#پارت_هفدهم
🌺#هر_چی_تو_بخوای🌺
بدون اینکه سرشو بالا بیاره،گفت:
_از اولی که اومدم، منتظر بودم شما یا خانواده تون در این مورد چیزی بگین. برام مهم بود اولین مطلبی که در این مورد میگین چی هست و چجوری میگین. خودمو برای هرچیزی آماده کرده بودم جز سؤالی که پرسیدین.
-یعنی به این موضوع فکر نکرده بودید؟
-بهش فکر کرده بودم ولی انتظار پرسیدنش از جانب شما،اونم به عنوان اولین سؤال نداشتم.
-انتظار داشتین چی بگم؟
-هرچیزی جز این....
نفس عمیقی کشید و گفت:
_اگه حرف دیگه ای نیست بریم پیش بقیه.
دو هفته وقت گرفتم، نه برای فکر کردن. مطمئن بودم امین خیلی خوبه ولی مطمئن نبودم میتونم تو جهادش کمکش کنم.
من دو هفته وقت گرفتم تا به خودم فکر کنم.تا ببینم میتونم مانعش نباشم و پرپروازش باشم.
دو هفته گذشت....
خیلی با خودم فکر کردم و خیلی از خدا کمک خواستم.
دو ساعت قبل از اینکه خاله ی امین تماس بگیره، مامان اومد تو اتاقم.داشتم نماز میخوندم. وقتی نمازم تموم شد،مامان کنارم نشست و گفت:
_به نتیجه رسیدی؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:
_مامان،حلالم کنید،شما بخاطر من خیلی اذیت میشین.من میخوام با..آقای رضاپور.... ازدواج کنم.
جونم دراومد تا تونستم بگم.
مامان پیشونیمو بوسید و گفت:
_ان شاءالله خوشبخت بشی.
بعد رفت بیرون.بلند شدم و دوباره نماز خوندم.
یه قرار دیگه گذاشتن تا درمورد عقد و عروسی صحبت کنیم.
قرار شد اسفند ماه تو محضر عقد کنیم، پنج فروردین جشنی خونه بابا بگیریم.یکسال بعد عروسی کنیم. امین از ارثیه پدریش خونه و ماشین داشت که قرار شد تو همون خونه زندگی کنیم.
اون شب خاله امین یه جعبه کوچیک بهم داد و گفت:
_اینو امین داده برای شما.
وقتی رفتن،بازش کردم.یه انگشتر عقیق زنانه بود.خیلی زیبا بود.زیرش یه یادداشت بود که نوشته شده بود:
با ارزش ترین یادگاری مادرم.
انگشتر به دستم کردم.خیلی به دستم میومد.
برای عقد بزرگترها همه بودن.
عمه ها، عمو و خاله ی امین. پدربزرگ و مادربزرگ ها؛ عمه و دایی و خاله ی من.مامان و بابا و علی و محمد و خانواده هاشون.
محضر خیلی شلوغ شده بود
قبل از اینکه عاقد برای بار سوم بپرسه آیا وکیلم،تو دلم گفتم خدایا خودت خوب میدونی من کی ام.فقط تو میدونی من چقدر گناهکارم.اینا فکر میکنن من خیلی خوبم، کمکم کن آبروی دینت باشم.
-عروس خانم آیا وکیلم؟
تو دلم گفتم خدایا با اجازه ی خودت،با اجازه ی رسولت(ص)،با اجازه ی اهلبیت رسولت(ع)،با اجازه ی امام زمانم(عج)، گفتم:
_با اجازه ی خانم زینب(س)، پدرومادرم، بزرگترها،شهید رضاپورو همسرشون.. بله...😇
صدای صلوات بلند شد.
امین هم بله گفت و عاقد خطبه رو شروع کرد.... بعد امضاها و مراسم حلقه ها و پذیرایی،خیلی از مهمان ها رفته بودن.
امین و محمد یه گوشه ای ایستاده بودن و باهم صحبت میکردن..اطرافم رو خوب نگاه کردم.هیچکس حواسش به من نبود.
منم از فرصت استفاده کردم و خوب به امین نگاه کردم.
جوانی بیست و چهار ساله،لاغر اندام که موها و ریش مشکی و نسبتا کوتاه و مجعدی داشت.کت و شلواری که به سلیقه ی من بود خیلی به تنش قشنگ بود.
اقرار کردم خیلی دوستش دارم.
مریم اومد نزدیکم.آروم و بالبخند گفت:
_بسه دیگه.خجالت بکش.پسر مردم آب شد.
