#استوری
•مانوڪرواربابتویی مهدی جان..
•نوڪررخاربابنبیندسخٺاسٺ:)🥀
@YaraneMooud_313
#منتظرانه
#دلتنگی
"خجاݪٺ مےڪشم آقا
بگویم یارتاݩ هستم"😔
"ڪہ مےدانے و مےدانم
فقط سربارتاݩ هستم"😔
"وبا ایݩ بےوفایـےها
وایݩ توبہ شڪستݩ ها"😞
"حلاݪم ڪݩ ڪہ عمرے
موجب آزارتاݩ هستم"😔
#اللهمعجݪالولیڪاݪفرج
🌺تعجیل درفرج وسلامتی
آقاامام زمان عج صلوات 🌺
@YaraneMooud_313
شلوار یخ زده و پاهاے خونی
◽️آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شڪم مجروح شد، اما ڪمتر ڪسے میدانست ڪه او مجروح شده است.
◽️اگر ڪسے در باره حضورش در جبهه سوال میڪرد، طفره میرفت و چیزے نمیگفت. یڪدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه ڪرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است ڪه همه مریض شوند."
◽️یڪے یڪے بچهها را به دوش ڪشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر ڪار متوجه شلوار او شدیم ڪه یخ زده بود و پاهایش خونے شده بود
🌷#شهید_سیداحمد_پلارڪ🌷
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
@YaraneMooud_313
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
Haj mehdi Mirdamad4_435750524105523510.mp3
زمان:
حجم:
5.16M
دعا توسل با نوای🎤حاج مهدی میرداماد
#دلتنگی
#سه_شنبه_مهدوی
#جمکران
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
@YaraneMooud_313
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
هدایت شده از کــولــه مهـــدیــار
⁉️ #چی_بگم؟ ⁉️
#انرژی_مثبت
🔆قراره از این به بعد تمرین کنیم با همدیگه تا از جملات منفی کمتر استفاده کنیم
🦋وجملات مثبت رو #تمرین و #جایگزین کنیم توی گفته ها و رفتار هامون☺️😉
❌سعی کنیم به جای گفتن:
«ببخشید مزاحمتون شدم😶»
پایان یا شروع هر مکالمه
✅بگیم:
«ممنون که وقتتون رو در اختیار من گذاشتید🥰»
🔻
@mahdyar_59
🔺
#نکات_مهدوی ☘
#مهدیار_باشیم
پرسید:🌱
اگرالان #آقاامامزمان راملاقات کنی،چهمیکنی؟!
گفتم:بهدستوپایشمیافتم،
چونپروانهبهدورشمیگردمو....|🦋
گفتاگرپرسید:درراهِماچهکردیچه؟
چهبارهاییبرداشتی؟
باشیعیانودوستانِگرفتارِماچهکردی؟
چهجوابیداری؟!🤷🏻
بهچشمانمنگاهیسرشارازمحبتنمودوادامهداد: خودتباریبردوشِ #مولا نباشی؟!🥲
اینراگفتورفت؛
بهدنبالشدویدم؛ پسچهکنیم؟
فرمود: مالکاشتربهدنبال #علی نبودند
کهفقطرویشراببینند؛🌸
بلکهعهدهدارِ اُموریمیشدندکهرضایت
#علی(ع)درآنبود،ولوفرسنگهاازاو دور بودند
و زبیرها درکنارِعلی(ع)بودند
ولیطاقتِامرِاورانداشتند
ودرمقابلِاولشگر کشیکردند!
#ولاییبودن،فقط اشکو آهو...نیست!
بلکهکسبنمودنِرضایتِ #ولی شرط است،
و راهیافتنبهصراطوازسَیبلهاگذشتن
و بهصراطرسیدن....
گفتم: عاجزم!!💔
گفت: اگرسالکیوبهعجز و اضطراررسیدی ،
بهاعتصامواستعانتاز #ولی
بهصراطمیرسیونجاتمییابی..
مواظبباشدرسَیبلهانمانی..!
[خاطرهایازاستادعلیصفائی♥️]
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
@YaraneMooud_313
━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━
یاران موعود
﴿تقدیر﴾ داخل ساختمون شدیم،یه مرد کوتاه قدی بود که بهش میخورد حتی از من هم کم سن و سال تر باشه،الب
﴿تقدیر﴾
فردای اون روز رفتیم تو یه پارکینگ عمومی بزرگ.
آقا حیدر اومده بود دنبالم.
وقتی رسیدیم،دیدم چهار پنج نفر اونجا منتظر ما بودن.
بعد سلام و علیک،یکی یکی بچه ها خودشون رو معرفی کردن:
علی،حسام،مبین،محمدطاها،سهیل.
آقا مبین:بچه ها،این همون اعجوبه ای هستش که حاج حیدر ازش حرف میزد.
امیرحسین:ای بابا،چرا انقدر جو میدید،مگه آقا حیدر چی گفته بهتون.
حسام که همسن من بنظر میرسید گفت: آقا حیدر گفته شما خیلی زرنگی
اولین کسی هستی که با یه طرفند جالب حقه های آقا حیدر رو زیر سوال بردی.
امیرحسین:اون طرفندی که انجام دادم رو تو یه داستان یاد گرفته بودم،از خودم نبود که.
آقا حیدر:همینکه به ذهنت اون لحظه رسید خوب بود.
امیرحسین:معلومه نیرو کم دارید،فقط میخواید به زور هم که شده،به هر بهانه ای نیرو بیارید.اینکه به ذهنم رسید چی بگم،دلیل شد برا اینکه با شما همکاری کنم؟
همه خندیدن
____________
کم کم داشتم شاخ در میاوردم،
چرا اینجوری رفتار میکردن.
چرا منو برا عملیات انتخاب کردن؟
شاید به یه کسی نیاز داشتم که قیافش مثل من بیریخت بود،روش نشده بگه،الکی میگه بخاطر اون کار بدرد عملیات میخوری.
آره،احتمالا بخاطر همینه.
#پارتهشتم
#کپیممنوع
@YaraneMooud_313