بسم الله رحمان رحیم اللهی ب امید تو
آنک باشد با چنان شاهی حبیب
هر کجا افتد چرا باشد غریب
هر کس که دوست و یار چنین شاهی باشد، در هر کجا که فرود آید، چرا غریب باشد؟ یعنی هر که با شاه حقیقت دمساز باشد، در هیچ جمع و مکانی غریب و تنها نخواهد بود.
هر که باشد شاه دردش را دوا
گر چو نی نالد نباشد بی نوا
اگر شاه، درمانِ درد هر کسی باشد، اگر او مانند نی ناله سر دهد، بینوا نخواهد بود. نیکلسون گوید: یعنی عاشق حقیقی حق، هر چند در صورت ظاهر به هجران او مبتلا شود و رنج کشد در حقیقت گنج بی پایان عشق الهی به او عطا شده است.
مثنوی مولانا
این جفای خلق با تو در جهان
گر بدانی گنج زر آمد نهان
خلق را باتو چنین بدخو کنند
تا ترا ناچار رو آن سو کنند "
مثنوی مولانا دفترپنجم
کج رفتاری آدمیان با تو خود نعمتی
است تو را به گنج حقیقی میرساند
بدخلقی آنها مانع از امید واهی به
ایشان شده و به سوی حقیقت هستی خداوند
هدایتت می کند
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زفان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
ابوسعید ابوالخیر
کافه شعر و ادب
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان ترا شمار نتوانم کرد گر بر تن من زفان شود هر مویی یک شکر تو از هز
گل مولا:
تا روز بد خدا نگهدار شاد باشید
♥️بِـسْـمِالـلّٰـهِالـرَّحـمٰـنِالـرَّحـیـم♥️
اولشیهسلامبدیمبهآقامونصاحبالزمان💚"!
رو به قبله :
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
« خودم را دوست دارم؛
همه جا همراهم بوده و یک بار . . .
نگفت حاضر نیستم با تو بیایم.. آمد . . .
و هیچ نگفت، حرف نزد.. گفتم و او شنید،
رنجش دادم و تحمل کرد..! »
#علیرضا_روشن
🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جان_فدا
پشتدر؛یادلبغدادچهفرقیدارد!؟
هرکسیذوبعلیگشتتنشمیسوزد
#لاادری
#حاج_قاسم_سلیمانی
🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح من روی تو و شام سیاهم موی تو...
گردش ایّام من برخیز جانا صبح بخیر!
" #عاصی"
🌴🕯🌴
نردبان این جهان ما و منی ست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هر کس کـه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شکست
#مولانا
🌴🕯🌴
:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنیدداستان غم پنهانی من گوش کنیدقصه بی سر و سامانی من گوش کنی گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
یار اگر پرسید نشان منزل مارا بگو
عاشقان کی خانه دارند جز دل دیوانهای
مولوی
امشب مرا ز بودن خود شاد می کنی
ویرانه ای به نام دل آباد می کنی
از یاد برده ام همه را غیر نام تو
می رقصم آن زمان که مرا یاد می کنی
آزاد می شوم اگر از خویش بگذرم
امشب مرا ز قید خود آزاد می کنی
احمد پروین
هر سیه چشمی چو آهو کی کند ما را شکار
چشمِ لیلیدیدهی ما را غرور دیگرست
#صائب_تبریزی
در این شب، میان هاے و هوے تاریکے
دوست من
دلت را بہ همان خدایے بسپار کہ
یڪ کہکشان را معلق نگہ داشتہ تا
تو آرام بخوابے...
" شبتون رؤیایے "