eitaa logo
یاران موعود
167 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
27 فایل
{بسم رب مهدی } برای لف دادن =طلب حلالیت :) حرفی، سخنی👇🏻 ‌: https://harfeto.timefriend.net/16754260959719 کپی با ذکر صلوات برا سلامتی و تعجیل در فرج آقا
مشاهده در ایتا
دانلود
یاران موعود
••📚🔗 [ #داستان_توبه ] #قسمت_سیزدهم نگاهش سخت شده بود نگاهش پر از غصه شده بود نگاهش نگران شده بود
••📚🔗 [ ] صدای اذان صبح ک اومد سید اشکاشو پاک کرد زد رو شونم و گفت تهش با خودت داداشم حواست به دل مولا نبود حواستو جمع کن به دل مولا💔 رفتم سراغ گوشی ۱۰۰ تا پیام داده بود 📲 تلخ خندی زدم ...من، سید و داشتم و بیدار شده بودم از خواب غفلت ولی اون.... شروع کردموبه تایپ کردن خیلی مطمئن بودم نسبت به تصمیمم میدونستم بهترین تصمیم همینه! و عاقلانه ترینش🌡 یه پیام بلند بالا نوشتم ⌨ "سلام خانم ... بلد نیستم مقدمه چینی کنم و اصلا مقدمه چینی برای یه همچین بحثی مناسب هم نیست ما یه رابطه بسیار غلطی رو شروع کردیم و تا جاهای خیلی اشتباهیَم جلو رفتیم هردو فراموش کردیم که خدا میبینه و قبح این گناه سنگین واسمون ریخت خدا هردوی ما رو ببخشه‌‌‌‌....من و شما اصلا بهم نمیخوریم و رابطه اشتباهی هم که داشتیم بر مبنای احساسات زود گذر و گناه بود هرچه قدر زودتر جلوی ضرر رو بگیریم سود هست...خداروشکر میکنم که به واسطه یکی از بنده های خیلی خوب خدا چشمام باز شد و مجددا تونستم خودم رو از این غرقاب بکشم بیرون... هیچ پسری ارزش نداره که شما زیبایی هاتون رو براش به اشتراک بگذارین مگر اینکه محرمتون باشه... موفق باشید. یاعلی." و با یه نفس عمیق سند کردم و بعد خودش و شماره اش و از دفتر تلفن گوشیم و تمام اپ هام بلک کردم 🕹 و با حس خوبی که گرفته بودم قامت به نماز بستم بعد از نماز کلی گریه کردم ...دعای عهد خوندم و از امام زمان علیه السلام کلی عذرخواهی کردم خیلی پشیمون بودم ...🥺 نفهمیدم کی خوابم برد... ... ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @YaraneMooud_313 ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
یاران موعود
﴿تقدیر﴾ آقا حیدر:کی پدرت فوت کرد؟ -حدودا یک سال پیش. +خدابیامرزه امیرحسین جان،باید هر چه زود تر
﴿تقدیر﴾ داخل ساختمون شدیم،یه مرد کوتاه قدی بود که بهش میخورد حتی از من هم کم سن و سال تر باشه،البته ظاهرش اصلا اینو نمیگفت،فقط از لحاظ قدی کوتاه بود. آقا حیدر: سلام مبین جان. مبین: سلام حاج حیدر،باز کارت گیر کرد اومدی به ما سر بزنی. +آره دیگه،چه کنیم گره باز کنما تویی دیگه -گره باز کن که حضرت رقیه هستش،ما وسیله ایم،نیز ما با امام زمان و...در ارتباطیم،برا همین خیلی راحت گره باز میکنیم. +دیگه چندش نشو - خخ،چشم حاج حیدر. +مبین جان،داستان از این قراره که ما تو عملیاتی که حسین(همکار آقا حیدر تو حفاظت اطلاعات)برات توضیح داد،شما باید نقش برادر کوچیکه آقا امیر حسین رو بازی کنی. _شما آقا امیرحسینی؟