eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🏴 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🏴🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🏴🌹🌹🏴 یابن الحسن ...گذر ثانیه ها ی نیامدنت سخت است همچو عباس علیه السلام ، حین خالی شدن مشک اش... ای منتقم کوچه و گودال کجایی 🏴🌹اللهم عجل لوليك الفرج🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹🌹🏴 ... مرا کمک کن و یاری ام ده تا لحظه لحظه های روز و شبم را با عشق و دلدادگی به تو پرکنم و وجودم را پر از عشق و محبت قرار ده تا تسلیم خواست و اراده تو گردم. ... مرا کمک و یاری کن تا در راهی که تو برایم مقدر ساخته ای قدم گذارم و همواره در فیض و برکت تو روز و شبم را با عشق و آرامش سرکنم. ... تو را عاشقانه دوست دارم وکمکم کن تا در این عشق، دلدادگی و دوستی با تو پابرجا و ثابت قدم بمانم. ... قلبمان را از عشق و محبت خودت متبرک گردان و همواره ما را از محدوده زمان و مکان برهان تا در پیوند مهر خداییت قرار گیریم و روزهایمان را در آغوش پر از خیر و برکتت سپری کنیم. 🏴🌹آمین یا رب العالمین🌹🏴 ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🏴🌹سلام حضرت صاحب عزا!🌹🏴 دلم پریشانِ پریشان حالیِ شماست! بی قراری ِ این شب های دل تان، بی قرار کرده عالمی را ! این شب ها اختیار اشک چشمان مان دست خودمان نیست؛ تا که میگویند "حسین" ، سدِّ بغض می شِکَنَد و سیل اشک روان می شود! به گمانم این بی اختیاریِ بارش چشم و این بی تابی دل از نوحه ی "بُنَیَّ" مادرتان است که نه تنها دل زمینیان را بی تاب کرده، که عرش خدا را به لرزه انداخته و آسمانیان را بی قرار ساخته! و آن هنگام که شما شال عزا به دوش می اندازید، آسمان ها و زمین سیاه پوش می شوند؛ و ارض و سما گوش می سپارند به نوایِ به غم نشسته ی شما و لطمه زنان اشک می ریزند؛ که با خونِ دیده می فرمایید: "یا أهل العالم إن جدّی الحسین علیه السلام قتلوه عطشانا  یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ " بمیرم برای چشمانِ داغدیده و قلب مصیبت زده ی تان، صاحب عزا! یادم باشد این دوماه برای تسکین قلب داغدارتان هر صبح صدقه بدهم! فی امان الله آقا جان سرتان سلامت داغدار روضه های کربلا. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
YEKNET.IR - zamine - shabe 1 moharram1399 - nariman panahi.mp3
3.05M
هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو به فدای پر قنداق علی اصغر تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
02-Zamine-Nariman Panahi-Moharam (Roze 3) 990602.mp3
21.15M
(ای عزیزم ای بابای شهیدم...) 🎤 : کربلایی نریمان پناهی ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ (علیه‌السلام ) 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
4_5915847537868146467.mp3
9.83M
(دردونه حسین..) 🎤 : کربلایی نریمان پناهی ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ (علیه‌السلام ) 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
4_5915847537868146471.mp3
12.63M
(بابایی کجایی ببینی...) 🎤 : کربلایی نریمان پناهی ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ (علیه‌السلام ) 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
4_5915847537868146473.mp3
7.11M
( نیزه میرفت و برمیگشت...😭 🎤 : کربلایی نریمان پناهی ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ (علیه‌السلام ) 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
4_5915847537868146477.mp3
16.98M
(صلو علیک...) 🎤 : کربلایی نریمان پناهی ۱۳۹۹/۰۶/۰۲ (علیه‌السلام ) 🏴🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🏴 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹 علیه السلام نام پدر: امام حسن(علیه السلام) نام مادر: رَمله (معروف به امّ ابی‌بکر) تاریخ ولادت: اوائل سال ۴۸ هجری قمری مدت عمر: ۱۳ سال (بعضی سن او را ۱۴ سال هم نوشته اند) تاریخ شهادت: عاشورای سال ۶۱ هجری قمری در کربلا قاتل: عمروبن سعد(نفیل) محل شهادت : کربلای معلی ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹#زندگینامه_قاسم_بن_الحسن علیه السلام نام پدر: امام حسن(علیه السلام)
