eitaa logo
کانال مدافع حرم خانم زینب حاج قاسم سلیمانی
1.7هزار دنبال‌کننده
39.6هزار عکس
30.4هزار ویدیو
144 فایل
#شهادت_سردار_سپهبد_قاسم_سلیمانی 😢😢😢😢😢 آهنگ: (یاران چه غریبانه رفتند از این خانه) سر لشڪرِ ایرانی سردارِ سلیمانی هم عاشق قرآن و هم ڪشته قرآنی رفتی و وقارم رفت بر عشق عیارم رفت هم یار ولایت هم سردار دیارم رفت ای یار خداحافظ سردار خداحافظ😢😢😢😢
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تشنه لب تشنگی امانش را بریده بود از خط بر می گشت روزه بود به سنگر که رسید اذان را گفتند آب را سمتش گرفتم و گفتم : بنوش به یاد لب_های_تشنه_حسین علیه السلام . لیوان را از دستانم گرفت و به دم سنگر رفت💚@yazeynb💚 منتظر رفیق اش بود که او هم بیاید سوت خمپاره ایی آمد ... گرد و خاک شد چشمانم را که باز کردم او را غرق در خون یافتم ،سیرآبِ سیرآب.😭😭😔 یاد شهدا باصلوات 💚@yazeynb💚 اللهم صل 🌹علی محمد 🌹 وال محمد🌹 وعجل فرجهم 🌹
📖 🔶 سلام، حرف و سکوت بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم. نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریمااااا. اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم . نیست. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند.🌺🌹@yazeynb🌺🌹 سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند.. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده.🌺🌹@yazeynb🌺🌹 گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود : 🌺🌹@yazeynb🌺🌹 ✍️دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها  همینه. نه سکوتشون از سر انصافه، نه سر و صداشون. وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت 🌺🌹@yazeynb🌺🌹 ✍️ 🌷: خاطره ای بود از همسر محترم روحانی مجاهد و انقلابی، شهید حجت الاسلام و المسلمین ... 🌺🌹@yazeynb🌺🌹
کانال مدافع حرم خانم زینب حاج قاسم سلیمانی
💚 #مـن_شیعـہ_هستــم 💚 🌹@yazeynb🌺 من دنیا را طور دیگرے مےبینم . دنیاے من #دنیاےخالص است ؛ خالص را ا
🌷 🌷 🕊 🕊 👌 👇 🌹@yazeynb🌺 🌸 ادواردو می‌گوید : «در ڪه بودم یڪ روز در ڪتابخانہ قدم مےزدم و ڪتاب‌ها را نگاه مےڪردم ڪه چشمم افتاد بہ . ڪنجڪاو شدم ڪه ببینم در قرآن چہ چیزے آمده‌ است . آنرا برداشتم و شروع ڪردم بہ ورق زدن و آیاتش ر ا بہ انگلیسی خواندم ؛ احساس ڪردم ڪه این ڪلمات ، ڪلماتے نورانے است و نمےتواند گفتہ بشر باشد . خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ، آن را امانت گرفتم و بیشتر ڪردم و احساس ڪردم ڪه آن را مےفهمم و قبول دارم .» 🌹@yazeynb🌺 🌸 ادواردو از ابتدای آوردن توسط والدینش ڪه اگر مےخواهد مسلمان بماند خبرے از ارث نیست ...خانواده آنیلے براے آنڪه ادواردو را از ارث محروم ڪنند ، سعے زیادے در دیوانہ جلوه دادن وے داشتند . بہ همین منظور وی را در بیمارستانے روانے بسترے ڪردند ڪه بہ گفتہ ادواردو ، همہ ڪارڪنان آن بودند . ادواردو بہ خاطر ترس از در آن تیمارستان سعے ڪرد تا از آنجا فرار ڪند . 🌹@yazeynb🌺 🌸 ادواردو آنیِلی فرزند جیانی آنیلی - و میلیاردر💰 ایتالیایـے و مالڪ سابق مجموعه - و مارلا کاراچولو بود . مادرش هم یڪ پرنسس یهودے بود ؛ تنها سود دارایـےهاے خانواده او ۶۰ میلیارد دلار در سال برآورد شده است . وے پس از قبول نام خود را به تغییر داد . 🌹@yazeynb🌺 در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۷۹ ، سرانجام دستهایـے پشت پرده تصمیم بہ حذف او گرفتند و وے را ناجوانمردانہ بہ شهادت رساندند . 🌷 🌱 🌹@yazeynb🌺
📖 🔶 سلام، حرف و سکوت 🌹@yazeynb🌺 بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم. حتی نان خشک. ️فقط لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم. وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم 🌹@yazeynb🌺 چیزی نداریم. باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم. نماز ظهر هم گفتم. تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچ نداریمااااا. اذان مغرب را گفتند. آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند: 🌹@yazeynb🌺 امشب سفره افطار نداریم؟ گفتم پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم . نیست. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدم و گفتم : صد البته که هست. رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و قاشق آوردم. 🌹@yazeynb🌺 پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا. هنوز لیوان پر نکرده بود. صدای در آمد. طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود رفت سمت در . آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود تعارف کن بیایند بالا. همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند. 