حفظ آثار شهدای دستجرد
#انتظار_مادر #شهید_جاویدالاثر #محسن_فصیحی دو سال قبل هنوز مادر محسن زنده بود که خادمین گروه حفظ آثا
#موتورفرمانده
#ازلسان_خود_شهید
وقتی به جبهه اعزام شدم توی دسته ای بودم که فرماندش شهید حسین خرازی بود ، وقتی به من رسید ومتوجه شد تازه واردم پرسید از کجا اومدی ، گفتم از دستجرد یکی از روستاهای اصفهان ، فرمانده خندید و گفت
مورچه چیه که کله پاچش باشه ،
روزها می گذشت و ما بافرمانده گرمتر میشدیم ، تا اونجا که گاهی اوقات موتور فرمانده رو سوار می شدیم و از تپه های اطراف بالا میرفتیم ، فرمانده هم به ما می گفت : اون طرفها نروید که خیلی تو دید دشمن باشید ، ولی ما ویراژ میدادیم و از تپه ها بالا و پائین میرفتیم وموقع تحویل موتور فرمانده میگفت : شماها آخرش شهید میشید.
#موتور_پرشی
#راوی_خواهر_معزز
شهیداصغرفصیحی مدت پنج سال در عملیاتها و جبهه های مختلف حضور پیدا کرد. ایشان یک انسان فوق العاده شجاع و نترسی بود و خیلی پرانرژی و فعال بود که یک لحظه آروم و قرار نداشت و در قسمت تدارکات جبهه خدمت می کرد و همیشه دوست داشت کنار دست فرمانده عالیقدرشون شهید حاج حسین خرازی و یا دیگر فرماندهان باشد. حاج حسین خرازی یک موتور پرشی داشت که گاهی اصغر می رفت و موتور حاج حسین را می گرفت و با سرعت روی تپه ها بالا و پائین می رفت و باهمین موتور در خط مقدم جبهه رفت و آمد و می کرد. حاج حسین که این جسور بودن اصغر را موقع رانندگی می بیند می گوید: اصغرجان تو با این کارها شهید که نمی شوی هیچ؛ فقط خودت را به کشتن میدهی؛ اصغر هم جواب می دهد: حاجی نگران نباش من شهید می شوم و خودم هم می دانم کی و کجا شهید می شوم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#موتورفرمانده
#ازلسان_خود_شهید
وقتی به جبهه اعزام شدم توی دسته ای بودم که فرماندش شهید حسین خرازی بود ، وقتی به من رسید ومتوجه شد تازه واردم پرسید از کجا اومدی ، گفتم از دستجرد یکی از روستاهای اصفهان ، فرمانده خندید و گفت
مورچه چیه که کله پاچش باشه ،
روزها می گذشت و ما بافرمانده گرمتر میشدیم ، تا اونجا که گاهی اوقات موتور فرمانده رو سوار می شدیم و از تپه های اطراف بالا میرفتیم ، فرمانده هم به ما می گفت : اون طرفها نروید که خیلی تو دید دشمن باشید ، ولی ما ویراژ میدادیم و از تپه ها بالا و پائین میرفتیم وموقع تحویل موتور فرمانده میگفت : شماها آخرش شهید میشید.
#موتور_پرشی
#راوی_خواهر_معزز
شهیداصغرفصیحی مدت پنج سال در عملیاتها و جبهه های مختلف حضور پیدا کرد. ایشان یک انسان فوق العاده شجاع و نترسی بود و خیلی پرانرژی و فعال بود که یک لحظه آروم و قرار نداشت و در قسمت تدارکات جبهه خدمت می کرد و همیشه دوست داشت کنار دست فرمانده عالیقدرشون شهید حاج حسین خرازی و یا دیگر فرماندهان باشد. حاج حسین خرازی یک موتور پرشی داشت که گاهی اصغر می رفت و موتور حاج حسین را می گرفت و با سرعت روی تپه ها بالا و پائین می رفت و باهمین موتور در خط مقدم جبهه رفت و آمد و می کرد. حاج حسین که این جسور بودن اصغر را موقع رانندگی می بیند می گوید: اصغرجان تو با این کارها شهید که نمی شوی هیچ؛ فقط خودت را به کشتن میدهی؛ اصغر هم جواب می دهد: حاجی نگران نباش من شهید می شوم و خودم هم می دانم کی و کجا شهید می شوم.
🌷🌷🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398