اقا حیدر خیلی ازت تعریف میکرد. _________________ اقا حیدر معلوم نیست چقدر پیاز داغ اون ماجرا رو زیاد کرده،الان اینا تو ذهنشون چه اسطوره ای از من ساختن. امیرحسین: سلامت باشید،نمیدونم آقا حیدر در مورد من چی بهت گفته،ولی مطمئنم باشید خیلی بزرگ کرده ماجرا رو،من انقدرم تعریفی نیستم. آقا حیدر و آقا مبین خندیدن و قرار شد تو پارکینگ با بقیه بچه ها یه دیدار آشنایی بذاره تا من باهاشون آشنا بشم. __________________ آقا حیدر: امیرحسین،تو دیگه الان عضو گروه آقا حیدر هستی. از این به بعد تو رو به اسم بچه‌های حاج حیدر میشناسن. ما باید با بچه های گروه مصباح همکاری کنیم. ________________ احساس میکردم الان یه آدم خاص شدم. دوست داشتم هر چی زود تر،به بقیه نشون بدم هوش بالایی دارم. ولی داشتم خودمو گول میزدم،خیلی بلند پرواز بودم،من کار خاصی اصلا انجام ندادم،چه هوشی‌؟ مگه من اصلا چی کار کردم. چرا به خودم همچین تلقینی میکنم،من فقط با اون داستان سنگ و کیسه تونستم بیام اینجا،یه چیز کاملا اتفاقی. راستی،اقا مبین چطوری میخواد نقش برادر کوچیکه منو بازی کنه؟ اون فقط قدش کوتاهه،ولی ظاهرش مشخصه اون جای داداش بزرگه منه؟ @YaraneMooud_313
⭕️ نقش است بر این چفیه که ما صاحب قدسیم هرگز نشنیدم ز جمله ی کذبی 🚩قَلَمدار 👤 🚩 قَلَمدار @YaraneMooud_313
‏دو تصویر متفاوت دو تاریخ متفاوت دو نگاه متفاوت به زندگی دو فرهنگ متفاوت آیا میتوان با هم مقایسه کرد؟ ‎ 👤 یادداشتهای مادرانه @YaraneMooud_313
⭕️ رفقا، اگر زحمتی نیست ایستادن با پرچم رو به اینا هم یاد بدین 👤 جناب آقای استیون @YaraneMooud_313
3.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 پاسخ جالب پیامبر(ص) به کسی که از ایشان پرسید: مردم را به چه چیزی دعوت میکنی؟ نماینده چه کسی هستی؟ @YaraneMooud_313
دوستان فعالیت کانال بیشتر بشه،یا همین روند خوبه؟ لطفاً نظر بدید،هدف رضایت شماست لینک ناشناسمون https://harfeto.timefriend.net/16354414106429
بعضی از دوستان گلایه میکنن که چرا پارت رمان جدید کم میذاریم. دوستان عزیز،خود بنده دارم رمان رو مینویسیم،یعنی هر روز که رمان رو ارسال میکنم،همون لحظه داره به ذهنم میرسه،یعنی الان معلوم نیست ادامه رمان چی بشه،تا اینکه به ذهنم برسه😅 همین الان هم که دارم روزی دو پارت میفرستم،دارم کلی فسفر میسوزونم😅 اگه بخوام پارت های بیشتر بفرستم،مجبورم الکی تند تند یه چیز بنویسم بفرستم،و دیگه ممکنه رمان جذاب نشه. شرمنده🙏🏻 کلیت داستان،تو ذهنم هست،فقط اینکه دیالوگ ها چطور باشه و چطوری داستان رو پیش ببرم،روند پارت گذاری رو‌ کند می‌کنه. میخواستم یه روز درمیان پارت بذار،اما بخاطر درخواست شما،همین روند(روزی دو پارت)رو ادامه میدیم🙏🏻 امید وارم خوشتون بیاد
سه نفر دیگه ممنون میشم 😊 اونوقت میزارم براتون
دوست گل شما هم فکر کنم مثل من می خواهید مهندس بشوید 😂 البته مهندسی من فرق داره از بس سرتون تو کتابه نوشتید کنابتونم 😍😂 مرسی بزرگوار کانال ما بهترینه چون شما را داریم 😊 پارت رمان هم چشم گذاشته میشه انشاالله ✅
ممنون 😊 ۵ پارت زیادی نیست اونوقت علاوه بر زیاد فکر کردن ادمین که به خودشون به خاطر شما فشار میارن همم خودتون چشاتون درد نمیگیره ۵ پارت را بخونید 😁 ممنون از نظر خوشگلتون 😘