادیته
فقط وای به حالت چرت و پرت بگی
پول را برداشت و گفت:برو یخه ی پسرخالت منصورو بگیر
اون بمن گفت ک اون چرندیاتو بگم
گفت ک اینجوری هم من به خواستم میرسم هم تو پول خوب گیرت میاد
ازاده متعجب به کمیل نگاه کرد ک کمیل زمزمه کنان گفت:منصور نامرد بهت گفته؟
مرد معتاد با صدای خمارش خندید و گفت:اره
ادم از صدتا دشمن زخم بخوره ولی همچین فامیلایی گیرش نیاد
ازاده ک چادرش کمی از سرش افتاده بود با ناباوری گفت:میدونستم
اشک هایش سرازیر میشدند
از داشتن همچین پدری سرشکسته بود
-دخترت چی؟
اونم خبر داشت؟
راستشو بگو
ملتمسانه به پدرش نگاه کرد
میترسید بازهم پدرش اورا به پول بفروشد و ابرویش را ببرد
ولی پدرش اینبار با صداقت گفت:نه
نفسی از سر اسودگی کشید و چادرش را مرتب کرد
کمیل پوزخندی زد و دستش را روی پیشانی اش گذاشت
به چشم هایش هم اعتماد نداشت
-من عجله دارم خانوم جلالی
ازاده سمت خانه رفت و وسایل هایش را جمع کرد
ته دلش به رفتن راضی بود
حداقل از شر این خانه دودگرفته و سروصداهای دوستان مفنگی پدرش خلاص میشد
کمیل با دیدنش که ساک به دست ایستاده گفت:برو تو ماشین
با رفتن ازاده سمت پدرش رفت و یقه ی اورا گرفت:احترام موی سفیدتو نگه میدارم و دست روت بلند نمیکنم
به حرمت روزای محرم
ولی نمیتونم به خاطر نامردی ک در حقم کردی ببخشمت
از این به بعد دور و بر خونه ما پیدات نمیشه
دیگه دخترتم برای همیشه فراموش کن
فهمیدی؟
با ترس سرش را تکان داد ک یقه اش را رها کرد و در حیاط را محکم بهم کوبید
#ادامه_دارد...
مراسم جشن میلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام با حضور خانواده معظم شهدای دستجردی و تقدیر از مادران شهدا به مناسبت روز مادر 🌹
سخنران: راوی جانباز گرامی حاج احمد بویانی
مداح: سرکارخانم میرصالحی
دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱
کاری از گروه فرهنگی حفظ آثار شهدای دستجرد
حوزه مقاومت بسیج امام محمدباقرعلیه السلام
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
تقدیر از مادران شهدا با حضور سرکار خانم شیرودی خواهر گرامی شهیدخلبان علی اکبر شیرودی و سرکار خانم امینی خواهر شهیدان محمود و قاسم امینی 💐
مراسم جشن میلاد مادر سادات علیهاالسلام
دوشنبه ۲۶ دی ماه ۱۴۰۱
کاری از گروه فرهنگی حفظ آثار شهدای دستجرد
حوزه مقاومت بسیج امام محمدباقرعلیه السلام
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
با سجده بندگی صبحگاهی دلتان گرم به خدا، روحتان آرام، وجودتان مملو از انرژی آسمانی ، دستتان پر مهر و رزقتان با برکت باد. سلام و صلوات صبحگاهی تقدیم شاکرین نعمت های الهی که به عشق ظهور عدالت مهر میورزند .
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.*
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✨🌸در آخرین سه شنبه دیماه
✨🌸به نیت سلامتی امام زمان
✨🌸 و سلامتی خودتون
✨🌸صلواتی ختم کنیم
✨🌸الّلهُمَّ
✨🌸صَلِّ عَلَی
✨🌸مُحَمَّدٍ
✨🌸وَآلِ مُحَمَّدٍ
✨🌸وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔴 حالا که بحث رانتبازی و حقوق نجومی شد، یادی کنیم از سردار بیسر، شهید ذبیحالله عالی که به کارگزینی نامه نوشت حقوقم زیاد است، در اسرع وقت از حقوقم کسر نمایید...
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شادی روح شهدا علی الخصوص شهید قاسمعلی حیدری صلوات
🌼🌸🌷🌹🌺💐
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398