eitaa logo
یاوران حضرت مهدی(عج)۱۸۶
290 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
32 فایل
بسم‌رب‌المھد؎...❁‌!' #باشگاه_خادمان_مجازی #کانون_حضرت_مهدی_عج #سربازان_امام_زمان_عج #یاوران_حضرت_مهدی_عج_۱۸۶ جهت ارسال انتقادات وپیشنهادات وپست موردنظرتون باآیدی زیر ارتباط بگیرین: آیدی روابط عمومی کانال👇🏻 @SARBAZ1M2
مشاهده در ایتا
دانلود
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیام مادرشهیدفراهانی به مادر مهساامینی #معرفی_شهدا ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://eitaa.com/Sarbazan_Amam_Zaman_Ajalalah/22』
🔴 از کنار نحوه شهادت و عمق اعتقادات آرمان به راحتی گذر نکنیم. یک اعجوبه است و نشان داد در زیر هزاران تهاجم فرهنگی، ودر زمانی که دشمن با تمام وجود هویت جوانان ایرانی را هدف قرار داده است ، چه فرزندانی در سایه حکمرانی ولایت فقیه در حال تربیت وبالندگی هستند. آرمان و کمالات اخلاقی اش در لحظات شهادت نشانگر غنای تربیتی مکتب علوی است. ، الگوی تربیتی بی نظیری برای نوجوان امروزی است. 🌷 ✍فاطمه قاسمی ، محض اطلاع، و @Yvaran_HazratMahdi_Ajalalah186
شهادت یک بسیجی دیگر در تهران 🔹بسیجی مدافع امنیت حسن مختارزاده طلبه مدرسه علمیه عترت قم و عضو گردان بسیجیان امام علی سعادت‌آباد که به‌دلیل مجروحیت توسط اشرار اغتشاشگر از ۲۲ روز پیش در بیمارستان در حالت کما بستری بود، به شهادت رسید. @Yvaran_HazratMahdi_Ajalalah186
🥀🥀🥀 ﷽ 🕊🕊🕊 📜 ⭕️ خواهرم..برادرم..خیلی حواست به سنگرت باشد ⭕️ چــادرت، غیرتــت، ایــمانت، درست همه و همه را هدف گرفته اند..☝️ دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی تر گرفته است.. ❌ مبادا تو به بازی بگیری که باخته ای..❌ فرهنگ تو ایمان تو عقیده ی تو همه و همه برای توست و دشمن فقط و فقط به فکر گرفتن آن از توست..‼️ ایمانت را بگیرند دیگر چه داری⁉️ خیلی هواست باشد..دشمن تو جلوی خدای خودش هم ایســتاد..چه برسد به تو...! ⭕️ جنگ نرم..جنگ نرم..جنگ نرم.. را جدی بگیرید..⭕️ ✨شهید محسن حججی✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/Yvaran_HazratMahdi_Ajalalah186
💞شهیدی که بخاطر رضایت پدر از بهشت برگشت💞 آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.🍂 داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم. 🍀می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟ محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند. 🌼 بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.🌱 تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد. بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد. یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم. دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد. یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است. مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ادامه ماجرا ... 🧡 محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود. در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش. خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد. نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند. خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی