🌿🕊🌹🌹🌹🕊🌿
#معجزه_شهدای_پاسگاه_زید
#به_روایت_راوی
📿💐📿
در این محل پاسگاه زید ما یک خادم داشتیم که مسول تانکر های آب بود وپانزده سال بود بچه دار نمی شد. و از دکترو دوا و چشم انتظاری خسته شده بود ؛ یک روز که اینجا کار می کرد دلش شکست و گفت : ای شهدا اگر شما حاجت روا می کنید؛ پس حاجت من را هم روا کنید. بعداز توسل ی کبوتری معلوم نیست از کجا به یکباره پیدایش شد و تا چند کیلومتر دنبال ماشینش پرواز کرد ودر اطراف این خادم
می چرخید و بعد راهش را کج کرد و رفت ؛ مدتی بعد متوجه شدند که همسرش باردار شده و چندماه بعد وقتی رفت سونوگرافی به خانمش می گویند که بچه دختر است .خانم وقتی به همسرش می گوید دکتر گفته بچه مان دختر است ؛ این خادم شهدا می گوید درست نیست ؛ اون روزیکه توسل به شهدا کردم خواب دیدم که شهدا به من گفتند بچه ات پسر می باشد و نامش را حسین بگذارید. و روزی که قرار بود بچه به دنیا بیاید خادم اینجا دعوت شده بود که برای مردم از حاجت روائیش بگوید . که همان لحظه زنگ زدند و گفتند مبارک باشد بچه ات به دنیا آمد و آن روز این خادم الشهدا از خوشحالی با بغض و اشک شکرانه به دنیا آمد ن فرزندش ماجرا را روایت می کرد. و خدا پسری زیبا به آنان عنایت فرمود .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398