🌹@yazeynb🌺 آقا فرمود : خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند. من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم. آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. 🌹@yazeynb🌺 در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهدند. الحمدلله آب در لوله ها هست. فراوان. مرحوم نواب چیزی نگفت. یوسف رفت در را باز کند.. وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد. 🌹@yazeynb🌺 گفتم اینا چیه؟ گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده. گفت بگویم هر چی فکر کردند این همه غذای پخته را چه کنند؛ 🌹@yazeynb🌺 خانمش گفته چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. گفته بدهند خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارد. آقا یک نگاه به من کرد. خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. کارشان که تمام شد، رفتند. آقا به من فرمود : 🌹@yazeynb🌺 ✍️دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ 🌹@yazeynb🌺 دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود : مشکل خیلی‌ها  همینه. نه سکوتشون از سر انصافه، نه سر و صداشون. 🌹@yazeynb🌺 وقتِ نداشتن، جیغ می زنند. وقتِ داشتن، بخل و غفلت ✍️ 🌷: خاطره ای بود از همسر محترم روحانی مجاهد و انقلابی، شهید حجت الاسلام و المسلمین ... 🌹@yazeynb🌺
شهید چمران : 🌹@yazeynb🌺 شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم : "بسه دیگه ! استراحت کن شدی " 🌹@yazeynb🌺 او می گفت : " اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در که زندگیش بگذرد ، ما قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم. " اما من که خیلی ها با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم : 🌹@yazeynb🌺 " اگر اینها که اینقدر از شما بفهمند این طور گریه میکنید... شما چه معصیت دارید ؟ چه گناهی دارید ؟ خدا همه چیز به داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " 🌹@yazeynb🌺 آن وقت گریه اش هق هق می شد و میگفت : " آیا به خاطر این که خدا داده اورا شکر نکنم ؟... 🌹@yazeynb🌺 و نهمین سالروز گرامی باذکرصلوات🌺🍃
🍃 @yazeynb محمودرضا شب عاشورا به من زنگ📞 زد، بسیار هیجان‌زده و خوشحال بود.... اول پیامک💌 زد، نوشته بود: 🍃 در بهترین ساعت عمر و زندگی‌ام به یادت هستم؛ جایت خالی....🍃 یک ساعت بعد زنگ زد و گفت: جایت خالی. گفتم: چه خبرها؟🤔 @yazeynb گفت: "از امشب چراغ‌های💡 مناره‌ها و گنبد حرم زینب(س) را روشن نگه می‌داریم... قبلاً شب‌ها خاموش می‌کردند که تکفیری‌ها حرم را نزنند. امروز که تاسوعا بود، کل منطقه زینبیه را از دست‌شان درآوردیم. @yazeynb شعاری که روی پرچم‌ مدافعان حرم است «کلنا عباسک یا زینب» است.... محمودرضا می‌گفت این که روز تاسوعا این توفیق به دست آمد و موفق شدند منطقه زینبیه را از وجود تکفیری‌ها و سلفیون پاکسازی کنند، از مسیری که همیشه آن‌ها به سمت حرم هجوم می‌بردند از همان مسیر پاک‌سازی کرده و وارد حرم شده بودند، برایش بسیار خوشحال کننده است.❤️ این خیلی برایش مهم بود.... بزرگ‌ترین آرمانش همین دفاع از حریم اهل‌بیت علیهم السلام بود....☝️ آرمان اول و آخر این بچه‌ها همین "کلنا عباسک یا زینب" بود. @yazeynb 🌸 🌷
@yazeynb یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود؛ بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا رو نگاه می ڪردیم ... یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه @yazeynb بمیریم چون من دختر شهید هستم من رو قطعہ خانواده شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید رو ڪه نمی آورند! بعد هم خندیدم ... با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم ...! @yazeynb 🌷 ●ولادت : ۶۰/۷/۳۰ ●شهادت : ۹۲/۸/۲۸
💠@yazeynb💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 او در سیره شهدا ذوب شده بود... مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت می‌کند : علیرضا لباس نو نمی‌پوشید ... می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می ‌گفت: مگر شهدای‌ما روی تشک میخوابیدند او بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت : جاروکشم ... شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قرآن می‌خواند و گریه می‌ڪند....
💠@yazeynb💠 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 ازش پرسیدم چجوری اومدی اینجا؟ گفت با التماس. گفتم چجوری گلوله رو بلند می‌کنی؟ گفت با التماس. گفتم میدونی آدم چجوری شهید میشه؟ با لبخند گفت با التماس :) + شادی روح شهید مرحمت‌ بالازاده صلوات شبتون به نور انور الهی ...