#زندگی_به_سبک_شهدا❤️
🌷💕همسرم،خیلی با محبت بود
مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد...
یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم و خسته بودم،رفتم پنکه رو روشن کردم و خوابیدم"من به گرما خیلی حساسم"
خواب بودم و احساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم که برق رفته.بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه...
🌹💞دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی...
شاید نیم تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدار شدم دیدم #کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم...
🌹💖پا شدم گفتم کمیل! تو هنوز داری می چرخونی؟خسته شدی! گفت:خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی می ترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی و دلم نیومد...
🌷🌼خاطرات همیر شهید کمیل صفری تبار✨
🦋کانال:مادرم فاطمه"سلام الله علیها"🦋
🌐@mathramfatimeh🌺
#زندگی_به_سبک_شهدا❤️
✍یادم می آید مادرم به سختی مریض بود و در بیمارستان بستری بود.به اصرار#مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم،در بیمارستان ماندم.
💐او هر روز برای عیادت به بیمارستان می آمد.مادرم می گفت:همسرت را به خانه ببر .اما او قبول نمی کرد.و می گفت:
باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند.
🙏بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان،وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم،مصطفی دستهای من را گرفت و#بوسید و گریه کرد و گفت:
از تو بسیار ممنونم که از مادرت مراقبت کردی.
با تعجب به او گفتم:کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود،نه مادر شما...چرا تشکر می کنی!؟
😭او در جواب گفت:این دستها که به مادر خدمت می کنند برای من#مقدس است.دستی که برای#مادر خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد.و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است.
📗خاطرات همسر شهید مصطفی چمران🦋🌷
🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋
🌐@mathramfatimeh🌺
#زندگی_به_سبک_شهدا💕
💖به ابراهیم گفتیم: نمی خواهی ازدواج کنی؟
گفت چرا؟ هر کس بخواهد با من ازدواج کند یک شرط دارد و آن این است که بتواند پشت یک ماشین با من زندگی کند. من جلو می نشینم و او همان پشت همراه من زندگی کند. ما خیلی تعجب کردیم!!
❤️گفتیم شاید خانه ندارد به همین خاطر چنین شرطی را می گذارد. برایش خانه ساختیم. گفتیم. این هم خانه. زنت اینجا بماند تو هر کجایی می خواهی برو و هر وقت دلت خواست برگرد.
زیر بار نمی رفت. می گفت: زنی را می خواهم که شریک و همدمم باشد و هر کجا رفتم دنبالم بیاید.
💞پس از مدتی خبر داد که فرد مورد نظرش را یافته.
گفتم: قبول کرد با تو پشت ماشین زندگی کنه. خندید و گفت: تا هر کجای دنیا هم بروم با من می آید.
💠راوی: پدر شهید
📘برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت،ص ۲۹
🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋
🌐@mathramfatimeh🌺
#زندگی_به_سبک_شهدا❤️
💐💐از همسر خوب و ايثارگرم كمال تشكر و سپاسگذاري را دارم. انشاءالله كه مرا مي بخشي.
🌷✨الحمدالله اگر خداوند فرزندي لطف و كرم فرمود ، به سلامتي او را "مهدی" و#زهرا اسم بگذار و از خوراك و طعام حلال و طيب به او بخوران و او را سرباز و طلبه امام زمان بار و تربيت كن كه اين خود هديهاي است به پيشگاه خداوند باري تعالي و كاهشي باشد از عذاب قبر و آخرت و قيامت.
📝بخشی از وصیت نامه شهید حسين خرازی به همسرش ١٣٦٥/١٠/١
🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋
🌐@mathramfatimeh🌺
💖#زندگی_به_سبک_شهدا
💕معتقد بود که خانم خانه نباید سختی بکشد. هیچ وقت اجازه نمی داد خرید خانه را انجام بدهم☺️.
به من می گفت: «فکر نکن من تو را در خانه اسیرکرده ام،اگر می خواهی بروی در شهر بگردی، برو؛ ولی حاضر نیستم تو حتی یک کیلو بار دستت بگیری و به خانه بیاوری.👌🙂
وقتی می آمد خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم😌.
لباس بچّه را عوض می کرد.
شیر🍼 براش درست می کرد. سفره را می انداخت و جمع می کرد. پا به پای من می نشست لباس ها را می شست، پهن می کرد، خشک می کرد و جمع می کرد.☺️
🌷خاطرات همسر شهید محمدابراهیمهمت🌷
💞مذهبی ها عاشق ترند💞
🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋
🌐@mathramfatimeh🌺