🏴🌹 (علیه السلام ) حضرت قاسم بن الحسن ‏عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏عليه السلام است در مورد تاريخ ولادت ايشان اطلاع دقيقى در دست نيست ولى عموما در پنجم رمضان شهرت يافته است. مادر او بانويى بزرگوار به نام ام ولد است كه نام ايشان نجمه بوده است. حضرت قاسم‏ عليه السلام حدود ۳-۲سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش ديده به جهان گشود. از اين رو با عموى مهربان خويش حضرت اباعبدالله الحسين‏ عليه السلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسين ‏عليه السلام پرورش يافت. ظاهراً شكل و شمايل ظاهرى و خصوصيات ديگر حضرت قاسم ‏عليه السلام شباهت بسيارى به پدر بزرگوارش امام حسن ‏عليه السلام داشته به گونه ‏اى كه امام حسين ‏عليه السلام با ديدار او از برادر محبوب خويش ياد مى ‏كرد و فرزند برادرش را در آغوش مى‏ گرفت و نوازش مى ‏كرد. چهره ‏ى آن حضرت چنان زيبا و دل ‏انگيز بود كه او را به پاره‏ ى ماه يا ستاره‏ ى زيبا تشبيه كردند . در سال ۵۰( ه.ق ) وقتی کار سمّ جعده ملعونه( همسر امام حسن به آنجا کشید که پاره های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه های آخر، امام حسن همه اهل و عیال خود را به امام حسین واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی داشت، قاسم علیه السلام بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود. با نقشه ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین ، برای بیعت نکردن با یزید مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی هم بودند. مکه، برای امام حسین امن نبود بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل هم آن را تایید کرده بود روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد. شهادت قاسم علیه السلام در واقعه‌ی کربلا شهید مطهری اینچنین ذکر مصیبت حضرت قاسم می‌کند: ابومخنف به سندش از حمیدبن مسلم ـ که خبرنگار لشکر عمر بن سعد است ـ روایت کرده که گفت: از میان همراهان حسین ـ علیه السلام ـ پسرى که گویا پاره ما بود به سوى ما بیرون آمد، و شمشیرى در دست و پیراهن و جامه‌اى بر تن داشت و نعلینى بر پا کرده بود؟ بند یک از آن دو بریده شده بود‌ و فراموش نمى‌کنم که آن نعل چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدى که او را دید گفت: به خدا سوگند هم اکنون بر او حمله آرم. بدو گفتم: سبحان الله تو از این کار چه مى‌خواهى؟ همان‌هایى که مى‌نگرى از هر سو اطرافشان را گرفته‌اند، تو را از کشتن او کفایت کنند؟ گفت: به خدا سوگند من شخصا باید به او حمله کنم، این را گفت و بى درنگ بدان پسر حمله برد و شمشیر را بر سرش فرود آورد، قاسم به رو درافتاد و فریاد زد: عمو جان! و عموى خود را به یارى طلبید. حمید گوید: به خدا سوگند حسین علیه السلام (که صداى او را شنید) چون باز شکارى رسید و لشکر دشمن را شکافت و به شتاب خود را به معرکه رسانید و چون شیر خشمناکى حمله افکند و شمشیرش را حواله عمرو بن سعید کرد، عمرو دست خود را سپر نمود. ابوعبدالله دستش را مرفق بیفکند و به یک سو رفت. لشکر عمر بن سعد (براى رهایى آن پست خبیث) هجوم آورده و او را از جلو‌ شمشیر حسین ـ علیه السلام ـ به یک سو برده نجاتش دادند، ولى‌‌ همان هجوم سواران سبب شد که آن نتوانست خود را از زمین حرکت دهد و زیر دست و پاى اسبان لگد‌کوب شد و از این جهان رخت بیرون کشید؛ خدایش لعنت کند و دچار رسوایى محشرش گرداند. گرد و غبار فرو نشست. حسین ـ علیه السلام ـ را دیدم که بالاى سر قاسم بود و او پاشنه پا یبر زمین مى‌سود، در آن حال آن جناب مى‌فرمود: از رحمت حق به دور باشند گروهى که تو را کشتند، و رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ در روز قیامت درباره تو خصم ورزد و طرف آن‌ها باشد. سپس فرمود: به خدا سوگند ناگوار و گران است بر عمو‌ تو که او را بخوانى و پاسخت را ندهد، یا پاسخت بدهد ولى سودى به تو نبخشد، روزى است که دشمنش بسیار و یاورش اندک است، سپس قاسم را بر سینه گرفت و از زمین بلند کرد و گویا هم اکنون مى‌نگرم به پاهاى آن جوان که بر زمین کشیده مى‌شد‌ و همچنان او را بیاورند تا در کنار جسد فرزند على بن الحسین افکند. من پرسیدم: این پسر که بود؟ گفتند: قاسم ابن حسن بن على بن ابیطالب بود ـ صلوات الله علیهم اجمعین. قاسم علیه السلام به میدان مى‌‏رود. چون کوچک است، اسلحه‏‌اى که با تن او مناسب باشد، نیست ولى در عین شجاعت‏ به خرج مى‏‌دهد، تا اینکه با یک ضربت که به فرقش وارد می‌آید از ‌اسب به روى زمین مى‌‏افتد. 👇👇
🌴 #یازینب...
