به نام خدا
رفقا حتما در نظرسنجی زیر شرکت کنید 😍👇
EitaaBot.ir/poll/ikpr
خیلی مهمه، حتما نظر بدین
ذڪرروزپنجشنبه:
🌸لاالهالااللهالملڪالحقالمبین🌸
نیستخدایےجزاللهفرمانروایحقو آشکار
[ذڪرروزپنجشنبه بهاسمامامحسن عسڪری﴿ع﴾است روایت شده دراین روززیارت امام حسن عسڪری﴿ع﴾خوانده شودکه خواندن آن موجب رزق وروزیمےشود.]
🌿زیارت امام حسن عسڪری﴿ع﴾:
السَّلامُ عَلَیڪَ یاولیَّ اللهِ،السَّلامُ عَلَیڪَ یاحُجَّةَ اللهِ وَخالِصَتَهُ،السَّلامُ عَلَیڪ یااِمامَ المُومنین،وَوارثَ المُرسَلینَ وَحُجَّةَ رَبِّ العالَمین،صَلَّی اللهُ عَلَیڪ وَعَلی الِ بَیتِڪَ الطَّیِّبین الطَّاهرین،یامَولایَ یااَبامُحَمَّدِِالحَسَنَ بنَ عَلِیِِ،اَنامَولیََ لَڪَ وَلِالِ بَیتِڪَ،وَهذایَومُڪَ وَهوَیَومُ الخَمیس،وَاناضَیفُکَ فیهِ وَمُستَجیرٌبِڪَ فیهِ،فَاحسِن ضِیافَتی وَاِجارَتی بِحَقِّ الِ بَیتِک الطَّیِّبین الطَّاهِرین.
#ذڪرروز
#زیارت
@Yamahdi85adrekni
#بیوگرافی[📝]
﴿ مَݩتوَکللٰایَغلٻ...💕🌱 ﴾
- دلت کھ آرومباشه . . .
زندگۍقشنگتره 🦋💛
#حرف_قشنگ
─┅═ೋ❅🍀❅ೋ═┅─
@Yamahdi85adrekni
❣قرار گذاشتند
که نام یکی بشود: #شهید🌷
و نام دیگری...
#همسر_شهید!
و همسفر بشوند
به بهشت
اما...
#انتظار
همیشه واژه ی دلتنگ کننده ی
#همسفران است ...
#فاطمه_میشوم
تا
#تو_علی_باشی
@Yamahdi85adrekni
انسان
بھ وسعت تمام نگرانیهایش
#خدا را نشناخته است :)🌱...
@Yamahdi85adrekni
•••💚
#رفیقانھ☺️
رفیق یَعنی کَسی کِع وَقتایی کِع هَست آروم باشی و وَقتایی کِه نیست یِ چیزی تو زِندِگیت کَم باشِع..😉♥️
@Yamahdi85adrekni
*حیفه رفیق شهید نداشته باشی!* 😇🥰
*💠نیت ڪن و رفیق شهیدت رو باتوجه به ماه تولدت انتخاب ڪن💠*
💓فروردین 💓
https://digipostal.ir/c8lz3dz
💓اردیبهشت💓
https://digipostal.ir/cg8kkac
💓خرداد💓
https://digipostal.ir/cdyz1mk
💓تیر💓
https://digipostal.ir/cg6ler3
💓مرداد💓
https://digipostal.ir/cjg50zu
💓شهریور💓
https://digipostal.ir/cpn3dd6
💓مهر💓
https://digipostal.ir/cq9u1px
💓آبان💓
https://digipostal.ir/cvqfaxc
💓آذر💓
https://digipostal.ir/cv9be0b
💓دی💓
https://digipostal.ir/c200ibr
💓بهمن💓
https://digipostal.ir/cwi9c36
💓اسفند💓
https://digipostal.ir/cqu6ty9
❣️❣️❣️
@Yamahdi85adrekni
🔰 ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام
🔻 زیارت مجازی حرم امام حسین(ع)
http://app.imamhussain.org/tour/
زیارتتان قبول باشد
@Yamahdi85adrekni
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_چهلم
رسیدیم در خونه احسان..
