#خستگی را خسته کرده بود
و روی پایش بند نبود.
یا در #میدان #جنگ بود و یا وسط #زمین #فوتبال،
یا در حال حمله چکش و سندان به #شرق و #غرب منطقه کردستانات بود
و در پی تدارک ستون کشی های بی تکرار
و یا در حال تجهیز لشکر و گردآوری نیرو برای کردستانی که سخت بود جنگیدن در آن .
هر رزمنده ایی راضی نمیشد به کردستان بیاید.
#آب و هوای سخت و #کوهستان و #کمین و معلوم نشدن #دوست و دشمن هر روز #خدا عملیاتهای پی در پی
#مرد میخواست جنگ کردستان
#شهید_کاوه ستون فقرات جنگ کردستان است.
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
💚@yazeynb💚
💚@yazeynb💚
#خستگی را خسته کرده بود
و روی پایش بند نبود.
یا در #میدان #جنگ بود و یا وسط #زمین #فوتبال،
یا در حال حمله چکش و سندان به #شرق و #غرب منطقه کردستانات بود
و در پی تدارک ستون کشی های بی تکرار
و یا در حال تجهیز لشکر و گردآوری نیرو برای کردستانی که سخت بود جنگیدن در آن .
هر رزمنده ایی راضی نمیشد به کردستان بیاید.
#آب و هوای سخت و #کوهستان و #کمین و معلوم نشدن #دوست و دشمن هر روز #خدا عملیاتهای پی در پی
#مرد میخواست جنگ کردستان
#شهید_کاوه ستون فقرات جنگ کردستان است.
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️
💚@yazeynb💚
#تیپ_ویژه_شهدا در حقیقت مامور و متخصص #جنگ پارتیزانی در کردستانات بود. فرقی نمی کرد این درگیری ها در #کوهستان باشد یا #جنگل های انبوه،کف #رودخانه های #یخ زده باشد یا #شهر و جنگ #کوچه به کوچه و #جاده و گردنه های #کمین خور و #صخره های صاف و #قله های بلند.
این چنین لشکری به عملیات بدر در #جبهه جنوب رفت و با همه این اوصاف خوش درخشید و اگر لشکرهای مجاورش
💚@yazeynb💚
بمشکل نمیخوردند و عقب نشینی نمیکردند، تیپ ویژه شهدا باید با هلی برن از پشت عراقیها در می آمد و کار عملیات صددرصد با پیروزی ختم میشد، بعدها سازمان رزم شهید کاوه در عملیات کربلای ۵ و فتح شهرک دوئیجی #عراق خوش درخشید هر چند که خودش قبلا شهید شده بود.
تصویر ارسالی از حاج علی اکبر کاشانی
🌹💚@yazeynb💚
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️د
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
✨﷽✨
♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان
✍ یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری میگوید: «نیمه شبی در #کربلا از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچهها گل آلود و تاریک بودند و من #چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچههای گل آلود با چشم ضعیف به کجا میروند؟!
از بیم آنکه مبادا کسی در #کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن میگفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم.
بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت #امام_عصر اجازه پیدا میکنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) میروم و زیارت جامعه را میخوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازم را از آن سرور میپرسم و یاری میخواهم و برمی گردم.
سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم.
📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