✍ #خاطرات_افلاکیان
یکی از دخترهای خوب فامیل در شرف ازدواج بود و خانواده اش پیغام داده بودند که ما هم مطلع باشیم، زیرا از دوران کودکی حرف هایی انجام گرفته بود.
من برای رساندن پیغام به #خوابگاه_حکمت رفتم. خودش نبود چند نفر از دوستانش در اتاق بودند، با هم صحبت کردیم و من قبل از مراجعت حکمت از دوستانش جویا شدم که آیا حکمت کسی را در دانشگاه برای ازدواج در نظر دارد یا خبر؟ جوابشان #منفی بود.
مراجعه به اتاق خیلی زیاد بود و همگی سراغ حکمت را می گرفتند دوستانشان معتقد بودند این اتاق " #اتاق_مادر " است. زیرا همه تصمیم گیری ها و برنامه ریزی ها از این اتاق نشات می گیرد.
بالاخره حکمت آمد و از دیدن من هم خیلی تعجب کرد. هندوانه ای خریده بودم. همگی نشستیم و با شوخی ها و شیطنت های هم اتاقی های حکمت هندوانه خورده شد و بعد اتاق خلوت گردید.
من منظورم را از آمدن به تهران برای حکمت گفتم. او گویا همه برنامه هایش آماده است و تصمیم های مصمم اش را از قبل گرفته است. گفت: «اولا درد دانشجو را دانشجو می داند و بعد هم من باید در جبهه ها حضور داشته باشم تا پیروزی کامل و بعد از آن ها باید در #جبهه_های_جنگ_لبنان حاضر شوم و با #اسرائیل کار را یکسره کنیم، بنابراین فعلا فرصتی برای ازدواج باقی نمی ماند.»
✍ # راوی : خواهر شهید
🌷 #شهید_حکمت_الله_یارقلی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398