در زدیم احسان آمد در رو باز کرد به عموم پدرم و من نگاه کرد...
گفت چرا آوردیشون برو دیگه با تو هم کاری ندارم... درو بست عموم در زد گفت پسرم احسان درو باز کن باهات کار دارم ولی چراغ رو خاموش کرد... پدرم من و عموم هر کاری میکردیم درو باز نکرد تا مادرم آمد از دور گفت کو پسرم کجاست؟ احسانم کجاست؟ پدرم گفت در رو بسته باز نمیکنه...
☺مادرم در زد گفت احسان پسرم منم درو باز کن نمیخوای رو مادرت درو باز کنی..؟ احسان در رو باز کرد گفت من غلط بکنم رو تو درو باز نکنم😢 مادرم رو بغل کرد رفتیم تو احسان خواست در رو ببنده مادرم نذاشت تو بغل هم آنقدر گریه کردن که همه به گریه افتادن نمیتونستن حرف بزنن فقط گریه میکردن...
عموم گفت زن داداش بسه برات خوب نیست ولی توجه نمیکرد برادرم با دستاش اشکاش رو پاک میکرد ولی خودش داشت گریه میکرد نمیتونست حرفی بزنه زن عموم از هم جداشون کرد که گریه نکنن داداشم سرش رو گذاشت رو پای مادرم گریه میکرد مادرم از اون بدتر بود....
با خواهر بزرگم بغلشون کردم گریه امونموم رو بریده بود احسان داشت اروم تر میشد گفت مادر جان بخدا دلم برات یه ذره شده قوربونت برم بسه گریه نکن...
براش چایی و خرما گذاشت ولی بازم مادرم اروم نمیشد گفت مادر دوست داری برم دیگه هیچ وقت منو نبینی...؟ مادرم گفت نه بخدا گفت پس قوربونت برم بسه دیگه گریه نکن....
عموم رو پتو نشسته بود بلند شد محکم پتو رو از زیر عموم کشید گفت مادر جان بلند شو روی این بشین گفت نه پسرم نمیخوام... گفت نه بخدا میدونم که به فرش چندصد شانه خونت نمیرسه ولی باید رو این بشینی ؛ برای مادرم خرما آورد دانههاش رو در میآورد به زور میداد به مادرم که بخوره...
مادرم گفت چرا پشتت رو کردی به مردا گفت مادر مردی نمیبینم... همه به هم نگاه میکردن عموم گفت احسان پسرم حالت خوبه ؟ همه بهش سلام کردن مادرم گفت چرا جواب شون رو نمیدی زشته؟ گفت و علیکم سلام عموم گفت پاشو بریم خونه....
ولی هیچ جوابی نمیداد مادرم گفت بیا بریم خونه ؛ گفت مادر جان خونم اینجاست خوشت نمیاد کوچیکه؟ مادر جان بخدا هر شب مهمون دارم مادرم گفت الهی قوربون خودت و مهمونات برم چیزی براش میزاری بخورن؟
خندید گفت نه مادر جان چیزی نمیخورن من قرآن میخونم اونا هم گوش میدن خدا برام مهمون میفرسته تا دیر وقت من خوابم میبره اونا هم میرن.....
زن عموم گفت احسان بیا بریم خونهی ما گفت هیچ جا نمیام همه اصرار کردن ولی با هیچ کس حرف نمیزد... زن عموم به عموم گفت امشب بزارید بمونه منم پیششون میمونم بهش فشار نیارید گفت آخه اینجا که چیزی نیست شب برای سرما چیکار میکنید؟ گفت هرچی تونستید برامون بیارید همه رفتن منو زن عموم خواهر با مادرم پیشش موندیم برادرم گفت مادر جان پاهات رو دراز کن شروع کرد به ماساژ مادرم بعد عموم با پدرم اومدن و برامون پتو و غذا آوردن، برادر کوچیکم باهاشون اومد تا احسان رو دید پرید تو بغلش باهام شوخی میکردن پدرم کنارش نشست گریه کرد گفت احسان پسرم ببخش بیا بریم خونه بخدا هرچی دارم همه رو به نامت میزنم.....
