eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
567 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
شب بود و کمی نان خشک برای ما آوردند که یک مقدار آن را خوردیم و بقیه را در بیابان ریختیم و  به خط شدیم و برای عملیات رمضان حرکت کردیم. وارد یک کانال شبیه جوی آب شدیم و گاهی در آن می نشستیم و سپس به راهمان ادامه می دادیم. عملیات آن شب لو رفته بود و عراقی ها آماده باش بودند. ما در یک خاکریز لوزی مانند گیر افتاده بودیم و در مسیر راه تیربارچی دشمن به سمت ما شلیک می کرد. آتش دشمن سنگین بود جانباز مجید حسن زاده همانجا به سختی مجروح شد که دیگر نمی توانست نفس بکشد که جانباز حسین حیدری آمد و به مجید کمک نفس داد و او را احیا کرد و مجید زنده ماند و بعد به عقب فرستاده شد تا به بیمارستان منتقل شود. بچه ها در حال پیش روی بودند. آن شب ما جزو امدادگران بودیم اما خیلی امکانات کم بود و با چهارتا باند و چسب نمی شد زیاد به مجروحان کمک کنیم. همان شب معاون فرمانده امان آمد و شهید محمد حیدری که همراه ما بود را با خودش برد و قبل رفتن به ما گفت: مراقب مجروحین باشید الان آمبولانس می آید آنها را به عقب بفرستید و بعد خودتان را به ما برسانید. نزدیک صبح بود که آمبولانس آمد و مجروحان را برد. بعد از رفتن آمبولانس ما در بیابان مانده بودیم و هیچ وسیله ای نبود که خودمان را به نیروها برسانیم تا شب همانجا ماندیم. شب که شد یک ماشین آمد و مرا به خط برد. وقتی به خط مقدم رسیدیم ما را به یک مثلثی رساند و در خط امکانات انگار صفر بود حتی آب و غذایی پیدا نمی شد که نیروها رفع تشنگی و گرسنگی کنند. تعداد نیرو ها بقدری کم بود که هر به چند متر یک نیرو مستقر شده بود. شبها ما خاکریز می زدیم دشمن صبح به صبح با گلوله مستقیم خاکریزها را ویران می کرد. شهید قاسمعلی حیدری هم در عملیات رمضان با ما بود شب وقتی به خط آمد چون خیلی خسته بود برای خودش در پشت خاکریزی که زده بودیم  یک گودالی حفر کرده بود که سنگرش باشد همانجا کمی می خوابد که رفع خستگی کند صبح که دشمن خاکریز را به گلوله می بندد قاسمعلی هم همانجا شنیدم که به شهادت رسیده است ولی چون بدنش زیر خاکها مدفون می شود مفقودالاثر شد و پانزده سال بعد پیکرش پبدا شد. ما سه روز آنجا بودیم و گاهی یک ماشین شربت آبلیمو می آوردند آنهم پر از خاک و بقدری در هوای گرم جنوب داغ بود که قابل خوردن نبود. هر چه ما امکانات نداشتیم در عوض دشمن تا دندان مسلح بود. وقتی یک تانک دشمن شروع می کرد به سمت ما بیاید کم کم تانک دوم و سوم ووو پشت سرش به راه می افتادند. ماهم با یک خشاب و دو خشاب حریف تانکهای دشمن نمی شدیم. غروب که شد دستور عقب نشینی آمد و صبح که شد گفتند باید خط را حفظ کنید برگردید و آنجا سنگر سازی کنید؛ سه؛ چهار روزی آنجا ماندیم اما دیگر نیروها روحیه نداشتند و خیلی به همه سخت گذشته بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398