eitaa logo
یاران موعود
167 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
27 فایل
{بسم رب مهدی } برای لف دادن =طلب حلالیت :) حرفی، سخنی👇🏻 ‌: https://harfeto.timefriend.net/16754260959719 کپی با ذکر صلوات برا سلامتی و تعجیل در فرج آقا
مشاهده در ایتا
دانلود
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر روزگار بی حبیب😔 جانا تویی تنها طبیب❣ زمانی
3.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم میخواست در شب جمعه با امام زمان کربلا بودم😔❣ زمانی
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام ای قرار دل بی قرار ❣ سلام ای طلوع شب انتظار❣ زمانی
3.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل پر زخم زمین گفته کسی میاید🌸 زده فریاد که فریاد رسی میاید زمانی
⭕️ بیشتر از فقر و فاصله طبقاتی در غرب، میشه تنهایی رو در این تصویر حس کرد 👤 جناب آقای استیون @YaraneMooud_313
• . بچھ‌ها ، ما در یك دوره‌؎ خاصۍ از تاریخ‌ هستیم . . هر کدومتون‌ برید دنبال‌ اینکھ بفهمید مأموریت‌ خاصِتون در دوران‌ِ قبل‌ از ظهور چیھ ؟! شما الان‌ وسط‌ معرکھ‌اید . . وسط‌ میدون‌ مین‌ هستید ! بچھ‌ها ، از همین‌ نوجوانۍ خودتونُ برا؎ حضرت‌ مهد؎ﷻ آماده کنید💛(: . @YaraneMooud_313
• . زندگۍ کردن با حسادت خیلی سختھ ! مثل‌ این‌ مۍمونھ کھ جهنم کوچیکت‌ رو هۍ با خودت این‌ طرف اون طرف ببر؎ . .🚶🏿‍♂ . @YaraneMooud_313
نماز هاتون سرد نشه😉 بشتابید به سوی نماز
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امید غریبان تنها کجایی؟ 😔 چراغ سر قبر زهرا کجایی؟ 😔 زمانی دانلود
علائم آخر الزمان https://eitaa.com/YaraneMooud_313/1697 داستان سربازان مست آمریکایی و قانون کاپیتولاسیون https://eitaa.com/YaraneMooud_313/1346 پرش به قسمت اول رمان تقدیر https://eitaa.com/YaraneMooud_313/1081 پرش به قسمت اول داستان توبه https://eitaa.com/YaraneMooud_313/678 داستان بانوی محجبه و صندوقدار https://eitaa.com/YaraneMooud_313/619 سه نوشته زیبا https://eitaa.com/YaraneMooud_313/1024 داستان مرد خسیس و قصاب https://eitaa.com/YaraneMooud_313/1030
یاران موعود
••📚🔗 [ #داستان_توبه] #قسمت_دوم 🍂 خلاصه که وقت خالیم رو اکثرا با این بازی پر میکردم 📲 در کنارش کا
••📚🔗 [ ] از اون روز دیگه کارم شروع شده بود اوایل دو روز یا سه روز یه بار باهم چت میکردیم📱 صحبت میکردیم نظر میدادیم بحث میکردیم از علایقمون میگفتیم از عقایدمون و از هردری سخنی بود... کم کم تایم صحبت هامون زیاد و زیاد تر شد ⏰ از دو سه روز یه بار شد روزی یه بار از روزی یه بار شد هر شب و صبح و کم کم کل روز باهم در ارتباط بودیم ... 🤕 منی که نفس نفس زدنم توی هیئت میگذشت منی که گوش به فرمان حرفای مادرم بودم منی که دست بوس و عصای دست پدرم بود منِ سیدِ مومنِ نماز خونِ مسجد برو منِ شاگرد اولِ دانشگاه پسر گل گلاب خاندان حالا کاملا متفاوت شده بودم... 🤦🏻‍♂ وقتی صدای اذان میومد دیگه رها نمیکردم کارامو نمازم شده بود آخر آخر وقت نزدیک قضا شدن وقتی مادرم ازم کمک میخواستن با دل و جون نمی رفتم سمتشون... کلیم غر میزدم و کار میکردم مسجد که دیگه اصلا پام رو هم نمیذاشتم همه فهمیده بودن یه چیزی شده یه اتفاقاتی افتاده فقط خودم بودم ک انکار میکردم 🙄 قبول نمیکردم و محکم میگفتم اشتباه میکنید منی که تو صورت نامحرم نگاه نمیکردم حالا شبانه روز با اون دختر خانم چت میکردم 🥺 شماره اش و گرفته بودم و توی واتساپ باهم صحبت میکردیم اسمش "هستی" بود اوایل روم نمیشد صداش بزنم ولی کم کم نه تنها صدا میزدم اسمشو که حتی کلیم ایموجی های قلب و این چیزا واسش میفرستادم 😍❤️🤩 میفهمیدم که مذهبیه ولی اونم عین من انگاری گیر افتاده بود...😓 ... ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━ @YaraneMooud_313 ━━═━━⊰❀♢❀⊱━━═━