⬅️ ادامه دارد...
@Yamahdi85adrekni
#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_چهل_و_یکم
پدرم گفت احسان پسرم ببخش بیا بریم خونه بخدا هرچی دارم همه رو به نامت میزنم.
ولی بهش توجهای نکرد پدرم بوسیدش ولی پشتش رو کرد به پدرم دلم داشت از سینه در میآمد...
احسان به منو زن عموم گفت شما هم برید میخوام با مادرم تنها باشم ولی من نرفتم گفتم از خونهت بیرونم میکنی؟ من نمیرم... بزور موندم با برادر کوچیکم مادرم گفت اینا چیه؟؟؟ گفت مادر جان خدا بهم لطف کرده درگاه رحمتش رو به رویم باز کرده با یکی تو شهر آشنا شدم از لطف خدا بهم جنس میده منم میفروشم به مغازه داران....
🔸مادرم گفت قوربونت برم آخه چطوری برام بگو؟ تو که کسی رو نمیشناسی؟ عین یه بچه ای که تازه روز اول مدرسه شه برای مادرم داشت تعریف میکرد.... دیر وقت بود برادر کوچیکم خوابش برد به مادرم گفت مادر جان بخواب دیر وقته گفت تو چیکار میکنی باهم خوابیدن بعد بلند شد پاهای مادرم رو ماساژ میداد مادرم گفت بسه قوربونت برم دستاد خسته میشن...
گفت مادر جان این دست ها رو برای تو خسته نکنم به چه دردم میخورن...؟
☺️امشب هیچ شاهزادهای اندازی من خوشحال نیست از هر شاهی پر قدرت تر و خوشحال ترم ؛ میخوام از خدا سپاس تشکر کنم که زندهم گذاشته تا باز تو رو ببینم....
گفت مادر جان روم سیاه پسر خوبی برات نبودم حلالم میکنی...؟ مادرم گریه میکرد گفت بخدا همیشه ازت راضی بودم و هستم... حلالت میکنم برادرم گفت خدایا خودت شاهدی که ازم راضی است حلالم کرد....
تا صبح نخوابیدم مادرم و احسان فقط دعا میکردن... صبح پدرم و عموهام آمدن گفتن احسان باید برگردی با هیچ کدومشون حرف نمیزد مادرم گفت بیا بریم خونه... گفت مادر قسم خوردم دیگه پام رو تو اون خونه نزارم آنقدر بهش فشار آوردن گفت فقط یه سوال دارم جوابش رو میخوام وگرنه برید بیرون.....
گفت سر چه کاری منو با اون وضعیت بیرون کردید؟ مگه من چیکار کرده بودم...؟
عموم گفت هرچی بوده تمام شده رفته... گفت نه باید جواب منو بدید عموم گفت به من ببخشون هر چی بوده تمام شده.... داداشم عصبانی شد گفت تمام شده رفت؟ فقط همین؟ میدانید چه به من گذشته تو این مدت،
چه بر سر مادرم آمده..
من مثل گداها تو این شهر این کوچه آن کوچه میگشتم از اینا ناراحت نیستم فقط همیشه یه چیز منو ناراحت میکرد اونم اینکه اون موقع که کفر خدا رو میکردم اینا چرا چیزی بهم نگفتن منو نزدن بیرونم نکردن...!؟!
تا جواب منو ندید دیگه هیچ حرفی باهاتون ندارم ..
