آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین #فریدون_مشیری 🌴💙🌴

امام زمانم کِی خزانم میشود مولا بهار؟ کِی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سؤال از طعمِ بغض واَشک و آه کِی به پایان میرسد این انتظار 🌴💙🌴

هم حلقهٔ گیسویت سر رشتهٔ امیدم هم گوشهٔ ابرویت سرمایهٔ آرامم آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم #فروغی_بسطامی 🌴💙🌴

مژده یاران جشنِ میلادِ عزیزِجعفر است حضرت موسای کاظم ، یک علی دیگر است هفتمـین بـابِ فیـوضـات الــهی در جهان شمسِ تابانِ ششم از نسل شمس حیدر است #عباس_بهمنی 🌴💙🌴

✍ هوالکریم حاجتم را برده بودم صحن سقّای حسین شد اشاره جانب ِ باب الحوائج ، کاظمین #عباس_بهمنی 🌴💙🌴

#دو_خط_شعر غم عشقت بیابون پرورم كرد هوای بخت بی بال و پرم كرد به مو گفتی صبوری كن صبوری صبوری طرفه خاكی بر سرم كرد #باباطاهر 🌴💙🌴

تقدیم به شما خوبان همراه با بهترینها امروز و هر روزتون عالی 🌹🌹🌹‌

آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها دیده‌ام خواب تو را با دیده‌ی بیدار خویش صورتی دارم که پنهان در نقاب کهنه‌ای‌ست خیره در آیینه‌ام با حسرت دیدار خویش حسین دهلوی ‌

. می نشینم با خیالت چشم می دوزم به در در هوایت شب به شب از عمر من کم میشود

. 💠 صلی الله علیک یا موسی بن جعفر الکاظم باب‌الحوائجی تو و ماییم نوکرت جاروکشان صحن دل‌انگیز دخترت بیچارگان کوی رضای توییم ما بگشای در، فقیر نشستیم بر درت ✍️ #محمدتقی_عارفیان 🌴💙🌴

مادرم ریزه خور خوان رضا بود ولی وقت حاجت به شما روی توسل می کرد #م_کرمانی 💠 میلاد آقا امام موسی کاظم علیه السلام مبارک🌱🌼 🌴💙🌴

عشــق قهار است و من مقهور عـشق چون شڪر شیرین شدم از شور عشـق #مولانا 🌴💙🌴

نقاش که بر نقش تو پرگار افگند فرمود که تا سجده برندت یک چند چون نقش تمام گشت ای سرو بلند می‌خواند «وان یکاد» و می‌سوخت سپند #سنایی 🌴💙🌴

    خودم را بى تو دلخوش می‌ڪنم جانا بہ هر نوعى ڪَهى با اشڪ جانفرسا ڪَهى لبخند مصنوعى... #هوشنگ_ابتهاج 🌴💙🌴

آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین #فریدون_مشیری

✿بی محبت مگذران عمر عزیز خویش را در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش... ✿صائب_تبریزی🌴💙🌴

در هَر چه دیده‌ام تو پدیدار بوده‌ای ای کم نموده رُخ که چه بسیار بوده‌ای #اوحدی_مراغه‌ای 🌴💙🌴

چو مرغ شب خواندی و رفتی دلم را لرزاندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان را زخواندن وا ماندی و رفتی به باغ قصه به دشت خواب سایه ی ابری ست در دل مهتاب مثل روح آزرده ی مرداب دلم را لرزاندی و رفتی چو مرغ شب خواندی و رفتی تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی

مرا درد تو درمانی نماید

لیلی چون بریده شد ز مجنون می‌ریخت ز دیده در مکنون مجنون چو ندید روی لیلی از هر مژه‌ای گشاد سیلی می‌گشت به گرد کوی و بازار در دیده سرشک و در دل آزار

تو را من چشم در راهم - کوچه باغ شعر گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم. تو را من چشم در راهم.