درحال و هوایش...
در سینه ام گل کرد شوقِ کربلایش
پر شد دوباره جانم ازحال وهوایش
در جان ما تنها نه در عالم، خداوند...
کرده ست برپا خیمه ی ماتم برایش
اویی که سیل دوست دارانش روانند
دنبالِ راهِ نهضت بی انتهایش
اویی که باز از حلقِ رگهای بریده
گل می کند فریاد سرخ ربنایش
دنیا سراسر مال دنیا دوست ها باد
کافیست ما را سُکرِ چای روضه هایش
آزادگانِ دهر سرتاسر اسیرش
وارستگان از خاک یکسر خاک پایش
هرگز نخواهد برد یک جو بهره از عشق
هرکس که در عالم نباشد مبتلایش
ای کاش یک جان نه هزاران جان مرا بود
تا می شدم با آن هزاران جان فدایش
#احمد_رفیعی_وردنجانی
هدایت شده از کافه شعر و ادب
صلی الله علیک یارسول الله
حدیث اشک
یک عالم از داغ پیمبر اشک می ریخت
هفت آسمان ازغم سراسراشک می ریخت
درواپسین ساعات دیدارش زمین داشت
از خاک خود می ریخت برسر اشک می ریخت
بی او بهشت از خاک گویی رخت می بست
از این جدایی داشت کوثر اشک می ریخت
از روضه ی تنهایی دنیا وزهرا(س)
چشم پدرمی خواند ودختراشک می ریخت
گلهای باغش داشت پرپر می شد ازغم
بادیدن گلهای پرپر اشک می ریخت
زیرفشار غصه گلزار محمد(ص)
مثل گلاب ناب قمصر اشک می ریخت
می دید در یک گوشه ی خانه حسینش
برزانوی ماتم زده سر اشک می ریخت
آه جگر هر دم کلام مجتبی بود
با دیدن اشک برادر اشک می ریخت
با اشکهای چشم زهرا وپیمبر
درگوشه ای آرام حیدر اشک می ریخت
بابا به زهرایش نظر می کرد وآرام
از ماجرای آتش ودر اشک می ریخت
می دید افتاده ست روی خاک کوچه
با چادری افتاده از سر اشک می ریخت
ام ابیها پاره ی جان پدر داشت
حالا به جای چشم مادر اشک می ریخت
خودکار دیگر از نوشتن ماند وقتی
برصفحه ی خود داشت دفتراشک می ریخت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🌴🕯🌴