عموم هر کاری کرد باهاشون نرفت بعد از ظهر عموم و پدرم با یه عالم مسجد آمدن داداشم عصبانی شد گفت مگه من زنم قهر کرده باشم رفتید ریش سفید آوردید ؟
عالم شروع کرد به حرف زدن برادرم گفت من یه سوال پرسیدم جوابش رو میخوام......
⬅️ ادامه دارد...
@Yamahdi85adrekni
.
آیت الله بهجت(ره) میگفت🗣:
هروقت دلتون برای امام زمان(عج)
تنگ شد به صفحات قرآن نگاه کنید...🍃
@Yamahdi85adrekni
#سلام_مولای_مهربانم❤
خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند ،
جهان روشن شود و نور،
دل هایمان را پر کند ...
خدا کند تو بیایی
و چشمانمان به جمال خورشید،
نور گیرد ...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کسی که این حدیث رو بشنوه،
تا آخر عمر نماز اول وقتش ترک نخواهد شد❗️
@Yamahdi85adrekni
#تلنگر
#آقای_من💚
ی جوری باشیم✨
که هروقت حضرت مهدی"عج"💕
یادمون افتاد با لبخند بگه🌱
خدا حفظش کنه :)
@Yamahdi85adrekni
🍊🏖
﴿إِلَهِے وَ أَلْهِمْنےِ وَلَهاً بِذِکْرِڪ
َإِلےَ ذِکْرِک🌿َ﴾
خدایاشِیدایی وشیفتِگی
ذڪرخودرا..
پیاپی دردِلم انـداز ...!🌱☕️
#آیھگرافے
#حــــمــــراهـــ۞↯
@Yamahdi85adrekni
به نام خدا
کانال ما یک نظر سنجی درست کرد که آیا مطالب دخترانه هم درکانال گذاشته شود ، یا همین خوبه!. ولی بیشتر شما به اینکه مطالب دخترانه گذاشته شود رأی دادید.
و از امروز در کانال کمی مطالب دخترانه هم بارگزاری میشود.
ذڪرروزجمعہـ:
الهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
خدایابرمحمدوآلمحمددرودبفرست ودرفرجایشان{حضرت مهدی(عج)}تعجیلفرما
{۱۰۰مرتبه}
✨ذکرروزجمعهباعثعزیزشدن میشود روایت شده که دراین روز زیارت امام زمان(عج)خوانده شود.✨
🌴زیارت حضرتصاحبالزمان(عج):
السَّلامُعَلَیکَ یاحُجَّةاللهِ فی اَرضِهِ السَّلامُ عَلَیکَ یاعَینَ اللهِ فی خَلقِهِ السَّلامُ عَلَیکَ یانُورَاللهِ الَّذی یَهتَدی بِهِ المُهتَدونَ،وَیُفَرَّجُ بِهِ عَنِ المومِنین،السَّلامُ عَلَیک اَیُّهاالمُهَذِّبُ الخائفُ،السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهاالوَلیٌ الناصِحُ،السَّلامُ عَلَیکَ یاسَفینةَ النَّجارة،السَّلامُ عَلَیکَ یاعَینَ الحَیوةِ،السَّلامُ عَلَیکَ صَلَّی اللهُ عَلَیکَوعَلیالِ بَیتِکَ الطَّیِّبین الطَّاهِرین،السَّلامُ عَلَیکَ عَجَّ اللهُ لَکَ ماوَعَدَکَ مِنَ النَصرِوظُهورِالاَمرِ،السَّلامُ عَلَیکَ یامَولایَ،اَنامَولاکَ عارفٌ باُولیکَ واُخرک،اَتَقَرَّبُ اِلی اللهِ تَعالی بِکَ وَبالَ بَیتِکَ،وَاَنتَظرُظُهورَکَ وَظُهورَالحَقَّ علی یَدَیکَ،وَاَسئَلُ اللهَ اَن یُصلَّی عَلی مُحَمَّدِِوَالِ مُحَمَّدِِوَاَن یَجعَلنی مِنَ المُنتَظِرینَ لَکَ،والتَّابِعینَ وَالنَّاصِرینَ لَکَ علی اَعدائکَ،والمُتَشهَدینَ بَینَ یَدیکَ فی جُملةِ اَولیائکَ،یامَولایَ یاصاحب الزَّمان،صَلَواتُ اللهِ عَلَیکَ وعَلی الِ بَیتِکَ،هذایَومُاالجُمعةِ وَهوَیَومُکَ المُتَوَقَّع فیهِ ظُهُورُکَ،والفَرجُ فیهِ للمومنین عَلی یَدَیکَ،وَقَتَلُ الکافِرینَ بِسَیفِکَ،وَاَنایامَولایَ فیهِ ضَیفُکَ وَجارُکَ،وَاَنتَ یامَولای کَریمٌ مِن اَولادِ الکِرام،وَمامُورُبالضِّفَةِ وَالاِجارَةِ،فَاَضِفنی وَاَجَرنی،صَلَواتُ اللهِ عَلَیکَ وَعلی اَهلِ بَیتِکَ الطَّاهرین.
#ذڪرروز
#زیارت
@Yamahdi85adrekni
:
#مهدی_جانم♥️🌱
🌱✨
جانم فـدای تو
پیدای پنهان!
ای ڪه بیرون از جمعِ ما نیستی...
•| بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا |•
#اللهمعجللولیکالفرج✨
@Yamahdi85adrekni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخنـد!
خیلے قشنـگ میخندی..🧡🍃
#استوری_دخترونه
@Yamahdi85adrekni
❌❌متن شبهه 👇🏻
چرا رهبری در مقابل این همه گرونی کاری نمیکنه؟؟؟
از وضع مردم خبر ندارند؟
ما دانشجو ها اینده ایی نداریم و همش با استرس روز ها رو سپری میکنیم ...
چرا وضع اینجوریه؟؟
✅ پاسخ شبهه👇🏻
✍ با تشکر از حضور شما در کانال مدرس نوین ...
اول باید عرض کنیم ما از سر سیری این کانال رو راه اندازی نکردیم
ما از جانب هیچ نهادی حمایت نمیشیم و حقوقی هم نمیگیریم ( که بماند ...)
البته ما سابقا بارها در مورد مشکلات مردم صحبت کردیم ، که شما شاید حضور نداشتید، اما تماما در کانال ما هست ...
ان شاء الله خداوند متعال ما را کمک می کند
دقت کنید :
اول بیاید ببینیم یکی از وظایف اصلی رهبری چیه :
1⃣بیل زدن زمین مردم ؟
2⃣نماینده مجلس ؟
3⃣ایجاد شغل ؟
4⃣عین شاه ملعون پهلوی دیکتارتور و بدون توجه به رای و انتخاب تمام مردم ، فرد مسئول رو هر وقت اراده کرد بزاره کنار؟
5⃣ و ...
ولی قانون وظیفه اصلی رهبری رو این نوشته👇
1⃣ تعیین سیاست های کلی نظام :
خب ببینیم رهبری در این ویظفه چه کردند👇
حدود شش سال است رهبر انقلاب اکثر شعارهای سال را اقتصادی و بعنوان اقتصاد داخلی نام گزاری می کنند ...
بعنوان های : کالای داخل _تولید ملی_رونق تولید و ... نامگذاری می کنند .
اما دولت به جای عمل به حرف ایشان که سیاست نظام رو تعیین می کنند راه خودش را می رود😒
👈مثال بزنم :
وقتی کالایی رو دولت اجازه وارداتش رو میده یک کیلو و دو کیلو نیست که ...
