eitaa logo
لبیڪ یا مهدی(عج)
584 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
37 فایل
ای خوشاروزی‌که مامعشوق رامهمان کنیم.. 😍 دیده از روی نگارینش، نگارستان کنیم.. 🌸🕊 کپی¿ هرپست سه صلوات براظهوروسلامتی آقا✓
مشاهده در ایتا
دانلود
رفاقت خوبه ختم به خیر شه.. یه خیری مثل
|•تو خلوتام به دل میگم غصھ نخور یـِ روزۍ قسمتم میشھ💔:^^ |•نوبتـے هم باشـھ ، آخرش یـِ روزۍ نوبتم میشھ... |•مادرِ سادات، فاطمھ، مهربونھ... صاحبِ دعوتم میشـھ✨ آخرش یـِ روز حاجتمو من از آقام میگیرم~ مثلِ تمومِ براے میمیرم🍃 💚 ✌️🏻
لبیڪ یا مهدی(عج)
_ڪلیپ‌باز‌شؤد:)!♥️ _ࢪیپ‌مطالعہ‌شؤد:)⇩
در عالم رازے است↓ ڪه‍ جز به بهاے ~ فاش نمیشود...♥️ •| •| درخدمتیم:)🦋⇩ [اِلـی‌طࢪیـقِ‌] بہ‌سوے‌راھ شُہــداء برآے سربازے امام ‌زمآݩ✌️🏻 [ @ela_tarigh_shohada]
📚 1⃣ 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 📖البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه ...در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم:⇲⇲ 💢پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💢با اصرار و التماس و دعا و نماز به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 💢اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند. به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💢یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم ... در همان حال و هوای 17 سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! ... با ما همراه باشید 👇 @Yamahdi85adrekni 📚 2⃣ 💢حتما حتما داستان رو بخونید و از دست ندید. واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست. 💢البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💢نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. 💢ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 💢می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 💢 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 💢روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. 💢 سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 💢از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. راننده پیاده شد و می لرزید‌. با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 💢به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! .... با ما همراه باشید 👇 @Yamahdi85adrekni 📚 3⃣ 💢یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است! فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 💢اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است. 💢سالها گذشت. باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. 💢حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و کجا. آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده. در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد. 💢حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت. تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار
روزۍ شَهید میشۍ که تو گُلْزار شُهَــدا بیشټـر از شَـهر رِفیقْ داشته باشۍ...:) ؛شَهیـدت‌مۍڪُنه
. 📌خوابش را دید و گفت : چگونه توفیق پیدا کردی؟! -گفت از آنچه دلم میخواست ، ...🥀 •
رفیق دوست داری شهید بشی؟! 😊 پس در زندگیت شهید باش 🍃🍃 @Yamahdi85adrekni
مـا‌عـــــاشق‌مبارزه‌با‌ . . . صهیونسیتها‌هستیم✌️🏾💣🔥 @Yamahdi85adrekni
[حال‌خوش‌من،حال‌شهیدی‌‌است‌که‌تنها یک‌ثانیه‌تا‌مرگ‌زَمان‌داشته‌باشد !!'] @Yamahdi85adrekni
دَࢪگیࢪ‌ دِفٰا؏ مُقَدسیم‌دَࢪ‌ جِبهہ‌ نَفس!!:)))
📩 🍂خوابش را دیدم، گفتم: 🥀چگونه توفیق پیدا کردی؟! 💢گفت: از آنچه می‌خواست، ! 🥀 ‍‎‌‌‎ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
برای شهید شدن گاهی ... یک خلوت سحر هم کافی است .... 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 دل که شهید شود، درنهایت انسان شهید میشود....
یعنی زندگی کن اما فقط برای اگر شهادت میخواهید زندگی کنید فقط برای خدا..... :)😍 ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیا‌بماند‌برای‌عا‌قل‌ها ما‌مجنونیم‌و‌دلمان‌هوای‌پر‌کشیدن‌دارد -- @Yamahdi85adrekni
🌷 شهید همت: 🌿 در قاموس اسلام، کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم و جور و شرک و الحاد زده و خواهد زد. و تاریخ این را ثابت کرده است. 🌿 @Yamahdi85adrekni
🌷 شهید همت: 🌿 جهل حاکم بر یک جامعه، انسان‌ها را به تباهی میکشد. حکومت‌های طاغوت مکمل های این جهل‌اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و است..