eitaa logo
کانال مدافع حرم خانم زینب حاج قاسم سلیمانی
1.7هزار دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
29هزار ویدیو
143 فایل
#شهادت_سردار_سپهبد_قاسم_سلیمانی 😢😢😢😢😢 آهنگ: (یاران چه غریبانه رفتند از این خانه) سر لشڪرِ ایرانی سردارِ سلیمانی هم عاشق قرآن و هم ڪشته قرآنی رفتی و وقارم رفت بر عشق عیارم رفت هم یار ولایت هم سردار دیارم رفت ای یار خداحافظ سردار خداحافظ😢😢😢😢
مشاهده در ایتا
دانلود
را خسته کرده بود و روی پایش بند نبود. یا در بود و یا وسط ، یا در حال حمله چکش و سندان به و منطقه کردستانات بود و در پی تدارک ستون کشی های بی تکرار و یا در حال تجهیز لشکر و گردآوری نیرو برای کردستانی که سخت بود جنگیدن در آن . هر رزمنده ایی راضی نمیشد به کردستان بیاید. و هوای سخت و و و معلوم نشدن و دشمن هر روز عملیاتهای پی در پی میخواست جنگ کردستان ستون فقرات جنگ کردستان است. ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ 💚@yazeynb💚 💚@yazeynb💚
را خسته کرده بود و روی پایش بند نبود. یا در بود و یا وسط ، یا در حال حمله چکش و سندان به و منطقه کردستانات بود و در پی تدارک ستون کشی های بی تکرار و یا در حال تجهیز لشکر و گردآوری نیرو برای کردستانی که سخت بود جنگیدن در آن . هر رزمنده ایی راضی نمیشد به کردستان بیاید. و هوای سخت و و و معلوم نشدن و دشمن هر روز عملیاتهای پی در پی میخواست جنگ کردستان ستون فقرات جنگ کردستان است. ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️ 💚@yazeynb💚
در حقیقت مامور و متخصص پارتیزانی در کردستانات بود. فرقی نمی کرد این درگیری ها در باشد یا های انبوه،کف های زده باشد یا و جنگ به کوچه و و گردنه های خور و های صاف و های بلند. این چنین لشکری به عملیات بدر در جنوب رفت و با همه این اوصاف خوش درخشید و اگر لشکرهای مجاورش 💚@yazeynb💚 بمشکل نمیخوردند و عقب نشینی نمیکردند، تیپ ویژه شهدا باید با هلی برن از پشت عراقیها در می آمد و کار عملیات صددرصد با پیروزی ختم میشد، بعدها سازمان رزم شهید کاوه در عملیات کربلای ۵ و فتح شهرک دوئیجی خوش درخشید هر چند که خودش قبلا شهید شده بود. تصویر ارسالی از حاج علی اکبر کاشانی 🌹💚@yazeynb💚 ⭐️محمود کاوه ستاره طلایی⭐️د
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃 ‍ ✨﷽✨ ♨️ ماجرای شیخ انصاری و امام زمان ✍ یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می‌گوید: «نیمه شبی در از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه‌ها گل آلود و تاریک بودند و من با خود برداشته بودم. از دور شخصی را دیدم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم که در این کوچه‌های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می‌روند؟! از بیم آنکه مبادا کسی در ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ رفت تا در کنار خانه ای ایستاد و در کنار درِ آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می‌گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در آنجا دیدم. بعدها که به خدمت ایشان رسیدم و داستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت اجازه پیدا می‌کنم و در کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد.) می‌روم و زیارت جامعه را می‌خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می‌شوم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم و یاری می‌خواهم و برمی گردم. سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم. 📚 ملاقات علمای بزرگ اسلام با امام زمان، ص ۶