اینقدر هست که چند تا کارخانه و چندین هزار کارگر متضرر می شوند
اجازه بدید آمار دقیق گمرک رو در سالهای گذشته بدم خدمتتون👇🏻
mshrgh.ir/722124
شمارو به خدا بخونید☝🏻
( میخ_مربا_شلنگ_سنجاق قفلی _مداد نوکی_سنگ پا و ...🤭)
این کالاها مگر در داخل تولید نمیشود؟؟؟
الان این کار دولت عمل به سخنان رهبری بود؟؟😒😏
با این واردات کارگر_مهندس_دکتر و ... جوانِ ما چگونه درآمدزایی کند؟؟؟
2⃣رهبر انقلاب بارها در مورد نگاه به داخل صحبت کرده اند
اما دولت فعلی به جای عمل به صحبت رهبری دنبال مذاکره با امریکا رفت ...
رهبر انقلاب بعد از اصرار شدید دولت ، ۹ شرط را برای برجام و مذاکره با ان ها تعیین نمودند ...
اما همه اش تقریبا زیر پا گذاشته شد
ببینید و بخونید 👇🏻
https://www.yjc.ir/00OhrQ
و بعد از پلمپ بیشتر مراکز انرژی هسته ای که نقطه قوت ما برای سال های آینده جهان و کمبود انرژی بود، امریکا نیز زیر مذاکرات زد ...
و مجددا رهبری گفتند اروپایی ها هم عین امریکایی ها بدعهد هستند ...
و دولت هنوز دنبال همان سیاست اشتباه و مذاکره با آنان است ...😖
⚜ واقعیت این است که از رهبری نمی شود انتظار ساختمان سازی _بیل زدن_شغل افرینی_و ... را داشت .
رهبری بیش از وظایف خود با تیزبینی و اشراف کامل بارها راه سیاست های نظام را به خوبی نشان دادند اما مسئولین آن طور که باید و شاید عمل نکردند ...
والله بدون تعصب به رهبری و طلبگیشان و عقائد دینیشان این حرف ها رو زدم و میزنم ...
کمی عاقلانه تر ...
@Yamahdi85adrekni
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_چهل_و_دوم
هر حرفی زدن گفت نمیام ، شبش مادرم گفت باید باهام بیای خونه گفت مادر جان ببخش ولی نمیام ، مادرم گفت اگر تو نیای منم دیگه نمیرم خونه و صبح از اینجا میرم خونه سالمندان...
😳گفت مادر این چه حرفیه مگه من مُردم؟ مادرم اصرار کرد ولی گفت نمیام.
صبحش باز پدرم و عموم با یه ریش سفید دیگه آمدن ازش خواستن که برگرده ولی قبول نکرد خیلی اصرار کردن مادرم به پدرم گفت باید طلاقم بدی پدرم گفت این چه حرفی که میزنی؟؟؟
برادرم گفت استغفرالله مادر داری چی میگی این حلال ترین چیزی که خدا دوست نداره... گفت من تصمیم خودم رو گرفتم... عموم گفت هرگز نمیزارم زن داداش مگه چی شده؟
گفت میخوام پیش احسان بمونم دیگه بر نمیگردم... داداشم گفت مادر جان اینو نگو یه مدت پیشم بمون بعد برو خونهت هر وقت خواستی بهم سر بزن گفت به هیچ کس گوش نمیدم همین الان باید منو طلاق بدی پدرم گفت هرگز این کارو نمیکنم دیگه تو هم حق نداری اینو بگی... زن عموم اومد گفت چه خبره؟ گفتم زن عمو مادرم میگه طلاق میخوام....
داداشم گفت مادر جان توروخدا بس کن...
زن عموم گفت همش تقصیر توست گفت من چرا ؟ گفت تو نمیای خونه مادرت آنقدر دوستت داره میخواد طلاق بگیره پیش تو بمونه گفت باشه مادر جان میام خونه تو دیگه خودت رو ناراحت نکن.... رفتیم تو ماشین مادرم میخندید از خوشحالی...
