✍ #خاطرات_افلاکیان
وقتی در سنگر خود بود، داشت در کمپوت را باز می کرد که به یکی از #همرزمان خود، شهید حمزه ای، گفت: " #دوربین_مادون_قرمز را بردار و اسلحه خود را خشابش را عوض کن. من می خواهم کاری کنم که دشمنان به یاران خود شلیک کند! "
شهید مرحمت با شهید حمزه ای رفتند پشت یک سنگر و در آنجا مخفی شدند. شهید مرحمت از سنگر، کوله پشتی خود را آورده بود. بعد به شهید حمزه ای گفت: " من می خواهم یک کار #تک_نفره انجام بدهم."
کوله پشتی خود را برداشت و بعد به سنگر عراقی ها چسبید. بعد رفت به یک پل رسید و آنجا را نگاه کرد. بعد از کوله پشتی خود چند #نارنجک برداشت و به کمر خود بست. سپس آنها را پرتاب کرد به یکی از سنگرهای عراقی ها و عراقی ها از خواب بیدار شدند. عراقی ها اسلحه های خود را برداشتند و نمی دانستند ایرانی ها کجا هستند. شهید مرحمت بالازاده چند نارنجک انداخت و عراقی ها را، کاری کرد که به #یاران_خودشان شلیک کنند."
🌷 #شهید_مرحمت_بالازاده🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398