eitaa logo
کافه شعر و ادب
757 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.2هزار ویدیو
3 فایل
خوش آمدید بزرگواران کپی آزاد اگه دوست داشتی یه صلوات هم بفرست خادم @Yasamanha لینک کانالتون @Yas8488
مشاهده در ایتا
دانلود
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی! ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها! فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خوانی‌ها... چشم تو لایحه روشن آغاز بهار طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها @Yas8488 شعر ‌
💗عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی... @Yas8488
2.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی همان گلی که به دل پروراندی اش خارش به سینه ات چه نفس گیر می شود! 🌴🌼🌴
💟 عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی‌زیرایی...❣ @Yas8488
☂همه ی حرف دلم با تو همین است که دوست چــه کنــم؟ حـرف دلــــم را بزنــم یا نزنــم؟❤️ @Yas8488
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچ‌کس باور نداشت! خوب می‌دانم که "تنهایی" مرا دق میدهد عشق هم در چنته‌اش چیزی از این بهتر نداشت! @Yas8488 شعر
2.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غنچه با دلِ گرفته گفت : زندگی لب زِ خنده بستن است گوشه‌ای درونِ خود نشستن است...! گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است! با زبانِ سبز، راز گفتن است...! گفت‌ و گوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می‌رسد... تو چه فکر می‌کنی؟ راستی کدام یک درست گفته‌اند؟ من که فکر می‌کنم گل به رازِ زندگی اشاره کرده است... هر چه باشد او گل است... گل، یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است... ✍🏻 🌴🏴🌴
صـــبح يعنـےدست ردبرسينه غمها زدن 🤞 🌴🌼🌴
4.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرفته تر ز خزان دلم خزانی نیست ستاره‌بار تر از چشمم آسمانی نیست به حجم تنگ‌دلی های آفتابی من مدار حوصله‌ی هیچ کهکشانی نیست 🌴🕯🌴
شعری زیبا و تکان دهنده از یاد دارم در غروبی سرد سرد، می گذشت از کوچه ما دوره گرد، داد می زد: کهنه قالی می خرم، دست دوم، جنس عالی می خرم، کوزه و ظرف سفالی می خرم، گر نداری، شیشه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست، اول ماه است و نان در سفره نیست، ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!! سوختم، دیدم که بابا پیر بود، بدتر از او، خواهرم دلگیر بود، بوی نان تازه هوش اش برده بود، اتفاقا مادرم هم، روزه بود، صورت اش دیدم که لک برداشته، دست خوش رنگ اش، ترک برداشته، باز هم بانگ درشت پیرمرد، پرده اندیشه ام را پاره کرد... دوره گردم، کهنه قالی میخرم، دست دوم، جنس عالی میخرم، کوزه و ظرف سفالی میخرم، گر نداری، شیشه خالی میخرم، خواهرم بی روسری بیرون دوید، گفت: "آقا، سفره خالی میخرید؟!!
ایستاده در باد شاخه ی لاغر بیدی کوتاه بر تنش جامه یی انباشته از پنبه و کاه بر سر مزرعه افتاده بلند سایه اش سرد و سیاه نه نگاهش را چشم نه کلاهش را پشم سایه ی امن کلاهش اما لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال قار و قار از ته دل می خوند: - آن که می ترسد می ترساند 🌴🔷💎🔷🌴