eitaa logo
مادرم فاطمه سلام الله عليها
220 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
924 ویدیو
9 فایل
✍فَعِنْدَ ذَلِکِ یَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ کَانُوا فَاطِمِیِّینَ. 🔸تفسیر فرات کوفی،ص444 ما را تبلیغ کنید تا در اجر این معارف سهیم باشید. 💠لعن‌الله‌ضاربيڪ‌يا‌فاطمة‌الزهراء‌‌ۜ تاریخ ایجاد کانال= 99/7/30 👈کپی آزاد با ذکر«صلوات»
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 🌷💕همسرم،خیلی با محبت بود مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد... یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم و خسته بودم،رفتم پنکه رو روشن کردم و خوابیدم"من به گرما خیلی حساسم" خواب بودم و احساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم که برق رفته.بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه... 🌹💞دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم می چرخونه تا خنک بشم و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی... شاید نیم تا یک ساعت خواب بودم و وقتی بیدار شدم دیدم هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم می چرخونه تا خنک بشم... 🌹💖پا شدم گفتم کمیل! تو هنوز داری می چرخونی؟خسته شدی! گفت:خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی می ترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی و دلم نیومد... 🌷🌼خاطرات همیر شهید کمیل صفری تبار✨ 🦋کانال:مادرم فاطمه"سلام الله علیها"🦋 🌐@mathramfatimeh🌺
❤️ ✍یادم می آید مادرم به سختی مریض بود و در بیمارستان بستری بود.به اصرار تا آخرین روز در کنار مادرم،در بیمارستان ماندم. 💐او هر روز برای عیادت به بیمارستان می آمد.مادرم می گفت:همسرت را به خانه ببر .اما او قبول نمی کرد.و می گفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. 🙏بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان،وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم،مصطفی دستهای من را گرفت و و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنونم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم:کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود،نه مادر شما...چرا تشکر می کنی!؟ 😭او در جواب گفت:این دستها که به مادر خدمت می کنند برای من است.دستی که برای خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد.و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است. 📗خاطرات همسر شهید مصطفی چمران🦋🌷 🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋 🌐@mathramfatimeh🌺
💕 💖به ابراهیم گفتیم: نمی خواهی ازدواج کنی؟ گفت چرا؟ هر کس بخواهد با من ازدواج کند یک شرط دارد و آن این است که بتواند پشت یک ماشین با من زندگی کند. من جلو می نشینم و او همان پشت همراه من زندگی کند. ما خیلی تعجب کردیم!! ❤️گفتیم شاید خانه ندارد به همین خاطر چنین شرطی را می گذارد. برایش خانه ساختیم. گفتیم. این هم خانه. زنت اینجا بماند تو هر کجایی می خواهی برو و هر وقت دلت خواست برگرد. زیر بار نمی رفت. می گفت: زنی را می خواهم که شریک و همدمم باشد و هر کجا رفتم دنبالم بیاید. 💞پس از مدتی خبر داد که فرد مورد نظرش را یافته. گفتم: قبول کرد با تو پشت ماشین زندگی کنه. خندید و گفت: تا هر کجای دنیا هم بروم با من می آید. 💠راوی: پدر شهید 📘برای خدا مخلص بود؛ خاطراتی از شهید محمد ابراهیم همت،ص ۲۹ 🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋 🌐@mathramfatimeh🌺
❤️ 💐💐از همسر خوب و ايثارگرم كمال تشكر و سپاسگذاري را دارم. انشاء‌الله كه مرا مي بخشي. 🌷✨الحمدالله اگر خداوند فرزندي لطف و كرم فرمود ، به سلامتي او را "مهدی" و اسم بگذار و از خوراك و طعام حلال و طيب به او بخوران و او را سرباز و طلبه امام زمان بار و تربيت كن كه اين خود هديه‌اي است به پيشگاه خداوند باري تعالي و كاهشي باشد از عذاب قبر و آخرت و قيامت. 📝بخشی از وصیت نامه شهید حسين خرازی به همسرش ١٣٦٥/١٠/١ 🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋 🌐@mathramfatimeh🌺
💖 💕معتقد بود که خانم خانه نباید سختی بکشد. هیچ وقت اجازه نمی داد خرید خانه را انجام بدهم☺️. به من می گفت: «فکر نکن من تو را در خانه اسیرکرده ام،اگر می خواهی بروی در شهر بگردی، برو؛ ولی حاضر نیستم تو حتی یک کیلو بار دستت بگیری و به خانه بیاوری.👌🙂 وقتی می آمد خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم😌. لباس بچّه را عوض می کرد. شیر🍼 براش درست می کرد. سفره را می انداخت و جمع می کرد. پا به پای من می نشست لباس ها را می شست، پهن می کرد، خشک می کرد و جمع می کرد.☺️ 🌷خاطرات همسر شهید محمدابراهیم‌همت🌷 💞مذهبی ها عاشق ترند💞 🦋کانال:مادرم فاطمه سلام الله علیها🦋 🌐@mathramfatimeh🌺