امین متوجه نگاه من شده بود و از خجالت سرشو انداخته بود پایین.به بقیه نگاه کردم.همه چشمشون به من بود و لبخند میزدن.
از شدت خجالت سرخ شده بودم.سرمو انداختم پایین و دلم میخواست بخار بشم تو ابرها.
سوار ماشین امین شدم...
فقط من و امین بودیم.با آرامش واحترام گفت:
_کجا برم؟
-بریم خونه ما.
دوست داشتم با امین بریم بهشت زهرا (س)پیش پدرومادرش.
گرچه بهتر بود با لباس عقدم میرفتم ولی دوست نداشتم همه نگاهم کنن.
ترجیح دادم چادر مشکی و لباس بیرونی بپوشم.لباس عقدم پوشیده بود ولی سفید بود و جلب توجه میکرد.
گل خریدیم و رفتیم سمت بهشت زهرا(س).
تو مسیر همش به امین نگاه میکردم ولی امین فقط به جلو نگاه میکرد. بهتر،منم از فرصت استفاده میکردم و چشم ازش برنمیداشتم.
یک ساعت که گذشت بالبخند گفت:
_خب صحبت هم بفرمایید دیگه.همه ش فقط نگاه میکنید.
دوست داشتم زودتر باهام خودمونی حرف بزنه.از کلمات شما و افعال سوم شخص استفاده نکنه.میدونستم امین خیلی با حجب و حیائه و اگه خودم بخوام مثل دخترهای دیگه رفتار کنم،این روند طولانی تر میشه.پس خودم باید کاری میکردم.
گرچه خیلی برام سخت بود ولی امین همسرم بود و معلوم نبود چقدر کنار هم میموندیم. نمیخواستم حتی یک روز از زندگیمو از دست بدم.دل و زدم به دریا و گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،سرد گفت:
_بله.
این جوابی که من میخواستم نبود.شاید زیاده روی بود ولی من وقت نداشتم.دوباره گفتم:
_امین.
بدون اینکه نگاهم کنه،بالبخند گفت:
_بله.
نه.این هم نبود.برای سومین بار گفتم:
_امین.
نگاهم کرد.چشم تو چشم.با لبخندگفت:
_بله
خوشم اومد ولی اینم راضیم نمیکرد.برای بار چهارم گفتم:
_امین.
چشم تو چشم،بالبخند،با اخم ساختگی، گفت:
_بله
نشد.پنجمین بار با ناز گفتم:
_امییییین.
به چشمهام نگاه کرد و بالبخند و خیلی مهربون گفت:
_جانم
این شد.از ته دل لبخند زدم.
و همونجوری که چشم تو چشم بودیم، گفتم:..
دوست دارم💚🙈
👇🔔 ادامه دارد ......
✍نویسنده : بانو مهدی یار
🖼افتادن عمامهها
🔹سال گذشته یکی از طلاب حوزه علمیه اصفهان در مواجهه با سقوط یک کوهنورد از کوه با انداختن عمامه خود او را نجات داد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌸🌼🌸🌼
🌹 شهید عباس حیدری فرزند علی
🌸🌼🌸🌼
🌹 تاریخ شهادت 1366/1/29
🌸🌼🌸🌼
🌹درسن. 17سالگی
🌸🌼🌸🌼
🌹بانه عملیات فتح 5
🌸🌼🌸🌼
🌹مزار روستای کمال آباد جرقویه
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
به نام خدا 🌼
قسمتی از وصیتنامه شهید حسنعلی احمدی
🌸🌼🌸🌼
مادر مهربانم از زحمات طاقت فرسای شما کمال تشکر را می نمایم زیرا زحمات شما موجب شد که بتوانم به جبهه نبرد بروم
و شما باید به درگاه خداوند شکر کنید که توانسته اید فرزندی تربیت نموده و او را در راه خدا بفرستید.🌹
ای روشنای خانه امید ای شهید
ای معنی حماسه جاوید ای شهید
🌸🌼
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
🌸🌼
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
از سخنان رهبر معظم انقلاب آیت الله امام خامنهای 🌼
شهدا علاوه بر مقامات رفیع معنوی مشعل دار پیروزی و آزادی و استقلال ملت هستند.
شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است.🌼
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
به نام خدا 🌼🌸
🌼 عملیات.بیتالمقدس🌸
🌼با رمزیا .امیر المومنین 🌸
🌼 تیپ دشمن. 3🌸
🌼 تیپ خودی. 2🌸
🌼 تانک غنیمتی. 1. 🌸
🌼 تانک انهدامی.1.🌸
🌼 کشته وزخمی دشمن.500🌸
🌼 اسیر دشمن. 153🌸
🌼 منطقه..ماهوت 🌸
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌸 *شعری به ترتیب حروف الفبا در وصف حضرت معصومه سلام الله علیها*
ا) ای خاک درت تاج سرم خواهر سلطان
ب) بیمه شده با فیض دمت کشورِ ایران
پ) پیوسته به پابوسِ تو آیند ملائک
ت) تردید ندارم که توئی مریم دوران
ث) ثابت قدمم کرده دعاهای تو بانو
ج) جبریل برد سجده به خاکِ تو کماکان
چ) چون بوسه زنم بر در و دیوار حریمت
ح) حس میکنم اینجاست همان مرقدِ پنهان
خ) خوبانِ جهان در حرمت جمله گدایند
د) دم می زند از نام تو سلطانِ خراسان
ذ) ذکرش همه دم نَقلِ کرامات تو گشته است
ر) رَه یافته هر کس که در آن روضهی رضوان
ز) زوار تو آری همه از اهل بهشتند
ژ) ژرف است کلامِ تو چنان آیهی قران
س) سائل نکند ثانیه ای رو به اجانب
ش) شد زانکه نمکگیر تو ای حضرتِ باران
ص) صحن تو جلا داده دل و دیده ی ما را
ض) ضمنا شده حاتم ز کراماتِ تو حیران
ط) طوفِ حرمت را ز خدا خواسته مریم
ظ) ظاهر شده تا اینکه مقاماتِ تو بر آن
ع) عمریست که از قلبِ محبانِ خود از لطف
غ) غم بردهای ای مرجعِ تقلیدِ کریمان
ف) فرمود چه خوش عالمی از جنس حقیقت
ق) قم گشته ز فیض حرمت مرکز ایمان
ک) کی دم بتوان زد ، زِ تو با مصرع شعری
گ) گر إذن به شاعر ندهد خالقِ منان
ل) لطف و کرم و جود تو هرگز مگذارد
م) محشر بشود دیده ی ما چون همه گریان
ن) نتوان که مرا خواند غلامِ تو یقینا
و) وقتی که غلامانِ تو هستند بزرگان
ه) هستیِ غریب الغربا ، عمهی سادات
ی) یک لحظه از این بی سر و پا روی مگردان
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
هدایت شده از حفظ آثار شهدای دستجرد
ما دعای فرجت را همه دم می خوانیم
ما همه منتظر آمدنت می مانیم
★★★~~★★★
السلام علیک یا صاحب الزمان
«اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآء، وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ، فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد، اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ، مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ، اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى، فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ».
#شبتون_مهدوی🌹🌿
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#دعوتنامه از طرف شهدا📝✉
دوست عزیز شما به کانال حفظ آثار شهدای دستجرد دعوت شدید🌷
کانالی پر محتوا از خاطرات و وصیتنامه و معرفینامه و عکسهای زیبای شهدا . نشر کرامات و معجزات شهدا و نشر احادیث واشعار و کلیپها و فایلهای مذهبی . معنوی . شهدایی ، اطلاع رسانی از دیدار با خانواده های شهدا و جانبازان و ارسال گزارش پس از مراسم . نشر مطالب سایر شهدا و رزمندگان اسلام ، ارسال رمانهای مذهبی برای علاقمندان . ارسال دلنوشته های شهدایی ، ارسال عکس نوشته و هنر خطاطی برای شهدا. ارسال گزارشات کاربران کانال و خادمین شهدا از کارهای فرهنگی، مذهبی و جهادی شهدا.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد در پیام رسان ایتا ، در این کانال با ۷۲ شهید دستجرد و سایر شهدای اسلام آشنا خواهید شد.
لطفا انگشت مبارک خود را بر روی لینک کانال 👇بزنید و به جمع یاران شهدا بپیوندید
پیام رسان ایتا👇
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
آدرس پیج شهدا در روبینو
👇👇👇
https://rubika.ir/almas1397f
پیشاپیش خیر مقدم عرض می کنیم به عزیزانی که دعوت شهدا را لبیک گفتند و مهمان کانال شهدا می شوند.
عزیزان این دعوتنامه را برای دوستان و همشهریان خود ارسال کنید 🌷
با تشکر ... شفاعت شهدا شامل حالتان .🤲🌟