6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه رحمی مادرت کنه
منم بیام حرم 🙏🏻😔
دلم گرفته و می خواهم بیام کربلا 😭🙏🏻
کانال_آخرالزمان
@YaraneMooud_313
#تلنگر
گفتم:
اگر در ڪربلا بودم
تا پای جان برای حسین <؏>
تلاش میکردم ـ ـ ـ ـ🍁]
گفت:
یڪ حسین زنده داریم
نامش مهدی <عج> است
تا حالا برای او چه کرده ای؟
سڪوت ڪردم ـ ـ ـ🍂]
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زمانه لیاقت ندارد، تو چرا باید محروم باشی؟!
#استاد_پناهیان
#کلیپ
╭┅═══════┅╮
@YaraneMooud_313
╰┅────═══┅╯
یاران موعود
﴿تقدیر﴾ امیرحسین: آره،بنویسید. آقا حیدر: واقعا الان بنویسم؟ +آره بنویسید -دودقیقه پیش که میگفتی
﴿تقدیر﴾
تو همین فکرها بودم که دیدم چند تا گروه دیگه هم رسیدن.
گروه مصباح و مرصاد.
اونا گروه تکاوران بودن.
روز اول عملیات شروع شد.
اولین پایگاه سوریه که باید آزاد میشد رو باید رصد میکردیم.
من و آقا حیدر لباس هامون رو تنمون کردیم.
رفتیم به سمت پایگاه.
با دوربین آقا حیدر داشتم به داعشی ها نگاه میکردم.
شاید حدود چهل پنجاه نفر اونجا بودن.
چند تا ماشین نظامی هم بود.اقا حیدر گفت:
خب آقا امیرحسین پاشو.
این بمب ساعتی رو بگیر،اینم لباس داعشی ها.
تنت کن و برو بچسبون به چند تا از ماشین هاشون.
من همینجوری مات و مبهوت نگاه میکردم.
مگه میشد انقدر راحت برم بمب بچسبونم برگردم.
چی دارن میگن؟!
گفت من به دو تا از دیده بانی هاشون شلیک میکنم.
تا اونا به خودشون بیان،تو برو داخل منطقه حصار کشیده (پایگاه اونجا قرار داشت)
گفتم آقا حیدر،مگه میشه انقدر راحت رفت داخل.
گفت نگاهشون کن،اونا خیلی هاشون جوان و زن هستن.
به قدر کافی آموزش ندیدن.
البته آموزش دیده حرفه ای هم دارن.
وقتی شلیک کردم،تا جو متشنج شد،
سریع داد و بیداد کن و به عربی بگو دارن میان،دارن میان.
گفتم من که عربی بلد نیستم.
گفت انگلیسی که بلدی،گفتم چه ربطی داره.
گفت بعضی هاشون اروپایی هستن،همین که چند نفرشون بترسن،رو بقیه هم تاثیر داره.
من چند تا بمب ساعتی به تو میدم،چند تا هم بمب این دور و بر کار میذارم.
اول تو سریع میدوی پیش پایگاه،بعد بهت میگن وایسا.
تو به انگلیسی میگی دارن میان،و من سریع بمب هارو فعال میکنم و با شنیدن صدای انفجار،حواسشون پرت میشه و میری داخل.
از اونجایی که لباس داعشی تنت هست،کسی چیزی متوجه نمیشه.
بعد تو اون شلوغی و دویدن های نیروهای اون ها،تو سریع این بمب های ساعتی رو به هر چند تا نفربر و ماشین میتونی، وصل کن.
خودت هم سریع بیا بیرون.
بعد با هم میریم.
با استرس زیادی که اصلا نمیشه بیان کرد،رفتم سمت پایگاه.
آقا حیدر هم با تفنگ دیده بان های اونا رو نشونه گرفته بود تا با انفجار بمب های اطراف ما،چند تا از دیده بان های اونا رو هم بزنه تا من راحت تر وارد و خارج بشم و اونا نا هماهنگ تر بشن.
با دویدن رفتم سمت پایگاه،دیده بان شروع به فریاد زد،
یه کلمه عربی گفت که اصلا نمیدونستم معنیش چی بود،با ترس به انگلیسی گفتم که :دارن میان،دارن میان.محاصره شدیم.
بعد صدای انفجار اومد و آقا حیدر یکی از دیده بان هاشون رو زد.
با صدای شلیک و کشته شدن یکی از دیده بان ها،بقیه هم حواسسون به اون دیده بان رفته بود.
همون طور که همه درحال جاگیری برا مبارزه بودن،من به چهار تا از نفر بر ها و ماشین هاشون،بمب وصل کردم.
بمب حالت آهنربایی داشت و به بدنه ماشین ها میچسبید.
آقا حیدر سه تا دیگه از دیه بان هاشون رو زد.
ایشون واقعا تو تک تیر اندازی حرفه ای بود.
من بلا فاصله بعد از وصل کردن بمب ها،از پایگاه خارج شدم.
اصلا نمیدونستم دارم به کدوم سمت میدوم.
انقدر دویدم که خسته شدم و رو زمین افتادم.
از حال رفته بودم.اصلا نمیدونستم کجاست.
فکر کنید مثلاً آقا حیدر جلوی پایگاه بود و مخفی شده بود.
و من وقتی از پایگاه خارج شدم به یه سمت دیگه میدویدم.
وقتی به هوش اومده بودم،بنظر غروب بود.
گم شده بودم.هوا داشت تاریک میشد.
نمیدونستم چی کار کنم.
#پارتبیستیکم
#کپیممنوع
@YaraneMooud_313
دوستم چند ساله که گوشی گرفته و همش یا داره بازی میکنه با گوشیش،یا تو فضای مجازی الکی میچرخه.
بهش گفتم این چند سال اگه بجای اینکه هر روز چند ساعت با گوشی بازی کنی یا تو فضای مجازی بچرخی،
وقتت رو برای حفظ قرآن یا یه کار مفید دیگه گذاشته بودی الان چه پیشرفت ها که نمیکردی.
گفت راست میگی.
عمرم رو هدر دادم.
اما تو که این حرف رو میزنی چقدر بهش عمل کردی؟
دیدم راست میگه.
اومدم عیب رفیقم رو بگم بهش تا اصلاحش کنه،دیدم خودم هم تو وقت تلف کردن،دست کمی از رفیقم ندارم.
کاش قبل از گفتن ایراد کسی،ببینیم اون عیب تو خودمون هست یا نه.
اگه هست اصلاحش کنیم،و بعد بخوایم اون عیب رو از بقیه دفع کنیم.
تا خودمون تغییر نکنیم،رو بقیه هم نمیتونیم تاثیر بذاریم.
@YaraneMooud_313