حفظ آثار شهدای دستجرد
#در_سرزمین_عراق #راوی_آزاده_جانباز #علی_رحیمی به دروازه بصره كه رسيديم هوا تاريك شده بود. آيفاي عرا
#اسارت
#راوی_آزاده_جانباز
#علی_رحیمی
شامگاه 28 فروردين سال 67 در پاتكي كه براي بازپسگيري فاو انجام شد حضور داشتم. آن شب به دو ستون در حال پيشروي بوديم كه ناگهان نورافكن عراقيها از دو سمت روشن شد. دشمن دستمان را خوانده و عمليات لو رفته بود. ما به ناگاه از دو طرف هدف تيربارهاي دشمن قرار گرفتيم و قيچي شديم. فرمانده گروهانمان محبوبي نام داشت كه آن شب شهيد شد. او مدام فرياد ميزد هر كس توانش را دارد به عقب برگردد اما ما در حال پيشروي بوديم. صداي انفجار و پرتاب گلوله و خمپاره فضا را پر كرده بود كه ناگهان فريادم به آسمان بلند شد. هنوز هم گاهي طنين آن فرياد را در گوشم ميشنوم. گلولهاي كشكك زانويم را شكافته و درد وحشتناكي وجودم را فرا گرفته بود. خون به شدت از جراحت پايم فوران ميكرد.
در حالي كه آتش بيامان بر سرمان ميباريد، دو رزمنده خودشان را به من رساندند و بعد از بستن جراحتم با دستمال، زير بغلهايم را گرفتند و به عقب بردند. مسير تا رسيدن به محل امن خيلي طولاني بود. خونريزي شديد باعث شده بود خودم را رها كنم. همين موضوع باعث سنگيني بيشترم شده و خستگي دو رزمنده را براي انتقال من بيشتر ميكرد. از طرف ديگر عراقيها در تعقيبمان بودند. دست به دامان دو رزمنده شدم و التماس كردم من را رها كنند و جانشان را نجات دهند. نميخواستم آنها اسير عراقيها شوند يا خطري ديگر تهديدشان كند. التماسهايم را كه ديدند كنار خاكريزي من را رها كردند و در تاريكي شب ناپديد شدند. من تكيه به خاكريزي داده بودم. آتش باري بيامان از دو طرف ادامه داشت. هواپيماهايمان مواضع دشمن را بمباران ميكردند با اين حال عراقيها با توان بيشتري قدم به قدم خودشان را به ما نزديكتر ميكردند تا اينكه چند سرباز عراقي را بالاي سرم ديدم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#روزه گرفتن در #اسارت جرم سنگینی بود بچه ها غذای ظهر را می گرفتند و در یک پلاستیک می ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان میک ردند و#افطار می خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می گرفتند او را شکنجه می دادند!!
یادشهدا رو در#ماه_رمضان فراموش نکنیم
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#اردن_را_دور_زدیم!
در اولین ساعت عملیات خیبر، 900 نفر به #اسارت در آمدند .
در بین این اسیران ، یک سرتیپ عراقی هم که فرماندهی نیروها را به عهده داشت بود.
حمید خطاب به آنها گفت : مواظب خودتان باشید ، اگر قصد فرار یا کار دیگری را در سر داشته باشید ، همه تان را به #رگبار می بندیم .
سرتیپ عراقی پرسید : شما چطور به این جا آمدید؟
حمید شوخی ، جدی به او گفت : ما اردن را دور زدیم و از طرف #بصره به این جا آمده ایم.
سرتیپ عراقی مجددا" پرسید: پس آن نیروهایی که از روبرو می آیند از کجا آمده اند؟
حمید با دست به زمین اشاره کرد و گفت: از زمین روئیده اند!
این جا بود که چشم های #فرمانده_عراقی داشت از حدقه بیرون می زد....!!
🌷 #شهید_حمید_باکری🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #خاطرات_افلاکیان
#محاصره_سه_روزه
مجيد در #عمليات_طريق_القدس فتح بستان به مدت سه روز در محاصره كامل دشمن بود ، اما با زيركي خاصي بالاخره خود را به نيروهاي خودي رساند ؛ با اينكه در اين محاصره نيروهاي عراقي چنان به او نزديك شده بودند كه كار براي #اسارت او به درگيري لفظي هم كشيده بود .
با اين همه هنگامي كه به خانه بازگشت ، با هيچ كس موضوع محاصره خود را مطرح نكرد و ما بعد از مدتها به واسطه نوار مصاحبه اي كه از #تبليغات_جبهه و #جنگ به دستمان رسيد ، از موضوع مطلع شديم .
✍ #راوی:برادر شهید
🌷 #شهید_مجید_بقایی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398