🏴🌹#زندگینامه_حضرت_قاسم (علیه السلام ) حضرت قاسم بن الحسن ‏عليه السلام فرزند امام حسن مجتبى ‏عليه ال
حسین علیه السلام با نگرانى بر در خیمه ایستاده، اسبش آماده است، لجام اسب را در دست دارد، مثل اینکه انتظار مى‏کشد. ناگهان فریاد «یا عماه‏» در فضا پیچید، عموجان من هم رفتم، مرا دریاب! مورخین نوشته‏اند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد. کسى نفهمید با چه سرعتى بر اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد. عده زیادى از لشکریان دشمن (حدود دویست نفر) بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد، دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آن‌ها سرش را از بدن جدا کند. یک‌مرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مى‏‌آید. مثل گله روباهى که شیر را مى‌‏بیند فرار کردند و‌‌ همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود، در زیر دست و پاى اسب‌هاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد. آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد. دوست و دشمن از اطراف نگران هستند. «فاذن جلس الغبرة‏» تا غبار‌ها نشست، دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است. فریاد مردانه حسین علیه السلام را شنیدند که گفت: «عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏ / فرزند برادر! چقدر بر عمو‌ تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم». راوى گفت: در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است، از شدت درد پاشنه پای را محکم به زمین مى‏‌کوبد. در همین حال ‏ «فشهق شهقة فمات‏» فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک وقت دیدند ابا عبدالله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت. دیدند قاسم را مى‏‌کشد و به خیمه‏‌گاه مى‌آورد. خیلى عظیم و عجیب است: وقتى که قاسم مى‏خواهد به میدان برود، از ابا عبد الله خواهش مى‏کند. ابا عبد الله دلش نمى‏خواهد اجازه بدهد. وقتى که اجازه مى‏دهد، دست ‏به گردن یکدیگر مى‏اندازند، گریه مى‏کنند تا هر دو بی حال مى‏شوند. اینجا منظره بر عکس شد، یعنى اندکى پیش، حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست ‏به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مى‏بینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دست‌هایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد. قاسم بن الحسین ـ علیه السلام ـ به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم ـ علیه السلام ـ به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود؛ سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آن‌ها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است، دیگر تو را چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر ‌زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صف‌ها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام ـ علیه السلام ـ بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شدپس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست، دیدند امام ـ علیه السلام ـ بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندن است و پای به زمین می‌ساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت می‌فرماید، سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. 👇👇
🌴 #یازینب...
حسین علیه السلام با نگرانى بر در خیمه ایستاده، اسبش آماده است، لجام اسب را در دست دارد، مثل اینکه
وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا شب عاشورا، امام حسین به اصحاب فرمود: فردا همه‌ی شما کشته خواهید شد، قاسم علیه السلام نزد عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا کشته خواهم شد؟ امام او را به سینه‌اش چسباند و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم علیه السلام جواب داد: از عسل شیرین‌تر است. امام به او فرمود: تو بعد از بلایی عظیم کشته می‌شوی و عبدالله شیرخوار هم شهید می‌شود. روز عاشورا قاسم علیه السلام خود را آماده‌ی جنگ کرد و به حضور امام حسین علیه السلام آمد تا از او اجازه‌ی جهاد بگیرد، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند، سپس قاسم اجازه‌ طلبید و امام به او اجازه نمی‌داد. هرچه آن امامزاده‌ی بزرگوار در اجازه‌ی جهاد، مبالغه می‌کرد، حضرت مضایقه می‌فرمود تا آنکه بر پای عموی خود افتاد و چندان بر آن بوسه زد و گریست تا از امام اجازه گرفت. بعضی نقل می‌کنند که امام حسین هنگام روانه کردن قاسم علیه الس به میدان، عمامه‌اش را دو نصف کرد نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم بست. شاید اینکه در سخن حمیدبن مسلم چهره‌ی قاسم به نیمه‌ی قرص ماه تعبیر شده از این رو بود که پارچه‌ی عمامه نیمی از صورت او را پوشانده بود. آنگاه حضرت قاسم به سوی میدان رفت و در حالیکه اشک بر گونه‌های مبارکش روان بود فرمود: اگر مرا نمی‌شناسید، من قاسم پسر حسن و نوه‌ی پیامبر هستم که برگزیده‌ای از سوی خداوند است، این عمویم حسین علیه السلام است که مانند اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد. سپس کارزار سختی نمود، به طوری که با آن کمی سن، تعدادی از دشمنان را کشت. حمیدبن مسلم نقل می‌کند: پسری را دیدم که برای جنگ از خیمه‌ها بیرون آمد، گویی رخسارش همچون پاره‌ی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود… سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا سوگند به این پسر حمله می‌کنم، گفتم سبحان‌الله این چه قصد و اراده‌ای است که نموده‌ای؟ این گروهی که پیرامون او را فراگرفته‌اند، برای او بس است آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او می‌تازم. پس بر قاسم تاخت تا آنگاه که شمشیری بر فرق مبارک آن مظلوم زد و سر او را شکافت، حضرت قاسم با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد: ای عمو! به فریادم برس… حمیدبن مسلم می‌گوید: چون صدای قاسم به گوش امام حسین رسید، آن حضرت با شتاب سربرداشت و به قاسم نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و با شمشیری دست او را جدا نمود. عمرو فریادی کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند، سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن عمرو با سینه‌ی اسب‌ها برخورد کرد و او زیر پای اسبان لگدکوب و کشته شد. حمیدبن مسلم می‌گوید: چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر قاسم است و و پای بر زمین می‌ساید. حضرت فرمود: سوگند به خدا که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور باشند از رحمت خدا، جماعتی که ترا کشتند. آنگاه امام حسین قاسم علیه السلام را از زمین برداشت و در بر کشید و سینه‌ی او را به سینه‌ی خود چسباند و به سوی خیمه‌ها روان گشت، در حالیکه پاهای قاسم بر زمین کشیده می‌شد. سپس او را در نزد پسرش، علی‌بن‌الحسین در میان کشته شدگان اهل‌بیت خود، جای داد. روایت شده است که امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای. ای عموزادگان من، بردباری کنید. ای اهل‌ بیت من، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز، دیگر هرگز خواری نخواهید دید. کثرت علاقه‌ی امام حسین نسبت به قاسم علیه السلام در علاقه‌ی زیاد امام حسین به قاسم علیه السلام ، شواهد بسیاری ذکر شده از جمله اینکه حضرت سیدالشهداء در وداع هیچیک از شهدا غش نکرد مگر در وداع حضرت قاسم و منجمله حضرت سیدالشهداء در ابتدای امر، اجازه نداد که حضرت قاسم به میدان برود مگر بعد از التماس و بوسیدن دست و پای عموی بزرگوارش. هنگامی که امام حسین علیه السلام ناله‌ی حضرت قاسم علیه السلام را شنید، با شتاب به بالین او آمد و اینگونه به بالین شهیدی نشتافته بود و وقتی به بالین قاسم آمد، لشکر را نفرین نمود. امام حسین علیه السلام همانطور که صورت به صورت علی‌اکبر گذارد، وقتی که به بالین حضرت قاسم آمد سینه‌اش را به سینه‌ی او چسباند. حاصل اینکه از آنچه گفته شد، معلوم می‌شود که حضرت سید‌الشهداء به حضرت قاسم علیه السلام و علی‌اکبر به یک نحو محبت داشت و به یک چشم نظر می‌فرمود. 👇👇
🌴 #یازینب...
وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا شب عاشورا، امام حسین به
یکی از داستان‌هایی که درباره ایشان گاها توسط برخی مداحان و روضه خوانان بیان می‌شود مربوط به قصه دامادی جناب قاسم علیه السلام در کربلا و تزویج او با فاطمه بنت الحسین است که صحت ندارد چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده و به علاوه آنکه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده چنانکه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود: سیدالشهداء علیه السلام او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود عبدالله شهید شد. و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
#داستان_عروسی_قاسم_در_صحرای_کربلا_تحریف_تاریخی یکی از داستان‌هایی که درباره ایشان گاها توسط برخی مد
🏴🌹(علیه السلام)😔🌹🏴 شب عاشورا، از شگفت‌ترین شب‌های تاریخ انسان است. شبی که بشریت، بر سر دو راهی خیر و شر قرار گرفت؛ و چه بسیار انسانها که تا آن شب در اردوگاه کفر بودند ولی یک شبه ره صد ساله طی نمودند و به حق و حقیقت پیوستند. شب عاشورا، امام حسین علیه السلام یاران را نزد خود جمع نمود و پس از ستایش خداوند فرمود: « براستی که من اصحابی از شما باوفاتر و خاندانی از شما فرمانبردارتر نمی‌شناسم. این لشکر، من را می‌خواهند و با من سر ستیز دارند و کار من با آنان فردا به جنگ و کارزار خواهد کشید. پس بیعت خویش را از شما برمی‌دارم و به همه شما اجازه می‌دهم که مرا ترک کنید. از تاریکی شب بهره گیرید و بروید…» پس‌از سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس ، سپس دیگر بنی‌هاشم و بعداز آنها، یاران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پس‌از تو را برای چه می‌خواهیم ای فرزند رسول خدا؟ براستی که اگر بارها و بارها کشته شویم و زنده گردیم، باز هم دست از یاری تو برنخواهیم برداشت». شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل ملوک این جنابم و محتاج این دَرَم گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم؟ امام که این کلمات را از آنها شنید فرمود:«من فردا کشته خواهم شد و شما نیز همه با من کشته خواهید شد». اینجا بود که اوج کرامت انسانی آشکار گردید و اصحاب و خاندان در واکنش به خبر مرگ قطعی خویش گفتند: «خدای را سپاس که به ما توفیق یاری کردن تو را ارزانی داشت و به شهادت در رکاب تو گرامی نمود». امام علیه السلام پس‌از آنکه حجت را بر آنان تمام کرد و بیعت مستحکم آنان را آشکار نمود، در حق آنان دعا کرد و سپس فرمود «سر بلند کنید و جایگاه خویش را در روضه و رضوان الهی ببینید» و اینگونه بود که یکایک یاران با چشم بصیرت، جای و منزل اخروی خویش را مشاهده کردند. «قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبی علیه السلام که نوجوانی تازه بالغ شده بود نیز در آن جمع حضور داشت و این صحنه‌های شور و شیدایی را مشاهده می‌کرد. وی از عمو پرسید:«آیا من هم به همراه یارانت کشته خواهم شد؟» دل امام علیه السلام برای یادگار برادر سوخت و پرسید: «ای پسرک من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ ای عمو از عسل شیرین‌تر است». دادن جان، گر به رهبر است از عسل ناب مرا خوش‌تر است جام اگر جام شهادت بُوَد مرگ، به از روز ولادت بُوَد امام با رقت و شفقت فرمود: «عمویت فدای تو شود! آری، تو نیز کشته می‌شوی پس‌از آنکه بلایی عظیم بر تو وارد آید» و آنگاه ادامه داد فرزند کوچکم علی اصغر هم کشته خواهد شد. غیرت و مردانگی قاسم تازه جوان جوشید و پرسید: «عموجان! مگر دست دشمنان به خیمه‌گاه زنان هم خواهد رسید که اصغر شیرخواره را هم می‌کشند؟!»” امام پاسخ داد: «عمو به فدای تو! فاسقی از میان دشمنان، تیر به گلوی اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالی که او می‌گرید و خونش در دستان من روان است…» پس آن دو گریستند و دیگر اصحاب و یاران از گریه آنان گریه کردند و بانگ شیون خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از خیمه‌گاه به آسمان برخاست. اما آن «بلای عظیم» که امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شاید نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشکار سازد… برخی از نویسندگان روایت کرده‌اند پس‌از آنکه علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و به شهادت رسید، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خیمه‌گاه بیرون شد. چون امام حسین علیه السلام یادگار برادر را دید که برای جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با یکدیگر گریستند آنچنان که از شدت گریه از حال رفتند. هر دو بریدند دل از بود و هست هر دو گشودند به یکباره دست هر دو ربودند ز سر هوش هم هر دو فتادند در آغوش هم رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان سوخت وجود از لب خاموششان قاسم پس ‌از آنکه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست. ای عمو سینه‌ی من تنگ بُوَد شیشه‌ام منتظر سنگ بُوَد نیزه کو؟ تا که زمن سینه دَرَد تیر کو؟ تا که به اوجم ببرد اسب‌ها کو؟ که مرا گرم کنند استخوان‌های مرا نرم کنند؟ آن حضرت اذن نداد. پس‌ قاسم به دست و پای امام افتاد و وی را می‌بوسید و التماس می‌کرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوی میدان جنگ شتافت. اسناد تاریخی از قول یکی از سپاهیان دشمن نقل کرده‌اند که پسری از خیمه‌ها به سمت ما بیرون تاخت که رویش چون پاره ماه زیبا بود. قاسم در حالی که اشک بر گونه‌هایش روان بود رجز می‌خواند و می‌گفت: ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی المؤتمن هذا حسین کالاسیر المرتهن بین اناس لاسُقوا صوب المزن 👇👇