رسیدیم خونه ولی برادرم تو حیاط گفت مادر من میرم خونه عموم گفت باشه عزیزم منم میام اونجا ؛ همه رفتیم انگار دوست نداشت بیاد خونه خودمون شادی از خوشحالی نمیدونست داره چیکار میکنه خیلی ذوق کرده بود ، برادرم به عموم گفت بیا کارت دارم دنبالش رفتم گفت شیون برو بیرون با عموم یه کاری دارم...
ولی خودم رو به یه چیزی مشغول کردم به عموم گفت میخوام یه کاری برام انجام بدی گفت تو بگو هر چی باشه چشم؛ گفت عمو میخوام شناسنامه بگیرم و با هام بیای محضر شاهد باشی... گفت برای چه کاری شهادت بدم؟ گفت میخوام پدرم تو محضر سند بزنه که از ارث محرومم و منم راضی هستم... گفت نمیشه این چه کاریه؟
گفت باید برام انجام بدی؛ رفتم به مادرم گفتم که احسان چی به عموم گفته مادرم اومد گریه کرد مادرم به عموم گفت حرفش رو دلم سنگینی میکنه نمیخوام هیچ چیزی رو ازش بگیرم...
گفت اگر قبول نکنید بخدا میرم دیگه هیچ وقت منو نمیبینید زن عموم مادرم رو راضی کرد که احسان از ارث چیزی نگیره... برای نهار مادرم مثل پروانه دور برادرم میچرخید گفت مادر جان خودت رو اذیت نکن چیزی نمیخوام روزه هستم... وقت نماز ظهر گفت میرم مسجد مادرم گفت نمیزارم جایی بری
باید همین جا نمازت رو بخونی... همه عموهام بودن رفت وضو گرفت اومد ایستاد برای نماز عموم گفت بلند شید برای نماز... همه پشت سرش ایستادن به خودم گفتم خدایا اون شب با اون وضع بیرونش کردن حالا پشت سرش دارن
نماز میخونن....
سه روز خونه عموم بودیم هر سه روز روزه بود میگفت کفارهی قسمی است که خوردم... بعد از سه روز اومدیم خونه هر روز یک عموم میاومد برای معذرت خواهی ولی باهمشون خوش و بش میکرد میگفت حلالتون کردم چیزی نیست...
🤔بهش گفتم داداش جان چرا اولش آنقدر تند بودی و حالا داری حلالشون میکنی...؟ گفت اگر بخوای یه خونه درست کنی باید براش خاک برداری کنی و پایه هاش رو خوب و محکم درست کنی وگرنه میریزه روسرت من خواستم تا دیگه هیچ وقت بهم گیر ندن....
مادرم نمیگذاشت از خونه بره بیرون گفت مادر جان چند روزه تو خونه هستم آخه امانت مردم دستمه باید بفروشم پول رو بهشون بدم گفت نمیزارم کار کنی؛ باید تو خونه بمونی میری دیگه بر نمیگردی......
⬅️ ادامه دارد...
@Yamahdi85adrekni
#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_چهل_و_سوم
باید تو خونه بمونی میری دیگه بر نمیگردی... گفت مادر جان آخه کجا برم بزار برم بیرون بر میگردم من دیگه درس نمیخونم میخوام تو بازار کار کنم رو پای خودم بایستم از لطف خدا با چند تاجر آشنا شدم بهم جنس میدن....
اون روز نگذاشت بره بیرون ولی هنوز با پدرم نخندیده بود... پدرم نگران بود همش بهش نگاه میکرد شب که برگشت مادرم رفت استقبالش پدرم گفت احسان چطوره خوبه؟ برادرم اومد تو راهرو گفت ببینم پیرمرد باز چشم منو دور دیدی با مادرم گرم گرفتی؟؟
رفت بغلش کرد باهش شوخی کرد پدرم از خوشحالی داشت گریه میکرد برادرم کاری کرد که پدرم روش افتاد گفت پشت منو به زمین میزنی پیرمرد؟
حالا بهت نشون میدم مادرم شروع کرد به قلقلک دادنشون مثل سابق خدا رو شکر باز خنده آمده بود تو خونمون....
☺️آنقدر خندیده بودن که افتادن رو پشت پدرم بوسیدش گفت ببخش برادرم نزاشت حرفش رو تموم کنه گفت استغفرالله این چه حرفیه بابا یه چیزی بوده تمام شده رفت... باهاش شوخی کرد گفت داری با این حرفا از زیر کشتی در میری پیرمرد؟؟
دیگه نبینم با مادر من خلوت کنی مادرم از خوشحالی فقط میگفت خدایا شکرت و گریه میکرد؛
یه روز گفت دوست داری باهام تا یه جایی بریم گفتم کجا ؟ گفت دوست داری یا نه؟ گفتم آره باتو دوست دارم هر جا برم...
باهم رفتیم بیرون رفت یه کم خرما و آب گرفت سوار تاکسی شدیم گفت میریم قبرستان ترسیدم گفتم خدایا چرا قبرستان وقتی رسیدیم......
اول قبرستان از تاکسی پیاده شدیم رفتیم میان قبرها سلام کرد یه چیزای گفت... گفتم داداش چرا اومدیم اینجا...؟
گفت آمدیم خونمون مگه دوست نداری؟ گفتم خونهی چی؟ گفت اینجا خونه همه ماست؛ هیچ میدونی این مدت که از خونه بیرونم کرده بودن بیشتر شبها یا تو ساختمانهایی نیمه کار میخوابیدم یا شبا یه نایلون پیدا میکردم میاومدم تو اینجا تو یکی از این قبر میخوابیدم؟
😰گفتم داداش نمیترسیدی؟ گفت فدات بشم الهی از چی؟ گفتم از هر چی اینجا ترس داره.. گفت بیشتر از داخل شهر میترسم تا اینجا... گفتم چطور؟
😔گفت از این باید ترسید که دختران و زنان با بیحجابی میان بیرون ، از این باید ترسید که جونای در محضر خدا مشروب میخورن ، از اینای باید ترسید که پسره برای دختر، خودش رو مجنون میکنه
آخر هر عشق و عاشقی دختر با چشمان گریان به بدبختیش فکر میکنه ، و پسره جلو رفیقاش سینه میاره جلو میگه با فلان دختر زنا کردم و از خودش تعریف میکنه....
از اینا باید ترسید از اینا.....
گفت به نظر من بیشتر مردم که از قبرستان میترسن ترسشون از اینکه باید بمیرن ولی چیزی برای قیامت ندارن...
رفت بالای یه قبر خالی ایستاد گفت بیا اینجا بشین ؛ کنارش نشستم گفت شیون اگر تو خونه فرش و یخچال و وسایل خونه نداشته باشیم چیکار میکنی؟
گفتم خوب اگه پول داشته باشم میرم میخرم...
گفت این قبر رو چند میخری؟ گفتم چرا بخرم به چه دردم میخوره گفت یعنی حاضر نیستی یه 1000 تومن براش پول بدی؟ گفتم نه گفت ولی یه روز باید بیای اینجا بخوابی....
حالا وسایل میخوای تو این قبرت؟ گفتم به چه دردم میخوره وسایل اینجا؟ گفت پس چرا برای خونه خودمون میخری که موقتی هم است گفتم خوب لازمه زندگی...
گفت اینجا هم به وسایل احتیاج داری ولی وسایل این خونت فرق میکنه اینجا بایدعمل صالح داشته باشی تو دنیا ظلم نکرده باشه،مهربان بوده باشی.. به جای فرش یخچال و وسایل خونه بایدبه اینا اینجا رو آباد کنی...
گفت چیزی داری که اینجا رو آباد کنی؟؟؟...
⬅️ ادامه دارد...
@Yamahdi85adrekni